صالمب یر کقف ااق زار 39 جلد اول
به کوشش دکتر یدالله جلالی پندری ۳۹9۹۸
با همکار و مک فا میم
کای ۱۲ ۳2۳۵۲ 28-3 - 96۵4-6۵541 لاد
7 17 0 2*<:1- 74 346
بادنامه
ل چ
ته ناسر سب دةالابرار ار و عد کشف الا سر
گداشت مب کنگره بزر مقالات 5 عه مجحموی
جلداوّل . (الف -س)
رش ۳ به کو
کنر ددالته جلالی پندری 4 ای ۳1 لی د ف _
و ۱۳۱۷/۸ یر د»
۱ این کتاب با همکاری و سرمایه اداره کلفرهنگ وار شاد اسلامیاستان زد و
مرکزیزد شناسی انتشار یافت .
نادنامه ابو لفضل رشیدالدین منیدی (جلداول)
به کرشش: دکتریدالله جلالی پندری نوبتچاپ : اول. تایستان ۱۳۷۸
ناشر : انتشارات بزد
حروفنگاری: انتشارات دزد شمارکان (تیراژ): ۲۰۰۰ نسخه
چاپ : کیانا
صحافی: نوین
قیمت: ۱۶۰۰ تومان
٩ ۶۴-۶۵ ۴۳۴۱-۲۸-۳ : شایک
شایک دوره ۲ جلدی: ٩۶۴-۶۵۴۱-۳۰-۵
4 هب و 4 . ۰۷ ۰ 4۵
پیشگفتار ی فان ختاو تفای راز خرف فقطعه ان نظر گاه متیدع وس زگر یا اغلاق ۳۳ کشفالاسرار در میزآن نقد عربی ........................ صاحبعلی اکبری ی بازنگری تصحیح متن نوبت اوّل ...سید مجمود الهامبخش . کشفلاسرار میبدی و کالیدشناسی انسانی ور نر تم علی امامی هتفای تفسیر عرفانی و وجهه کشفالاسران..۰................... رضا انزابینژاد 7 اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار هه مش مورا ان پلیاد با فرالعلوم (ع) وه زندگانی» آثار» آراء و عقاید میبدی هه تم در تیاه بافرالعلوم (ع) یم قرائات قرآن در تفسیر کشفالاسرار. ۰۰.................. رمضان بهداد 2 حافظ شیراز و کشفالاسران. ........................... مسیح بهرامیان ی [جلوههای ولایت در تفسیر کشفالاسرار محمدآمین بورامینی ... بررسی روایات کشفالاسران........................... بهروز ثروتیان و نگاهی مردمشناختی به تفسیر میبدی . محمدسعید جانباللهی احادیث نبوی و مقامات عرفانی در کشفالاسرار .......... ناصر جاننثاری 1 لزوم تصحیح دوبارةُ کشفالاسرار. ۰.۰۰.................. عریزالّه جوینی ی
((سبه ))
هن و هب و وه و ۱
4 هم و وه و و و ۰
و ه وه و و هم و و
ه و + و و ه ۰
ه و + و ه
+ وه و و و وه و
+ و و و و
م هن هو و هم ۰
۶ وه ه + هم و و
و 4 ه و ۲
ع ا ما ام اما ما ما ما ما من 4 6 ۵
ات امن کف مت ارو همست اعفا ما شاک
۳۵
سیمای تابناک حضرت فاطمه (س) در کشفالاسرار ۰ سیدجواد خسروانی شریعتی . .. ۲۲۵ تأثیر تفسیر کشفالاسرار در تفسیر عرفانی صفیعلیشاه. . طاهره خوشحال دستجردی ... ۲۳۲ توانت خضتی زم ان کفقااستر ان ۱ ۲۳۳۳ تجلی مراتب شهودی پیامبر اکرم (ص) در کشفالاسرار. ... مهدی دهباشی ۲۳۵۵ ایلیس در دو چهره مردود و مقبول ی ات ور مخو: ی شعر فارسی در کشفالاسرار / قوالفقار زهتمای خرمی ۳۹ لزوم تصحیح مجدد کشفالاسرار و هی ارم ضا زر بر تیان و ۷ ۲ عنوانهای تازه از کشفالاسرار برای فرهنگهای فارسی. ...۰ . غلامرضا ستوده ۳ جایههای خی وی خودی در کفقالاسترآن ۱ ۳۳۹ تأثیر زوحالارواح در تفسیر کشفالاسرار م و سا ار تب و فهارس ی ی ۱۳۲۱ فهرست اعلام اشخاص و فهرست نام کتابها و مجلات ی رز فهرست نام اماکن و نواحی جغرافیایی ۲۳۲ فهرست نام قبایل طوایف و فرقهها رد
«چهار»
پیشگفتار «به نام خداوند کریم مسهربان. بزرگ بفشایش بر جهانیان. به رهمت فراخ» روزی دهنده آفریدگان و دارندةه همگان - دشمنان و دوستان - به لطف. نوازنده آشنایان و سازنده کسار اینشان در دو جسهان.»
(کشفالاسرار ۱/۴۱۵) ۱
ندیه برگزار یکنگر: بزرگداشت ابوالفضل رشیدالّین میبدی» صاحب تفسیر گرانقد رکشفالاسرار و عدةالابرار به سالها قبل برمیگردد. در سال ۱۳۷۱ فرهنگدوست پرتلاش خطة میبد. سیدعبدالعظیم پویاء به همراه چند تن از یاران میبدی خود. اندیشه برگزاری چنی نکنگرهای را مطرح ساختند, آنگاه تلاشهایی در حوزهُ معاونت پژوهشی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. ادارة کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد» استانداری یزد و دانشگاه آزاد میبد صورت گرفت و سرانجام طرح برگزاری این کنگره در روزنامهها منتش رگردید و از صاحبنظران درخواست شد تا محورهای لازم برای فراخوان مقاله را به دبیرخانهة کنگره عرضه کنند. بعد از وصول ظرات اند یشمندان و استادان ادب و عرفان فراخوان مقاله برای این کنگره در
«پنح»
* روزنامهها انتشار یافت و در زمان مقرّر حدود هشتاد مقاله به دبیرخانة کنگره رسید و بررسی مقدماتی آنها آغاز شد.
برای بررسی مقالات د وگروه میأت علمی در نظرگرفته شد. گروه ی که در یزد ساکن بودند وگروه دیگر یکه در تهران و مشهد سکونت داشتند. صاحبنظران تهران عبارت بودند از: استادان گرانقدر آقایان دکتر سیدجعفر شهیدی. دکتر مهدی محقق. دکتر رضا داوری اردکانی و دکتر نصرالّه پورجوادی. استادان ساکن مشهد عبارت بودند از: آقایان دکتر مهدی رکنییزدی و دکتر محمدجعفر یاحقی و در یزد آقایان دکتر حمید رفیعی» دکتر سیدمحمود الهامبخش و نگارنده اعضای گروه را تشکیل میدادند.
در سال ۱۳۷۳ کوشش برای برگزاری کنگره به اوج رسید. در ابتدا قرار بود اين کنگره در مهرماه برگزا رگردد اما علل و عواملی چند برگزاری آن را به اردیبهشت ۴ موکول کرد و سرانجام کنگره؛ بزرگداشت میبدی با حضور استادان» اند یشمندان و صاحبنظران ایرانی و خارجی در اردیبهشت ۱۳۷۴ در میبد برگزار گردید. دراين مرحله همگامیها وکوششهای آقای دکتر مسعود جندقی رئیس وقت دانشگاه آزاد اسلامی میبد در برگزاری آبرومندانه اي ن کنگره بسیا رکارساز بود.
سرنوشت چنین رفم خورده بود که نگارنده نتواند حاصل تلاشهای بسیار خود و دوستانش را در زمان برگزاری کنگره شاهد باشد زیرا در این زمان, او با بهرهمندی از بصیرت و بین شکمنظیر اولیای امور در پادگانی در تهران, آن هم در سن چهل سالگی مشق «نظام جمح» میکرد و به چنین بصیرت و بینشی آفرینها میفرستاد! باری:
«شرح این هجران و اين خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر...
پس از بازگشت از چنین تجربهُ افتخا رآمیز ی که دو سال از بهترین روزهای زندگی را موریانهوار جوید و به خاک پیری بدل ساخت. از متولی برگزار یکنگره یعنی آقای عبدالعظیم پویا درخواست شد تا هرچه زودتر مقالات عرضه شده به کنگره در مجموعهای چاپ و منتش رگردد. اي ن کار در اوایل با مقداری تأخیر و تعویق همراه گردید مخصوصاً که هنوز تحریر نهایی برخی از مقالات به دبیرخانه کنگره نرسیده
«شش»
بود و علاوه بر آن بودجههای مردمی برگزاری کنگره نیز به انتها رسیده بودا با این همه کوششهای آن فرهنگدوست پرتلاش سرانجام به حاصل رسید و همه مقالات برای بررسی نهایی و آمادهسازی جهت چاپ در اختیار نگارنده و دوست گرامی آقای دکتر مهدی ملکثابت قرا رگرفت تا جلد اوّل مقالات (شامل مقالاتی که نام نویسندء آنها از حروف «الف» تا «س» باشد) با نظارت نگارنده و جلد دوم (ش -ی) با نظارت آقای دکتر ملکثابت آمادهٌ چاپ و انتشا رگردد.
کار بررسی مقالات جلد اول با توجه به صفحهٌ ارزیابی اعضاء هیأت علم یکنگره که در سرآغاز هر مقالهای قرار داشت انجامگرفت وآنگاه برخی از مقالات که نیا زمند ویراستاری بود ویرايش گردید و به حروفنگار سپرده شد. کار نمونه خوانی و غلط گیری مقالات و همچنین تهیه فهرست های اعلام به سبب مشغلههای نگارنده مدتی نزدیک به یکسال به درازا کشید و اکنون خرسندم که پس از چهارسال که از برگزاری کنگره میگذرد جلد نخست مجموعه مقالات عرضه شده به کنگرة بزرگداشت ابوالفضل رشیدالذین میبدی به پیشگاه اهل انديشه و ادب تقدیم کر دق
در اینجا یادآوری چند نکته را ضروری میدانم:
نخست آنکه علاوه بر مقالاات عرضه شده به کنگره» چندین شعر ارزشمند نیز در . اختیا رکنگره قرا رگرف ت که برخی ا زآنها در شب شعرکنگره نیز قرائت گردید. د رآغاز قرار بود اشعاری که به یاد میبدی و تفسی رگرانقد رکشفالاسرار سروده شده در انتهای جلد دوم مجموعه مقالات قرا رگیرد امّا بعدآً تصمیمها بر این قرا رگرفت که مجموعه اشعار مزبور در دفتری جداگانه با نظارت دوست فاضل شاعر آقای دکتر سید محمود الهام بخش منتش رگردد.
نکته دوم ایسنکه: ترتیب درج مقالات در این مجموعه بر اساس الفبای نامخانوادفی صاحبان مقالات است و این روشی است معمول در چاپ مجموعههای مقالات. اما دراین جلد یک مقاله به سبب دیررسیدن درانتها ی کتاب و خارج از نظام الفبایی فرارگرفته لیکن در فهرست مطالب. نام نویسنده در ترتیب
رهصفصت)
الفبایی نام نویسندگان مقالات در جای خود آمده است.
نکته دیگر آنکه: به همّت دانشکده الهیّات دانشگاه یزد (مستقر در میبد) و با همکاری گروه ادییات فارسی این دانشگاه «بنیاد کشفالاسراره در حال تأسیس است تا همهٌ پژوهشهای مرتبط با اين تفسیر عظیم را در خود متمرکز سازد و نهایتً زمینهای را برای تصحیح مجلّد این کتاب ارزشمند فراهم سازد. امید است که این بنیاد به همّت موّسسان خود و با یاری همه پژوهشگران و اند یشمندان بتواند مروج و مشوّق پژوهشهای ارزندهای در زمینه کشف الا سرار باشد.
و امّا نکته آخر: چنانکه اهل فضل آگاهی دارند از زمان چاپ نخست تفسیر کشفالا"سرار تا کنون مقالا ت گونا گونی دربارة جنبههای مختلف این تفسیرارزشمند انتشار یافته است. همزمان با برگزاری کنگرٌ بزرگداشت میبدی, اهمٌ مقالات نوشته شده از سال ۱۳۲۸ تا سال ۳ درکتابی با نام «زبان اهل اشارت» به کوشش نگارنده فراه مگردید و در اختیار دوستداران ادب فارسی و فرهنگ قرآنی قرارگرفت وکتاب حاضر در واقع جلد دوم و ادامه مقالات نوشته شده دربارة کشفالاسرار به شمار میآید.
در پایان این گفتار لازم میدانم مراتب سپاسگزاری خود را از استادان و دانشمندان یکه با ارسال مقاله یا با حضور درکنگره باعث رونق افزایی آن شدند ابراز دارم همچنین یاد و نام استاد گرانقدر آقای دکتر عبدالحسین ززینکوب که با حضور د رکنگره شوقی دیگر در حاضران ایجاد کردند و مشتاقان ادب فارسی را در این خطه کویری مفتخر ساختند. زینتی است که این پیشگفتار خود را بدان مزیّن میدارد.
هممچنین تلاشهای دوستان فرهنگدوست آقایان سیدعبدالعظیم پویاه محمدعلی فیضپور و دیگر یارانشان در برگزاری این مجلس بزرگداشت شایسته تقد بر و سپاسگزاری بسیار است.
نیز همّت ادارةٌ کل فرهنگ و ارشاد اسلامی یزد و مرکز یزدشناسی که امکانات انتشاراین مجموعه را فراهم آوردند همچنین تلاش و پشتکا رآقای بمانعلیشاکری
(رهیستب ))
که دبیرخانهة کنگره را با انضباطی خاص اداره میکردند و نظم و ترتیب و حفاظت از مقالات حاصل این انضباط است. شایان تقدیر و تشکر بسیار است.
کوششهای سرشار از دقت دستاندرکاران «انتشارات یزد» مخصوصاً فرهنگی فاضل آقای جلیل طیّبات و دقت و حسن سلبقهٌ کمنظیر حروفنگار دقیق و توانای این موسسه یعنی سرکارخانم بتول خاتمزاده که آراستگی کتاب مد یون تلاشهای ایشان است سیاسگزاری نگارنده و دیگر خوانندگان کتاب را در سالیان متمادی برمیانگيزد.
این مقدمه را با یاد و نام معلم دلسوز و توانای ادبیات فارسی بزد شادروان غلامحسین عطار به پایان میبرم که در سالیان معلمی خود عشق به شعر و ادب فارسی را در جان جوانان این دیار و از جمله نگارندءٌ این سطور شعلهور ساخت و سرانجام بیهنگام در سوم شهریور ۱۳۷۶ رخت به سرای خفتگان جاوید کشید. روانش شاد باد.
ی. جلالی پندری یزد. اردیبهشت ۱۳۷۸
رنه »
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی
زکریا اخلاقی حوزه علمیه قم
«کشفالاسرار و مَدةَالابرار» شیواترین تفسیر عرفانی است که حلةٌ دلاویز ادب پارسی بر تن دارد؛ ابوالفضل میبدی در این کتاب چاشنی قند پارسی را به حلاوت سخن صوفیانه درآمیخته و در ترئمی متمادل و موزون کام اهل معرفت را به اشارات آیات و لطایف معارف شیرین ساخته است.
((خو اجه رشیدالدین ابوالفضل احمدین آبیسعد میبدی» در میبد چشم به جهان گشود. اما اشاره سرنوشت. او را دست در دست بدری دانشور به خاستگاه عرفان اسلامی و مجمع سخنوران نامی - خراسان بزرگ -کشانده و در حلقه صوفیان صافی دل نشاند.۱
روزگار میبدی روزگار طلوع عالمان آگاه» عارفان روشن ضمیر و شاعران شیرین سخن در افق فرهنگی ایران اسلامی بود. بیشک لطافت سخن فارسی و پختگی مضامین نظم
انتشارات آستان قدس رضوی مشهد. چاپ ششم. ۱۳۷۲ ص ۳۱).
۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
و نثر دری وامدار ظهور عرفان در این سرزمین است. و بیراه نرفتهایم اگر بر آن باشیم که ذوق و عرفان و لطف بیان تأثیری متقابل بر یکدیگر داشتهانده همانگونه که سهم عظیمی از خسن تأثیر ترانة عارفان و سرود صوفیان را نازکی بیان ایشان به عهده دارد صفای صوفیان وشن فان شور فصن کلمات تف زاس ای مود ات سل عارف لطیفهای است ریّانی که از آن لطیفب مطلق کسب لطافت کرده و نازکی اندیشه و زیبایی کلامش به کمال میرسد. از اين رو همه عارفانی که مهر سکوت از لب برگرفتهاند یا شاعرند یا نشری موزون و دلانگیز دارند.
میبدی در روزگار عارفانی سخندان به مجلس آنان درآمد و در حضرت آنان زانوی ارادت به زمین زد. اندکی پیش از او عارفانی نازک بیان محفل سماع جوانمردان را به ترانههای آسمانی آراسته بودند: ۱
«ابوعبدالرحمن شم نیشابوری» بر مذاق کشفیان و مشرب شهودیان حقایق قرآنی ۱ را در «الحقایق» به میان آورده بود «ابوالحسن خرقانی» سخنهای نیکو گفته بود. «شیخ ابوسعید ابیالخیر» در مجالس میهنه و نیشابور لطایف تذکیری بیان فرموده بود. «خواجه ۱ ابوالقاسم قشیری». «لطایفالاشارات» را به خواستگاران معارف قرانی بیشکش آورده بود» «علیبن عثمان هجویری» «کشف المحجوب» را به رشته تحریر کشیده بود. «خواجه عبداللّه انصاری» به شیوهای شیوا مناجات کرده بود «امام محمّد غزالی» با «احیای علوم دین»» «کیمیای سعادت» و سیمیای کرامت را ارزانی زاهدان راستین داشته بود.
و سوای این بزرگان؛ عارفانی چون «عینالقضاهة همدانی» و «حکیم ستایی ! دوشادوش میبدی کام ارباب ذوق و اصحاب شوق را به سرودههای عارفانه شیرین میساختند» و میبدی خود شعر سنایی را پسندید و از آن بهرهها برد.۱
ون تفت نام نثر و أصلوب نگارش میبدی تأثیر گذاشت: پیر هرات «خواجه عبداللّه انصاری» بود. تثر خواجه -به شهادت اهل ادب -سرآمد همه تثرهای استوار صوفیانه است. نثری است که هم خود به لحاظ برخورداری از وزن و سجع و مضامین شوقانگیز به شعر نزدیک است. و هم در جایجای با اشماری دلنشین
۱ تاریخ شروع کشفالاسرار ۰ قمری است.؛ و تاریخ وفات این عارفان به ترتیب عبارت است از: ۴۱۲ ۴۲۵ ۰ ۴۶۵ ۴۶۵ ۴۸۱ ۵۰۵ ۵۲۵و ۵۲۵
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی
-
از جنابش مزیّن شده است. عارفب هرات هم نویسندهای سترگ بود هم شاعری بزرگ؛ و ظاهراً ال کسی بود که نثر مسجٌّم آورد و آن را با شعر درآمیخت.!
ابوالفضل میبدی گرچه به گمان قوی درک محضر خواجه نکرده است. امّا در مضمونیابی و طرز بیان نسب به او میبرد. مستند اين مذّعا از یک سو سیاق سخن میبدی است و از دیگر سو فراوانی نقل او از خواجه. و آشکارتر از همه تصریح اوست در آغاز کتاب که: این تفسیر شرح و بسطی است بر تفسیر مختصر خواجه طریقت.
نهالی را که شیخالاسلام انصاری در قرن پنجم کاشت. به دست خواجه رشیدالذین به آب لطافت طراوتی شگرف یافت. و در قرن ششم در بهارستان وسیم کشفالاسرار به ۳ ۱
عارف میبد خراباتیتر از خواجه هرات جلوه کرده است و انبساط و ابتهاج در کلماتش آشکارتر است. رشیدالذین میبدی را در نثر میتوان به «جلالالذین مولوی» در شعر شبیه دانست که در تأثیر آفتاب «شمس تبریزی» دلی گرم و جانی تابناک یافت و سخنهای پرشور و حال گفت. میبدی نیز در سایه مناجاتهای صوفیانه پیر هرات به وجد آمد و کلمات روحانگیز بر زبان راند: بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
(حافظ)
این مفسّر عارف به سبکی خوش تصنیف خویش را در سه نوبت نگاشته است:
در نخستین نوبت مترجمی است امین که تازی را به کمال میداند و پارسی را به شیوایی تمام مینگارد.
در نوبت دوم مفشری است زبردست که بر طریقه اهل حدیث تفسیر میکند» او در این مقام در کسوت محدّئی متتبع, تاریخدانی آگام متکلمی دانشور: فقیهی متشرع و ادیبی خوشسلیقه جلوه میکند.
اما نوبت سوم را حکایتی دیگر است؛ عارف مفشر ما در این نوبت از کنار اهمل توقیف به جمع جوانمردان طریق توفیق میآید. و از حوزهٌ نقل و سماع به حلق وجد و رجوع شود به: «سبکشناسی»؛ ج ۲. ص ۲۴۰ (سبکشناسی؛ محمّدتقی بهار تهران» چاپ چهارم:
انتشارات پرستو. ۱۳۵۶ ش) و: «تاریخ ادبیات در ایران»: ج ۲ ص ۸۸۳ به بعد. (تاریخ ادبیات ایران» دکتر
۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
سماع میپیوندد تنگنظریهای عالمانه جای خود را به وسعت مشربی عارفانه می دهد دیگر نه از روایت حدیثیان نقلی به میان است و نه از کلمهٌ کلامیان استدلالی بر زبان؛ آنچه هست لطیفة درویشان است و حکایت بیخویشان از این رو مجال مجال لطیفاندیشی و نازکبیانی است: ۱ روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما ۱ (حافظ) در این نوبت است که انشای شیوا و شیوهٌ دلنشین میبدی در روایت کلمة عارفان و سخن صوفیان و لطیفه مذکران به بلاغتی کامل میرسد. او خود در کلمةٌ آغازین کتاب؛ میج رت ور عم خویش را در ترتیب نوبتها چنین بیان میدارد. «شرط ما در این کتاب آن است که مجلسها سازیم در آیات قرآن بر ولاء و در هر مجلس سه نوبت سخن گوییم: اوّل پارسی ظاهر بر وجهی که هم اشارت به معنی دارد و هم در عبارت غایت ایجاز بود» دیگر نوبت تفسیرگوییم و وجوه معانی و قراآت مشهوره و سبب نزول بیان احکام و ذکر اخبار و آثار و نوادر که تعلق به یت دارد و وجوه و نظایر و مایجری مجراه سه دیگر نوبت رموز عارفان و اشارات صوفیان و لطایف مذکران.»۱ لطیف اندیش محفل مفسّران با زبانی عرفانی به بیان دقایق آیات میپردازد و افزون بر بهرهوری از مفاهیم صوفیانه در تلطیف کلام از لطافت معارف قرآنی نیز سود میجوید. آبات قرآنی عرصهای است تو بر تو برای جولان ذوق و انديشه نازک اندیشان» هفت بطن قرآن هفت شهر عشق است که هر یک را محلهها و منظرههایی است سیاحت سالکان و تفرج صاحب دلان راء «صادق آلمحمّد» -صلوات خدا بر او باد -فرمود: «کتاب خدا بر چهار چیز است: بر عبارت و اشارت و لطایف و حقایق؛ عبارت بهره عامیان است و اشارت نصیب خاصگیان, چنانچه لطایف روزي اولیاء و حقایق مخصوص انبیاست.»۲ عروسان لطایف قرآتی پرده در پرده برای جوانمردان اهل یافت جلوه میکنند و در لطافتِ خروش عاشقانة آنان موثر میافتند. از این رو نوبت سوم نوبت غلبهُ حقیقت بر
۹1 ( کتات ال عرو جل -علی اربعه اشباء: علی العبارة و الاشارة و اللطائثف و الحقابق فالعبارة للعوام؛ و الاشارة للخواص. و اللطاثف للارلیاء و الحقایق للانبیاء.» «بحارالانوار»: ج ۸ باب ۰۲۳۳ روایت ۰۱۱۳ ص ۰۲۷۷
یاد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۵
شریعت است. و مفاهیم دینی آنچنان در لفافةٌ مخملین عبارات اهل طریقت میپیچد که رنگی نوین مییابد.
خواجه میبد خود؛ حقیقت را جان شریعت میداند» و شریعت را نردبان طریقت شریعت بی حقیقت همچنان بود.»!
و نیز میگوید: «شریعت چیست؟ حقیقت چیست؟ شریعت چراغ است حقیقت داغ شریعت ارکان ظاهر است حقیقت ارکان باطن است. شریعت بیبدی است حقیقت بیخودی است» شریعت خدمت است بر شریطت. حقیقت غربت است بر مشاهدت. شریعت به واسطه است حقیقت به مکاشفه.»۲
صوفی متشرع ما زمانی به سیاحتگاه سرسبز حقیقت پای مینهد که در عبور از خیابان شریعت. رنگ و بوی معارف دینی به خود گرفته است. و هنگامی در مجلس سوم بر کرسی تعلیم رموز آیات و اسرار حکایات مینشیند که مجلس دوم را به دستبوسی دانشوران شرع گذرانده است. ۱
میبدی مضامین عمیق عرفانی را با عباراتی ساده و رساو تعابیری زیبا و استوار سهلالوصول کرده. و آنها را از ژرفنای اندیشه و شهود عارفان به سطحی در دسترس عموم آورده است.
از ویژگیهای نوبت سوم که شیرینی آن را دو چندان کرده است تمثل به اشعار لطیف و کلمات دلنشین و استشهاد به حکایات جوانمردان و اوصاف صوفیان است.
سخن میبدی گرچه در مواردی اندک چنان در سنگینی وفور سجعهای متوالی و فعلهای پیدرپی واقع میشود که آثار تکلف در آن ظاهر شده و عرق تصنع بر پیشانی عبارات مینشیند» و نیز گاه آنچنان بساط عیارتبردازیهای خطیانه در آن گسترده میشود که مضمون سخن تحتالشعاع تعابیری مترادف که صرفاً وجدآور و نشاط برانگیز ند قرار میگیرد؛ اما سخندانان این هر دو را در این تصنیف عیب به شمار نخواهند آورد. که آن یک بسیار اندک است و این یک لازمهٌ بسط کلام.
۱. کشفالاسرار: ج #9 ص ۶۸ 4 هماد: ج 31 ص ۷۴۰
0
یادنامةٌ رشیدالدین میبدی
از مواردی که رشیدالدّین در نوبت سوم لطافت اندیشه و بیان خویش را در آنها به تماشا گذاشته یکی معانی آیهٌ تسمیت است. دک اف مق ان هاوگ اسرار عبادات و چهارم اشارات قصص قرآنی.
اکنون دیباچه را فرو میبندیم؛ و از لطایفی که میبدی در برخی از وقایم آسمانی و بدایم کیهانی آورده؛ و نیز از طرایفی که در تطبیق اصطلاحات عرفانی با عبارات قرآنی به هم رسانده. میگذریم و با نقل شمّهای از لطیفههای این صوفی خوش وقت از هر یک از این چهار باب وقت خوش میداریم.
۱ معارف آیه تسمیت برخی مفشّران را اعتقاد بر آن است که بسمالّه هر سورهای معنایی مناسب با همان سوره دارد عارفان این معتی را بسیار پسندیدند و در اين باب تفسیرها گفته و تأویلها آوردند پیش از میبدی خواجه قشیری در لطایف الاشارات هر بسماللهی را در اشارهای لطیف تفسیری کوتاه کرده بود » خواجه رشیدالذین نیز در نوبت سوم یکصدوسیزده بار به شرح و بسط معانی لطیف این آيةُ شریف پرداخته ؛ و در هر نوبت سخنهایی تازه و
یک قضّه بیش نیست غم عشق و اینعجب از هر زبان که میشنوم نامکرّر است
رحافظ) میبدی گاه عظمت این آبت را بادآور شده است. گاهی در لت سماع آن داد سخن داده است. زمانی آن را کلمه.به کلمه و حرف به حرف تفسیر و تأویل کرده است؛ نویتی
۱ شایان ذکر است که بویت سوم کشفالاسرار شباهتهای زیادی با لطایفالاشارات دارده و در بسیاری از موارد تلویحات عارفانه میبدی همانند تلمیحات صوفیانه خواجه قشیری است. با اینکه خواجه ابوالفضل در هیچ جای کتابش نامی از لطایفالاشارات و مصلّف آن نبرده است. بایسته است مقایسهای شایسته میان این دو است. ما در پاورقی این مقال به پارهای از موارد تشابه اشاره خواهیم کرد.
۲ در قرآن کریم یکصدوچهارده مرتبه یه تسمیت آمده است یکصد و سیزده مرتبه آن در آغاز سورههاست چرا که سوره برائت بسمالُ ندارد؛ و یک مرتبه هم در وسط سوره نمل -میبدی در نوبت سوم تمامی اين آیات را - جز از سوره بقره - تفسیر و تاویل کرده است به گونهای که گاه دامنه این توضیحات قریب به دو صفحه
می رسلد.
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۷
به توصیف صاحب این نام پرداخته وگاهی نیز در سایه سار با شکوه این نخل سرافراز به
مناحات حق نشسته اتشیا:
عظمت بسماله.
«در هژده هزار عالم کس نتواند که قدم بر بساط توفیق نهد مگر به مدد لطف این نام از جملهٌ کلمات قَدّم که آن منبع الطاف کرم به سمع نبوّت رسانیدند و مومنان و دوستان را به تعلیم آن رتبت تخصیص دادند هیچ کلمه در نظم و صیغت و در نثر لغت آن عزت و حرمت و آن شرف و رفعت ندارد که اين آیت تسمیت دارد؛ بسمالّه الرحمن الرحیم هر حرفی از او در تحقیق و تمکین را صدفی است. هر کلمهای از او شراب رحیق و تستیم را وسیلتی, و آن نقطه که در تحت باء بسمالّه است اگرچه در نظر بشریّت اختصاری و اقتصاری دارد آن در آسمان قرآن بر مثال زهره کمال است. و بر رخسار حقیقت بر مثال خال جمال است. و بر جمله همیدان که این آیت تسمیت معادن حقایق است و منابع دفایق و مشارع شرایع.»"
خواجه میبد شروع آفرینش و ابتداء کاینات را در سایهٌ عنایت این نام میداند:
«اوّل باران از ابر عنایت این نام است. اوّل نفس از صبح کرامت این نام است. اوّل جوهر از صدف معرفت این نام است. اوّل نشان از وجود حقیقت این نام است. اوّل شاهد بر مشاهده روح اين نام است. دل را فتح و جان را فتوح این نام است» معرفت را راه است. حقیقت را درگاه است. انیساط را در است؛ صحبت را سر است. فرا وصال اشارت است. از کمال حال عبارت است؟
او در جای دیگر چهار عنصر را ناشی از چهار کلمهٌ بسماللّه الرحمن الرحیم میداند و اشاره میکند که در زمان نوح و هود و موسی و یونس -علیهمالسلام -به ترتیب آب و باد و خاک و آتش فزونی گرفته و بر دیگر عناصر طغیان میکردند و ستمکاران از میان میرفتند» تا عهد اين مهتر عالم رسید آنگاه: ۱
«جبرییل اندر هواء عالم آواز داد که: بسماله الرحمن الرحیم ؛ و آنگه هر کلمتی از این کلمات تسمیه یکی را از آن عناصر جمالی و کمالی داد؛ از کلم سم بندی بر باد
۱, کشفالاسرار: ج ۱۰ ص ۵۳۷ ۲ همان: ج ۷ ص ۳۷۴.
۸ ۱ پادنامة ۳ شیدالدین مییدی
نهادند» و از هیبت نام له" داغی بر زبان آتش نهادنده و از رحمت آرحمت شمتی بر آب زدند» و از رآفت آرحیم نسیمی به خاک رسانیدند» باد شدت بگذاشت. آتش شرر فرو نشاند» آب از طغیان توبت کرد خاک زلزله بگذاشت و به استقامت درآمد» این همه به آن است که عهد عدل گذشت و عهد فضل آمد. عهد خسف و مسخ گذشت و عهد زاف هت اند وباات اک الا شید تلواای ۱
در نوبتی دیگر در عظمت این آیت میگوید:
«در جمله قرآن دوهزار و پانصد و شصت و سه جایگه نام ال است. و در هیچ جای آن چندان آثار کرم و دلایل فضل و رحمت و تعبیةٌ لطف الهی نیست که در این آیت تسمیت. زیرا که بر اثر او نام آرحمن" است و رحیم و امید عاصیان و دستآویز مفلسان نام رحمن و رحیم است؛ آيین منزل مشتاقان و انس جان محبّان نام رحمن و رحیم است. تاج صدق بر سر صدیقان و منشور خاصیت در قبضه خاصگیان از شرف نام ۱ رحمن و رحیم است. عَلَم لم در دست عالمان و حلَةُ حلم در بر عابدان از تأثیر نام رحمن و رحیم است. وجد واجدان و سوز عاشقان و شوق مشتاقان از سماع نام رحمن و رحیم است.»" ۱ تِ
میبدی همزمان با دیگر تفسیریان بسمالّه -بلکه نقطه باء آن را عصاره همه معارف ربوبی و خلاصه تمام صحف آسمانی میداند:
«بر افواه امه دین و علماء شرع متداول است که هرچه اندر کتب و صحف ربانی است از اوراق آدم و صحف شیث و ادریس و ابراهیم و موسی» مجموع آن جمله اندر تورات و انجیل و زبور است و هرچه اندر این کتب است بیان و نشان آن در قرآن عظیم و فرقان مجید است. و هرچه در قرآن مجموع و مسموع است در سوره الحمد است. و هرچه در سورهٌ الحمد است در این چهار کلمه است که: بسماله الرحمن الرحیم ) و هرچه در این چهار کلمه است در حروف بسماله است. و هرچه در صورت باء است در ره نقطه وی است)۳
اسرار بسمالّه را ضعیفان اين امّت که عزیز جانان عالمند و امانت الهی را بخوبی بر
آ را خل پیشین: ج ٩ ص ۰۲۸۱ . همان: ج ۰ ص ۱۲۰ ۴ همان: ج ۰ ص ۶۰۵
باد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۹
دوش کشیدهاند» بر میتابند امّا دیگر خلایق را طاقت تحمّل آن نیست که اندک پرتوی از آن بر «طوره» تافت و شد آنچه شد:
«عزیز جانی باید که او را بر اسرار بسمالّه اشرافی دهند یک شظیّه از حقيقت این نام بر کنگره طور تجلّی کرد طبقطبق از وی میشکافت و از هم فرو میریخت تا در عالم ذرهذره گشت. گفتا: پادشاها اگر سنگ سیاه طافت این نام داشتی خود در بدو وجود امانت قبول کردی! » آری کوه با صلابت بر نتافت و قدرت نداشت. و دلهای ضعفای این امّت برتافت و قبول کرد.»!
و هرکه این نام عظیم را تعظیم کند خدا نیز نام او را در دو جهان بزرگ میدارد که:
« بُشر حافی در شاهراهی میرفت. کاغذ پارهای یافت که بر وی نام الّه نوشته بود؛ برگرفت آن را و به بوی خوش معنبر و معطر کرد همان شب در خواب او را گفتند: "تو نام ما خوشبوی کردی» ما نیز نام تو در دو جهان خوشبوی کردیم .»۲
سماع بسماله: ۱ ۱
سنیدن بسمالله - این ابیت آهنگین " - سمعی عزیز میطلبد. نه هر گوشی سزاوار شنیدن این آیت است و نه هر هوشی برتابنده اسرار آن:
ای ار این وان ون نید ی باتفا ۱7 متی 11 سنا هذا لاس لمزیز 36
رابرد عزت بسم در کنج حجر دبا هر گدایینزند نزول جلال و جمال
. کشفالاسرار: ج ۱۰ ص ۶۷۶. ۱ ۲. مأغذ پیشین؛ ج ۱۰ ص ۴۳۱-۲. ۹ ((بسم له الرحمن ن الرحیم» عبارتی ات موزون بر وزن «مفتعلن مفتعلن فاعلن»؛ در بحر (سریع ود مطوی مکشوف». ۱
##. (بسم الله: میم عبر لوب جر در سب پیج المع مزر وه ره یحتاح الی وقت عزیز و فهمه یحتاح الی قلب عزین و آنی لصاحب سمع بالغيبة مبتذل و وقت معطل فی الخسائس مستفرق, و قلب فی الاشتفال بالاغیار مستعمل نون له ان بصلح لسماع هذا الاسم؟» «لطائفالاشارات» ج ۳ص با شود به صص ۲٩۵و ۶۲۴. لطایفالاشارات. الامام القشیری: به تصحیح دکتر ابراهیم بسیونی؛ چاپ دوم؛ مرکز تحقیه الثراث, الهيثة المصرية العامّةٌ للکتاب ۱۹۸۱ .
۴ کشفالاسرار: ج »۱ ص ۳۷۴.
1 یادنامة رشیدالدین میبدی
بسمالّه به ولایت سمع و سینه هر دون همُتی نرود» مرد دون همّت بیدرد جلال و جمال بسمالّه از کجا شناسد. مرد خودبین هواپرست حلاوت و طراوت بسماله از کجا داند ۱۱۶
شنیدن بسمالله» درویشان را شادابی سینههاست و ضعیفان را خرّمی ضمایر؛ راحت ارواح اولیا و رت قلوب انییاست» تسکین سین برگزیدگان و نور چشم اهل بلاست:
سم اه یمه سماعها نزمه اقا بَهجة آسرارالسعفاء» نود ارواح الاولیای فَرَة لب الانبیای سل صدور الاصفیای قرَة مین امل البلاء * نام خداوندی که اشباح طالبان سوخته جلال او ارواح قاصدان افروخته جمال او انفاس عزیزان بسته نوال اوه حواس مقربان سرگشته اقبال اوه اسرار عارفان تشن وصال او ابصار محبّان خسته دلال او بسا رویها که بر او گرد نایافت او بسا دلها که در او درد ناخواست او: بای تواحی الارض 9۳ وضالکم و انم فلوک ما بنحوکم قضد ۱ رهت . کشته شده عالمی به هول تسایر مه چهارده نهادی کلهت بینم کله ملوک در خاک رهت»"
هنگام شنیدن بسمالّه جلال و جمال خدا بر شنونده تجلی میکند؛ و او را در هیبت و انس و خوف و رجاء تعادل میبخشد: :
«سماع نام له موجب هیبت است. و هیبت سبب فناء و غیبت» و سماع نام رحمن " موجب حضور به حضرت است. و حضور سبب بقاء و قربت است» یکی به سماع نام الله در کشف جلال مدهوش یکی به سماع نام رحمن در بسط جمال بیهوش** له" [خبار است از قدرت او -جلْ جلاله -بر ابداع "رحمن و رحیم" اخبار است از نصر او به امتاع پس وجود مراد او به قدرت او و توحید عبادت او به نصرت او.»"
۱ کشفالاسرار: ج ۰ ص ۰۲۸۸
#. «بسماله کلمة سماعها نزهة قلوب الفقراء» کلمة سماعها بهجة اسرار الضعفاء راحة ارواح الاحبّاء, قرَة فلوب تام تور فان ورن اه التاایی ارت 1 نج ۳ ص ۶۳۷
۲ کشفالاسرار: ج ۱۰ ص ۲۷۲.
#. ۲«سماع ۳ سم اف" پوجب الهیب. اهب | نتضتن لفاء و الفبةء و سماع الرحمن الرحیم" پوجب الحضور و الاوبة و الحضور یتضمن البقاء و القربة فْمَن آسمعه آباسم ال" آدهشّه فی کشف جلاله, و من آسمعه الرحمن الرحیم" عیَشه بلطف افضاله" . لطایفالاشارات: ح ۱ ص ۳۹۶.
۳. کشفالاسرار: ج ۸ ص ۵۱۷ و نیز رجوع شود به: ج ۵ ص ۲۳۰ که عین عبارت عربی لطایفالاشارات را
مان ناو تن و راز تحروات فقطعه در نظرگاه میندی ۱۱
مجلسگوی میبد سماع بسمالله را غذای جان عابدان میداند" و این نکته را با شهادت حکایاتی شیرین دلنشین میکند:
«مجنون بنیعامر - آن کار افتادهُ لیلی -وقتی نقش نام لیلی بر دیوار دید شیفتة نقش نام لیلی شد. هفت شبانروز در مشاهدهٌ آن نبشته بنشست که هیچ طعام و شراب نخورد؛ گفتند: "ای مجنون! هفت شبانروز بیطعام و شراب چون به سرآوردی؟! گفت: ای بیچاره! کسی راکش با نام دوست خوش بوّد طعام و شرابش کجا یاد آید؟! آنگه گفت:
این حال مخلوقی است در دعوی عشق مخلوقی؛ پس چه گویی کسی که قبل جان وی حضرت قدس الهی بوّده و قالب دل وی مهر ذات قدیم» اگر با نام و ذکر او طعام و شرابش باد نیاید چه عیب بوّد؟
بویکر شبلی گفت: "کر ربّی طعام که تفسی. و تام ری لباش تفسی. و الحیاءٌ ین وَبّي شرا تفسي, تفسي فداء لبي» قلبي فده ژوحي» ژوحي فداة ی"
موسی کلیم چهل شبانروز بر امید سماع کلام حق. منتظر نشست که طعام و شراب به خاطر وی نگذشت. باز چون به طلب خضر میشد در دبیرستان علم یک نیمروز او را از طعام و شراب شکیب نبود تا گفت: آتنا غداءنا .
این حال, نتیج عشق است. و عشق به دانایی و زیرکی و فتوی عقل حاصل نشود:
عشق آمدنی بود نه آموختنی.»۲
تفسیر و تأویل یه تسمیت
مفسّر مجلس فارسیان را اعتقاد بر آن است که در هر کلمهای از کلمات بسماله الرحمن الرحیم اسرار ازل و ابد تعبیه است " و در چند نوبت این آیت شگفت را کلمه به کلمه بر ذوق عارفان و اشارهٌ عاشقان به تفسیر و تأویل میکشد:
« "له" اشارت است به کمال قدرت "رحمن" اشارت است به عموم رحمت؛ رحیم" اشارت است به خصوص مغفرت ... اللّه است که بیافرید بنده را و حقشناس ندید و از
۱. رجوع شود به: کشفالاسرار: ج ۰ ص ۸۶۰۱ و نیز: لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۷۷۳ ۲. کشفالاسرار: ح ۱۰ ص ۴۰۰. ۳ همان: ج ۱۰ ص ۶۳۳
۱ یادنامة رشیدالدین مدیدی
رحیم است که عیبها دید و فراپوشید. عذر نشنید و پرده ندرید ال داغ کردن است. رحمن مرهم نهادن است. رحیم در کرم بیفزودن است.»"
« له" است افروزنده دل دوستان» رحمن است بازبرندهٌ اندوه بیچارگان» رحیم" ُعطی ری بغیر حجاب. "الرحمن" یر الرزق بغیر حساب الرحیم یَفَفر انب بغیر عتاب.»"
در موقفی دیگر کلمة دلاویز «اله» را از زبان آن بر دار شده قبیلة عاشقان؛ حلاج
#
است آمرزنده گناه عاصیان. ال
اسرار مستور؛ حسین منصور چنین تفسیر میگوید:
«حسین منصور را پرسیدند که معنی نام له" -تعالی چیست؟ گفت: گدازندهٌ تن ربایندهُ دل غارت کننده جان . امّا این معاملت نه با هر خسی و دون همّتی رود. که اين
جز با جوانمردان طریقت و راضیان حضرت نرود. و جز حال ایشان نبود. که اندوه عشق
دین به جان و دل خرند» هرچه دارند فدای درد و غم خویش کنند به زبان حال گویند: اکتعون باری به عشی دردی دارم کان درد به صد هزار درمان ندهم )۲
مفسّر عارف ما نهتنها در هر کلمهای از کلمات این آیت» خواننده را به ضیافت سرّی از اسرار فرا میخواند بلکه در نوبتهای بسیار ناظران تصنیفش را بر بام تماشای اشارات و رموز حرف حرف و نقطه نقطه این آیت آسمانی میکشاند:
«قومی حروف بسمالّه تفسیر کردهاند که: باء بر خداست با پیغامبران به الهام نبوّت و رسالت؛ سین سر خداست با عارفان به الهام انس و قربت. میم مثت خداست بر مریدان به دوام نظر رحمت* الف آلاء اوست. لام اوّل" لطف او لام دوم" لقاء ای "هاء " تنبیه و ارشاد اوه میگوید: "بآلاء لو و لطفه وَصَل من وَصَلّ الی لقاء له قَانَبَُوا۳
« لیا یَقامءٌ او رت العالمین "اس" سلام اه علی المژمنی المیم" مَحَة ال بعباده التائبی و المتَطهَریَ؛ "باء" اشارت است به بقاءاله - تعالی - خداوند جهان و جهانیان و دارنده ممگان» و له -تعالی - و یبقی وجه ریک وتا رف امین
. مأخذ پیشین: ج ۲ ص ۴۱۵. ۲ همان: ج ۴ ص ۲۵۲.
۳ همان: ح ۶ ص ۴۲۲. ۱
#. «و قومٌ عند ذکر الاية یتذگرون من الباء برّه باولیائه, و من السین سره مع اصفیاه. و من المیم منّته علی اهل و لابته»؛ لطایفالاشارات؛ ج ص ۴۴. ۴ کشفالاسرار: ح ۳ ص ۵۵۵
سلام الّه بر دوستان و نواختن ایشان در دو جهان یقولاله -تعالی -: تَحیتَهُم یوم یلقوته سلام؛ میم اشارت است به محبّت خداوند مهربان که به لطف خود مهر و محبّت خود داد به بندگان یقول الّه -تعالی -: ال بح الوابینَ و بح المتطَرینَ»» این است و محتٍ به محبوب. نسیم وصال از مهب اقبال دمیده و دوست به دوست رسیده. طغرای عرّت بر منشور دولت کشیده. گوی انتظار به پای میدان ابد انداخته. مَلّم قبول و وصول برافراخته» رسول مقصود به درآمده روزگار فراق به سر آمده» سلام و کلام حق بیواسطه و ترجمان به بندهٌ ضعیف پیوسته: "سلامٌ قولاً ین رت رحیم ".۱4
« الباه بهاء اف رز السینْ سَناء ای و المیم ملک ال از روی اشارت بر مذاق خداوندان معرفت باء بسماله اشارت دارد به بهاء احدیّت. سین به سناء صمدیّت میم به ملک الهیّت. ... بهاء او با جلال و سناء او با جمال و ملک او بیزوال بهاء او دلربا و سناء او مهرافزا و ملک او بیفنا: ای پیشرو از هر چه به خوبیست جلالت ای دور شده آفت نقصان ز کمالت
زهره به نشاط آید چون یافت سماعت خورشید بهرشک آید چون دید جمالت»؟ 1 1
مفسّران و نکتهدانان را در معنی و مفهوم حروف مقطعه اقوال و آرایی است افزون بر پانزده ؛ مصتف کشفالاسرار خود در آغاز سوره بقره - در نوبت دوم -برخی از این معانی را یادآور میشود" امّا ما به اقتضای مقولهٌ خویش از سخنان تفسیریان که در آن نوبت مسطور است در میگذریم و قدمی فراتر نهاده در نوبت سوم مینشینيم و شیوایی اشارات و زیبایی عبارات این عارف صاحب ذوق را در کشف شمهای از اسرار و رموز این حروف مشاهده میکنيم.
۱ کشفالاسرار: ج ۶ ص ۱۶.
#. «... و آخرون یذکرون عندالباء بهاژه, و عند السین سناژه» و عند المیم مُلکه». لطایفالاشارات: ج ۰۱ ص ۴۴
۲. کشفالاسرار: ج ۱» صص ۲۶-۷.
۳ ار جمله رجوع شود به «مجمعالبیان»: ج ۱ ص ۱۱۳ (مجمعالبیان» شیخ طبرسی. چاپ اوّل. دارالمعرفه . بیروت؛ ۱۴۰۶ ه.ق» ۱۹۸۶ ع). ۴ کشفالاسرار: ج ۰۱ صص ۴۱-۳.
۱۴ بادنامه رشیدالدین مییدی
مسدی در این بات نیز - همانند یه تسمیت -هم در عظمت و دلربایی این حروف سخنهایی دلاویز آورده. و هم در لذت سماع آن کلماتی به سمع شنوندگان رسانده و هم حرف به حرف آن را تفسیر و تأویل و تطبیق کرده است.
جایگاه بلند این حروف عم میت ااتو ی ی رز میتی فان حروف در لام الف است. و علم لام در الف است. و علم الف در نقطه حقیقی است؛ و علم نقطه در معرفت اصلی است. و علم معرفت اصلی در مشیّت ازلی است. و علم مشیّت در غیب هویّت و غیب هویّت را غایت نیست. و آن را دریافت نه. که وی را مثل و مانند نیست: لین کملله شیه* و هو المع الصیر »۱ این عارف طربناک این حروف را سری از اسرار محبّت میداند که بین خدا و دوستان خاص اوست. وکس را جز آنان بر اين سر وقوفی نیست. و هم او گفتگو با حروف مفرده وس دود و صیو هاگفان و مععر او هی ام الم: التخاطت باالخرژفب مْفردَةِ من الاحباب في ستَن المحاب قهوَ یل الحبیب مع م الحبیب یخی لایطمْ علیه الزفیت ۴+ ۱ اه س . اک وت شش ۱7 یک ذزه به صد هزار جان نتوان داد در صحیفه دوستی نقش خطی است که جز عاشقان ترجمهٌ آن نخوانند در خلوت خانةٌ دوستی میان دوستان رازی است که جز عارفان دندنة آن ندانند در نگارخانة دوستی رنگی است از بیرنگی که جز والهان از بی چشمی نبینند: جمال چهره جانان اگر خواهی که بینی تو دو چشم سرّت نابینا و چشم عقل بیناکن تا با موسی هزاران کلمه به هزاران لغت برفت با محمّد اصلیاله علیه و آله] در خلوت آو آدنی بر بساط انبساط این راز برفت. که الف " لت لها: قفی فقالث: قاف . مأخذ پیشین: ح ۳ ص ۵۵۶
2 «الر: التخاطب بالحروف المتفرقه غیر المنظومة ف الاحباب فی ستر المحاتث ۹9 لطایفالاشارات: ح ۲ ص ۱۶۵
تاد دا ند و زا روف مقطنه رح گاه مفتی ۵
آن هزاران کلمه با موسی برفت و حجاب در میان؛ و اين راز با محمّد [صلی ال علیه و آله] میبرفت در وقت عیان؛ موسی سخن شنید, گوینده ندید محمّد صلعم -راز شنید و در رازدار مینگرید ...»۱۰
و هم او در سورهای دیگر بر آن است که محبوب ازلی این سرّ را در میان جان دوستان به ودیعت نهاده است. و مشتاقان را از سرچشمه این راز به قدحی از کرشمه ناز میهمان میکند. گرچه عظمت این شراب ان قدحی جز سینهُ گشاده محمّدی که مخزن جوامع کلم است نمیگنجد:
«المر: سرّی است از اسرار محبّت. گنجی از گنجهای معرفت. در میان جان دوستان ودیعت دارند و ندانند که چه دارند. و عجب آن است که دربایی همی بینند و در آرزوی قطرهای میزارند» این چنان است که پیر طریقت گفت: الهی! جوی تو روان و مرا تشنگی تاکی؟ اين چه تشنگی است و قدحها میبینم پیا زین نادرهتر که را بود هرگز حال ..."من تشنه و پیش من روان آب زلال!
عزیز دو گیتی! چند نهان شوی و چند پیدا؟ دلم حیران گشت و جان شیداء تا کی این استتار و تجلی؛ آخر کی بود آن تجلی جاودانی؟"
اشارت است اینکه دوستان را از انوار آن اسرار و روایح آن آثار امروز جز بویی نیست. و جز حوصله محمّد عربی (صلیالّه علیه و آله] سزای آن عیان نیست.»۲
«کهیعص: سَماغ هذي الخروّفب شراب یّسقیه ها تلوب آولب فاذا شربوّا طریوّاه و
#» . من جرد من الاتصال پالامثال و الاشغال حظی بالرتبة لملیاء و فا بالدرجة الصوی, و صَلْح للتخاطب بالحروف المْفردة ای هی غیر مرّبة علی سُنةَ الاحباب فی سَنٍْالحال و (خفاء الامر علّی الاجنبی من القصه قال شاعرّهم: قلْ لها: فتی لنا, قالثْ: قاف لا تور تا تست لیاف
و لم بقل: "وقفت"» ستراً علی الرقیب و لم بقل: ی بل "قالت: قاف"
و بقال؛ وه بجر و ی لدب کت او امن ۳ ییا ححمّدٍ صلیاله علیه و سلم -: آیف ... و قال - علیهالسلام .: آوتیت جوا مع الکلم... لطایفالاشارات: ج ۱ ص ۵۳ ۱ همان: ج ۱ ص ۵۲
۲. کشفالاسرار: ج ۵ ص ۰۱۶۵
۱۶ یادنامة رشیدالدین میبدی
ٍذا طربوا واه و اذا طبوا طارواه و ُذا طاروا وَصلواه و (ذا وصلوا الوا قْولهم تفر فی لطفه و فلوم مُتَهلکة فی کشفه *
سماع حروف مقطعات در مفتتح سور و آیات شرابی است در قدح فرح ريخته؛ در کاس استیناس کرده. جلال احدیّت به نعمت صمدیت دوستان خود را داده. چون دوستان حق در بوستان لطف این شراب انس از جام قدس بیاشامند در طرب آیند» چون دز طرب آیند در طلب آیند. قفس کون بشکنند» به پر عشق بر افق غیب پرواز کنند تا به کعبة وصل رسند. چون رسیدند در خود برسیدند. عقلهاشان مستغرق لطف گشته. دلهاشان مستهلک کشف شده نسیم ازلّت از جانب قربت دمیده, خود را گم کرده و او را یافته. پیر طریقت گفت: روزگاری او را میجستم خود را مییافتم؛ اکنون خود را میجویم او ر مییابم 9
اسرار و رموز این حروف
میبدی در مقام بیان اسرار و رموز این حروف اشاراتی فراوان دارد؛ او گاه هر یک از این حروف را رمزی زیبا برای مضمونی غریب میداند:
«ن و القلم: آن دوات است. و قلم خامهای از نور» نویسنده خداوند غفور لوح قلم زبرجد نوشت. به مداد نور بنوشت. بر دفتر یاقوت نوشت. قصه و کردار مخلوق نوشت» دل عارف قلم کرم نوشت. به مداد فضل نوشت. بر دفتر لطف نوشت. صفت و نعت معروف نوشت» تب فی فلوم الايمان لوح نوشت و همه آن تو نوشت. دل نوشت؛ همه وصف خود نوشت. آن که از تو نوشت به جبرییل ننمود» آن که از خود نوشت به شیطان کی نماید؟
بعضی مفشّران گفتند: ماهیی است بر آب زیر هفت طبقهٌ زمین ** ماهی از گرانی بار زمین خم داد و خم گردید؛ بر مثال آن شدء شکم به آب فرو برده و سر از مشرق
#. «سماع بسماله الرحمن الرحیم شراب بسقی به الحق سبحانه و تعالی قلوب احبّائه, فاذا شربرا طربوا؛ او اذا طربوا] ابسطوا ثم لشهود حقه تعرضوا و بنسیم فربه استأنسواه و عندالاحساس بهم غابوا؛ فعقولهم ستفرّق فی لطفه. و قلوبهم ستهلک فی کشفه» لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۵۳۰ (در ترجمه میبدی دقت شود که بسیار شببه عبارات لطایفالاشارات است). ۱ کشفالاسرار: ج ۶ ص ۱۶.
##. «ن: قیل: "الحات الذي علیل ظهره الکون و بقال: "هی او لطایف الاشارات: جح ۳ ص ۶۱۶
یاد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۱۷
برآورده و دنب از مفرب. و خواست که از گرانباری بنالد» جبرییل بانگ بر وی زد چنان بترسید که گرانباری زمین فراموش کرد. و تا به قيامت نیارد که بجنبد» ماهی چون بار برداشت و ۱ یکی آن که بدو قسم یاد کرد محل قسم خداوند جهان گشت. دیگر تشریف آن است که کارد از حلق او برداشت همه جانوران را به کارد ذبح کنند و او را نکنند» تا عالمیان بدانند که هر که بار کشد رنج وی ضایع نشود.
ای جوانمرد! اگر ماهی بار زمین کشید. بندهٌ مژمن بار امانت مولا کشید: "و حَمَلها گرا در مهافت از عاره وت انس کشت مه آقعی اک یی بار امانت برداشت از کارد قطیعت ایمن گردد؟!۱
«ق: ... جوانمردان طریقت و ارباب معرفت سزی دیگر گفتهاند در معنی "ق گفتند: آن کوه قاف که گرد عالم در کشیده نمودگاری است از آن قاف که گرد دلهای دوستان در کشیده. پس هر که در اين دنیا خواهد که از آن کوه قاف در گذرد قدم وی فرو گیرند؛ گویند: وراء این قاف راه نیست و بر وی گذر نیست. همچنین کسی که در ولایت دل و صحرای سینه قدم زند چون خواهد که یک قدم از صفات دل و عالم سینه بیرون نهد. ی ه وتتعی ی ی نت ی "انا عند َمنْکَیرة فلژبهم ین آجلي" 0
گاه نیز هر یک از این حروف را خرف آغازین اسمی از اسماء و صفتی از صفات حق - سبحانه و تعالی میداند:
«حم والکتاب المبین: "حاء" اشارت است به حیات حق -جلٌ جلاله - "میم " اشارت است به ملک او؛ قسم یاد میکند» میفرماید: به حیات من به ملک من به قرآن کلام من که عاب نکنم کسی را که گواهی دهد به بکدایی و بیهمتایش مت ۳
(طسم: الطاء !شا الی طهارة جژه و دس مره و این" لاله علین سَناء جبروته» و تم "ال علی مَجد جَلاله فی آزازه.*
۱. کشفالاسرار: ج ۰۱۰ ص ۲۰۱. ۲. همان: ج 4٩ ص ۲۸۳. ۳. همان: جح ٩ ص ۵٩ (طسم: ذکرنا فیما مضی اختلاف السلف فی الحروف المقطعة؟؛ فعند قوم "الطاء : اشارة الی طهارة عژه و
۸ یادنامة رشیدالدّین میبدی
آطاء اشارت است به طهارت عرٌ اوه سین اشارت است به سناء جبروت اوه و "میم اشارت است به مجد جلال او خداوندی که روح دلها مهر او» آیین زبانها ذکر او سور گوشها گفتار اوه عید چشمها دیدار او میعاد نواختها ضمان او آسایش جانها عیان ی ی ی ی اس هی وی تیا ی همه از او و همه به او و خود همه او؛ "قل ال ثم ذرهم ۱
در نوبتی نیز این حروف را اشاره به بلندی شأن و والایی مقام رسول گرامی اسلام - صلیاله علیه و آله -میداند:
(حم عسق: ... هر حرفی از این حروف اشارت به علوّ مرتبت و کمال کرامت مصطفی است -صلواتالله و سلامه علیه که در خزاین غیب اوست که جواهر دولت دارد. و در دست روزگار اوست که حقوق جلالت دارد» پس از پانصد و اند سال تباشیر صبح روز دولت شریعت او تابنده» و شمع شمایل شرف سنت او فروزنده آسایش خلق از اقوال و اخبار اوه آرایش دهر از شمایل شرف سنت و احوال آثار اوه ماه در عرّت نقاب او فلک در حسرت حجاب او کمالش نشان لطف رحمان» جمالش ترجمان فضل بزدان کمالش آشوب دل مشتاقان جمالش عذر گناه عاشقان.
آحاء " خی مورود او؛ قال البی اصلیا علیه و آله خوضي نی عدن آلی عمّانه شرابه اد یاضاً ین له احلی من سل من شرب منه شرب بل تن تفه ضمایک اشهاچرین" "میم اشاوت است اه ملک ملد او ریت ی الارض فاریث مَشارفها و مَغارتها میم ملک أمّتي روق لی ینها. ۱ ج اشارت است به عرّ موجود او: "و له ال و شوه نیت"
"سین اشارت است به سناء مشهود او: "و شاهد و مشهود الشاهد: الانبيای و المشهود: محمّدٌ اصلی اله علیه و آله].
آقاف" اشارت است فراقیام او بر مقام محمود: "عسی آن یَبمَفّک ریک مقاماً محمودا و قرب او به درگاه معبود: "دنا دی فکانْ قات قوصّین او آدنی .»۲
7 علوّه. و «السین»: اشارة و دلالة علی سناء جبروته, و المیم": اشارةً الی مسجد جلاله فی آزاله».
لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۵. ۲ کشفالاصرار: ج ۷ ص ۱. ۲. همان: ج ٩ ص ۱۴ و ۱۵.
یاد خداوند و راز حروف مقطعه در نظرگاه میبدی ۱۹
گاهی هم هر یک از این حروف را اشاره میداند به وصفی از اوصاف مومنان و مقامی از مقامات عارفان و عنایتی از عنایات حضرت دوست بر ایشان:
«طسم: "طاء" اشارت است به طهارت دل عارفان از غیر اوه سین اشارت است به سرّ او با دوستان در شهود جلال و جمال اوه میم اشارت است به منت او بر مومنان در آلاء و نعماء او مجلس معطر گردد هر جا که رود گفت و گوی او؛ جانها منور شود در سماع نام و نشان اوه در هژده هزار عالم کس نتواند که قدم بر بساط توفیق نهد مگر به مدد لطف او ...»۲.
و سرانجام از برخی از این حروف جملهای درآورده و لطیفهای را متذکّر میشود**:
«گفتهاند: الم " نواختی است به زبان اشارت که با مهتر عالم رفت» یعنی: آفرذ ی لي. و لین جوارخک لخذمتي: و ام یی یمحو ژشومک تفر ني»***: ای سیّد از پردهٌ واسطهٌ جبرییل یک زمان درگذر تا صفت عشق نقاب تعرّز فروگشاید. و آن عجایب الذخایر و دزرالغیب که تو را ساخته است با تو نماید: ۱
جبرییل آنجا گرت زحمتکند خونش بریز خونبهای جبرییل از گنج رحمت باز ده
ای مهتر! یک قدم از خاک بیرون نه تا چون عیان بار دهد ساخته باشی و از اغیار پرداخته ای مهترا آنچه آن جوانمردان به سیصدونه سال در خواب نوش کردند تو در یک نفس در بیداری نوش کن که خانه خالی است و دوست تو راست:
(طسم: "الطاء" اشارة الی طهارة نفوس العابدین عن عبادة غیرائ. و طهارة قلوب العارفین عن تعظیم غیراله, و طهارة ارواح الواجدین عن محبّة غیرالف. و السین" تشیر الی سرّاثُ مع العاصین بالنجاة, و مع المطیعین بالدرجات, و مع المحبّین بدوام المناجاة و المیم" تشیر الی منّة علی كافة الموّمنین بکناية الاوقات و الثبات فی سبیل الخیرات». لطایفالاشارات: ج ۳ ص ۵۳
کشفالاسرار: ج ۷ ص ۲۸۴.
#. شایان ذکر است که هم ولابتی دیگر مصنف. «قاضی میرحسین میبدی» (م 4۱۱-۹۰۴ از مسجموع این حروف پس از حذف مکرّرات جملهای دلنشین استخراج کرده است. او در فاتحه سابعه از مقدمه شرح دیوان منسوب به امیرالممنین - علیهاللام -میگوید: «چه خوب است که از حروف مقطعه در اوایل سوّر قرآنی بعد از حذف مکزرات "عل صراط خن ثُمکة" ظاهر میشود.» (شرح دیوان منسوب به امیرالمژمنین - علیهاللام -. چاپ سنگی. تاریخ کتابت ۱۳۸۵ ص ۱۰۸).
۷ «الم ... و یقال: "بطالبٍ العبد فی سره عندٌ مُخاطبته , "الالفِ" بانفراد القلب الی الّه -تعالی -؛ و عند مخاطبته , اللام" لین جانبه فی (مراعاة) حقه, و عند سماع "المیم" بموافقة امره فیما یکلفه "»؛ لطایفالاشارات ج ۱ ص ۸۵۴
۳۹ ۱ یادنامُ رشیدالاین میبدی
بت هسسترو فرات هت و خاقی خجهایست برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست.»" (احم ای: خم ماهو کائنْ میفرماید: بودنی همه بود کردنی همه کردم راندنی همه راندم گزیدنی همه گزيدم پذیرفتنی همه پذیرفتم برداشتنی همه برداشتم)» افکندنی همه افکندم؛ آنچه خواستم کردم آنچه خواهم کنی آن را که پذیرفتم بدان ننگرم که از او جفا دیدم بلکه عفو کنم و در گذارمی و از گفتة خود باز نیایم: هل
ی
لقَول لد ی ۲0
کشفالاسرار در میزان نقد عربی
صاحیعلی اکبری
دانشگاه تریست معلم سبزوار
زبان و ادبیات عرب دریایی است خروشان و مملو از دز و مروارید گرانبها. دستیابی به اشیاء گرانقیمت آن شناگری ماهر میطلبد. دامنه اين زبان بقدری وسیع و گسترده است که بیاطلاع از علوم مختلف آن از قبیل: صرف. نحو لغت؛ اشتقاق کتابت؛ قرائت. تجویدء معانی بیان بدیم» شعر انشاء امثال و تاریخ ادب» نمیتوان از منبع سرشار آن استفاده کرد. چرا که بیدفتی و عدم تسلط در این علوم اشتباه و خطا بدتبال خواهد داشت و احیاناً این اشتباه دامنگیر علمای بزرگ نیز میشود. وقتی ابنهشام. انصاری از عالم و مفسر نامداری همچون «زمخشری» در تفسیر آی شريفة «فیه یات بینات مقام ابراهیم ...»" اشتباهی را میگیرد؛ پس دیگران بطریق اولی دچار چنین اشتباهی خواهند ِ"
گستردگی و وسعت این زبان در قرآن کریم. کاملاً مشهود است. زیرا زبان و ادبیات عرب در اوج فصاحت و بلافت در این کتاب آسمانی؛ خودنمایی میکند. بنابراین کسانی که دست به تفسیر این معجزه پیامبر اسلام (ص) میزنند. بی شک باید در علوم مختلف زبان عربی؛ تسلط کافی داشته باشند. چرا که کلام کلام غیر بشر است. مفّرین با احاطة
کامل بر علوم مختلف. اقدام به چنین کاری میکنند که سعی و تلاش آنان مشکور است. بخاطر گستردگی این زبان است که هر مفشری جنبهای از جنبههای متعدد را در نظر میگیرد. مثلاً یک تفسیر به ادبی بودن دیگری به فلسفی بودن و غیره معروف است. تفسیری که تمامی جنبهها را بطور کامل بررسی کرده باشد؛ تقریبً وجود ندارد.
اما در مورد تفسیر ارزشمند کشفالاسرار و عدةالابران آنچه معروف است. عرفانی بودن آن میباشد. نگارنده در اين مقالٌ مختصر با بررسیهای اجمالی به عمل آمده علاوه بر امتیازات دیگر نکاتی ظریف و قابل تأمل را از نظر ترجمه و از نقطهنظر بلاغت و قواعد عریی بدست آورده است که از نظرتان میگذرد:
۱-در ی شریفة: «و کلوا و اشربوا حتی یتبٍن لکم الیط الابیض من الحیط الاسود من الفجر م اعوا الصیام ای اللیل و لاتباشروهن و انتم عاکفون فیالساجد»؛ واو در «و انم عاکفون. الساجد»" حالیه و جملهٌ «انتم عاکفون فیالساجد» در محل نصب و حال میباشد." در ترجمه این آبه, صاحب تفسیر کشفالاسرار کاملاً دقت داشته و چنین گفته است: «... و به زنان خوو مر سیف ها معتکت باعید در مها ۵
ترجمه واو حالیه در اینجا به معنی؛ خیلی کمک میکند. چرا که هنگام اعتکاف در مساجد» همبستر شدن با زنان را نهی کرده است. حال آنکه در ترجمه «الهی قمشهای». این مسئله دقیق. نادیده گرفته شده و چنین ترجمه شده است: «و شما باشید معتکفان در مسجدها». همین مسئله در تفسیر مجمعالبیان نیز به دقّت آمده است. بطوری که میگوید: «و انتم عاکفون فی المساجد. ای معتکفون ای لاتباشروهنّ فی حال اعتکافکم فی المساجد» " همچنین در ترجمه انگلیسی از قرآن کريم با آوردن كلم (۰)۱۷[16 واو حالیه کاملاً م نظر بوده است که نهایت دقت مترجم را میرساند."
۲ در آیهُ شریفه «یجعلون اصابعهم ی آذانهم من الصواعق حذر اشوت» درآوردن «اصابع» بجای «انامل». مجاز مرسل است که کل را ذکر کرده و منظور جزء است. هدف از آوردن مجاز مبالغه است." این نکته بلاغی را صاحب کشفالاسرار نیز چنین ذکر میکند: «چرا اطلاق اصابع کرد در محل انامل؟ از جهت مبالغه».
۳-یکی از مسایلی که مورد بحث بیشتر علما قرار گرفته است. اشتقاق کلمه «اسم» است. و اين یکی از ۱۲۱ مسألهای است که علمای بصره و کوفه در آن با هم اختلاف
کشفالاسرار در میزران نقد عربی ۳۳
دارند. کوفیان معتقدند اين کلمه از «وَشم» به معنای علامت مشتق شده است؛ و بصریها معتقدند از «سمّو) به معنای علو گرفته شده است.۲ مولفب تفسیر کشفالاسرار با عنایت به نظر بصریها اشتقاق این کلمه را از «سمو» ذکر میکند. ۱
۴_عمل کردن شبه فعلها را بطور دقیق در ترجمه رعایت کرده است. مثلاً عمل کردن مصدر را در آیهُ شريفهٌ 4 «و قتلهم الانبیاء» که انبیاء مفعول به است برای و۱9 کاملا" رعایت کرده و چنین گفته است: «و کشتن ایشان پیغامبران را,۱۳
۵استفاده از خبر بجای انشاء در ترجمه کشفالاسرار از دیگر خصوصیات آن است که این خود در بلاغت مورد بحث علما قرار گرفته است ت. مثلاً در ترجمه ی شريفهة «ذوقوا عذاب الحریق»" فعل «ذوقوا» که انشای طلبی از نوع امر است. بدین صورت ترجمه شده است: «می جشید عذاب آتش»*۲ و یا در بعضی از موارد امر از غرض ۱ اصلی خارج شده و به معنای نومیدی است که هدف در اين آیه همان است و مورد عنایت میبدی نیز قرار گرفته است. ۱۷
۶ در زبان عربی «آأن» حرف مصدر است؛ و فعل مابعد خود را به تأویل مصدر میبرد."۱ این مسأله را صاحب تفسیر کشفالاسرار در ذیل ی «یبباله لکم ان تصلوا»۱۹ دور شده و گفته است: «ان تضلوا به جای مصدر است یعنی: یبیناله لکم الضلالت ال
شما را گمراهی روشن میکند.» ۳
۷ ترجمه موصول باصله که جملهُ طولانی است بصورت ۳ فاعل و بطور مختصر ترجمه گردیده است. مثلا؛ - «الیوم يئس الذین کفروا من دینکم - امروز کافران نومید شدند از بازگشتن شما از دین اسلام».۲۱
که بجای کسانی که کافر شدند. بطور مختصر کافران بکار برده است. -«یقول الذین آمنو -و مومنان میگفتند.»۲۲ که مومنان را بجای کسانی که ایمان آوردهاند؛ بکار برده است.
در پعضی ماد یز موصول و جملة له اه شکل "ایشان که ترجمه کرده است.
مثلا؛ -«یا اعها الذین آمنوا -ای ایشان که بگرویدند.» ۲ «ٍن الذین کفروا -ایشان که کافر شدند.»۲۲
۳۴ ۱ یادنام رشیدالدین میبدی
۸ در تفسیر آیه: «یوم یجمع الّه الرسل فیقول ماذا اجبتم قالوا لاعلم لنا انک انت علام الغیوب»" میگوید: «اين سال برای توبیخ است. یعنی که از پیغامبران سژال کند تا امّت را بدان توبیخ کند چنانکه جای دیگر گفت: و اذا الودة سثلت بأی ذنب قتلت. اما تسئل لیوبْخ قاتلوها»". در اینجا به یک نکته بلاغی اشاره کرده است و آن این که استفهام یکی از اقسام انشاء طلیی میباشد که گاهی از غرض اصلی خود خارج شده و برای توبیخ بکار میرود. و دیگر اينکه اسلوب زبان عربی بدین صورت است که کسی را خطاب میکند و منظورش دیگری است. و در اين رابطه ضربالمثل معروف میگوید: «ایّاک اعنی و اسمعی یا جارة».۲" در آیات دیگر هم این اسلوب وجود دارد که بدون فهم این نکته. ترجمه و تفسیر آیات مشکل خواهد بود: - به پیامبر خطاب شده است: «ولاتطع الکافرین و النافقین»"". پیامبر که از کافرین و
منافقین اطاعت نمیکرد. اینجا خطاب به امّت است. - در آیهٌ «اتبع ما اوحی الیک من ریّک لالهالاهو و اعرض عن الشرکین»؟۲. از آنجایی که
پیامبر از مشرکین اعراض میکرد. خطاب خداوند به امت است. بنابراین به این نکات
ظریفب صاحب تفسیر کشف الاسرار توجه کامل مبذول میدارد.
٩-در آیهُ شریفه: «اذ قال احواریون یا عیسیبن مریم هل بستطیع ریک ان یغزل علینا مائدة من السماء»" کلمات را بدقت ترجمه کرده و از آنجایی که «یستطیع» در ابنجابه معنای «یستجیب» است. چون در خداشناسی حواریون جای شک و شبهه نیست و به قدرت خدا آشنا بودند. هدف اینها اجابت بود. با اشاره به این سورد میگوید: «این طاعت اینجاء به معنی اجابت است»" ؛ و نمونه دیگری از قول شقیق بن سلمة الاسدی نقل میکند: «نعم الربِ رینا! لو اطعناه ما عصانا» و یا «اللهم احفظنی بالاسلام قائماً و احفظنی بالاسلام قاعداً و احفظنی بالاسلام راقداً و لاتطع فی عدوا حاسدآ»۲۲ که «لاتطع» را به معنی «لاتجب» ذکر کرده و اين نهایت دقت وی را میرساند و یک نکته بلاغی نیز در ذیل همین آیه ذکر میکند و میگوید: «اجابت از آن طاعت خوانند که دعا در لفظ فرمان بود»."" لازم بة توضیح است که معنای واقعی امر و نهی وقتی است که دو شرط داشته باشد: یکی اینکه از مقام بالا به پایین صورت بگیرد و دیگر اینکه استلزام در کار باشد. در غیر اینصورت صیغه امر و نهی بخاطر نکات بلاغی از معنای اصلی خود خارج شده است. مثلاً اگز از پایین به بالا صورت بگیرد دعاست نه امر و یا نهی. و در
کشفالاسرار در میزان نقد عربی ۲۵
عبارات مذکور نیز چون از بنده به خداوند خطاب شده است در اینجا دعا میباشد در آیات دیگر نیز اين موارد بیشتر بچشم میخورد مثلا:
«ربنا آتنا فق انیا حسنة و ق الاخرة حسنة و قنا عذاب الدار.»۳۲
-«رٌنا افرغ علینا صبراً و نت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.»۳۵
-«رینا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب.» ۳۶
-«ربّنا لاتواخذنا ان نسینا او اخطآنا ربنا ولاتحمل علینا اصراً کبا حملته علی الذین من قبلنا رین ولاتحئلنا مالا طاقة لنا به واعف عنا واغفرلنا و ارمسنا انت مولانا فانصارنا علی القوم الکافرین.» ۲۷
-«قالوا ریّنا لاتجعلنا مع القوم الظالین.»۸" در آیات مذکور چون صیغههای امر و نهي بکار رفته. از بنده به سوی خداست. لذا نه استلزام در کار است و نه استعلاء وجود دارد؛ بنابراین دعاست نه امر و نهی.
۰ در ترجمه آیةُ شریفة: «و اذ قال ال یا عسیبنمرعم آانت قلت للناس اتخذونی و امّی اطبن من دون اله».۲۹ فعل «قال» چون بعد از «اذ» ظرف زمان قرار گرفته است و «اذ» در اینجا به معنی استقبال است؛ بطور دقیق با در نظر گرفتن معنای آینده چنین ترجمه کرده است: «خدا خواهد گفت فردا در قیامت توگفتی مردمان را مرا که عیسیام و مادرم را مریم. هر دو خدایان دانید و به خدایی گیرید فرود از الّ.»"" و اين زمانِ آینده حتی در قرآن ترجمه انگلیسی نیز با عبارت «527 ۷11 ۸۵112» رعایت شده و این دفت مترجم را میرساند.۱" و ذکر میکند که «اذ» در اين آیه به معنای «اذا» است. چنانکه گفت: «ولو تری اذ فزعوا» یعنی اذا فزعوا؛ و «قال» به معنی «یقول» است. چنانکه گفت: «و نادی اصحاب الاعراف ای ینادی». ۲۲
۱ استعاره حروف بجای همدیگر یکی دیگر از بحثهای علم بیان است. مثلاً در آیات شریفة: «ولا صلبتکم فی جذوع النخل» و «ولا تمش فی الارض مرحا» "۳ حرف (فی» بجای «علی» استعاره گرفته شده است. و از نوع استعارهُ تبعیّه است. زیرا بر درخت خرما میبندند. نه در درون درخت. نیز روی زمین راه میروند نه در درون زمین. حرف «فی» در این آیات معنای «علی» دارد. و این است استمارهٌ حرف بجای حرف."" صاحب تفسیر ارزشمند کشفالاسرار نیز به اين مس[لهٌ بلاغی اشاره کرده و در ذیل آیهٌ «لو تری اذ وقفوا علی النار» *" میگوید: «علی به معنی فی است. کقوله تعالی: «علی ملک سلیمان»
۳۶ یادنامهٌ رشیدالذین میبدی .
ای فی ملک سلیمان. و معنی آن است که: حبسوا فی التار».۲۷
۲-در آیهُ شریفةٌ: «و ما یعزب عن ریک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء و لااصغر من ذلک و لااکبر من ذلک و لااکبر الا فی کتاب مبین»". در مورد اعراب کلمات «اکبر» و (اصغر» بحث میکند که مرفوع بخوانیم و یا منصوب. در مورد وجه نصب میگوید: والموضم موضم خفض الا اّه فتح لائه لاینصرف»؟۴ که اعراب غیر منصرف در حالت جرّی نیابی و به فتحه است که این نکتُ ظریف مورد عنایت میبدی قرار گرفته است.
۳ در علم صرف مطرح میشود که کلمات بر وزن «فعیل». گاهی به معنای فاعل و گاهی به معنای مفعول به کار میروند. مثلاً کلمات جریح و فتیل به معنای مجروح و مقتول هستند و کلمهٌ شفیق به معنای فاعلی آن بکار میرود. اين نکته را میبدی در ذیل یه کریمة: «الا ان اولیاءله لاخوف علیهم.و لاهم بجزنون»"" چنین ذکر میکند: اولیاء» جمع ولی است و ولی بر وزن فعیل است. مبالغة من الفاعل و هو من توالت طاعاته من غیر ان یتخللها عصیان و روا باشد که فعیل به معنی مفعول بود همچون جریح و فتیل. فیکون الولیع من یتوالی علیه احسان اللّه و افضاله».۵۱ ۱
۴ در بعضی موارد وقتی که قرینه در جمله وجود دارد. حذف صورت میگیرد. یکی از این موارد. حذف مبتداست. مبتدا در چند مورد واجب الحذف است که یکی از این موارد؛ وقتی است که خبر آن» مصدر جانشین فعلش باشد. مثل: «صبرٌ جمیلٌْ» و «سمم هس تا و امری سم و طاعة میباشد. "۵ میبدی این نکته را در ذیل آیٌ شریفهٌ: «قال بل سوّلت لکم افسکم امراً فصیرٌ جمیل» " چنین ذکر میکند: «ای فأمری صبر ۱
0۵- حذف جواب شرط. یکی دیگر از مسایل نحوی مورد اشارهُ میبدی در تفسیر کشفالاسرار است. در ذیل آيةُ شریفة: «قالت مریم نی اعوذ بالرحمن منک ان کنت تقیا؛ ۵ میگوید: «مریم که جبرییل را دید در آن خلوتگاه جوانی زیبا نیکوروی» ظن برد که وی طالب فساد است. گفت: «اعوذ بالرحمن منک» ای - التجی الی لله و اسأله ان یعیننی ممّا اخاف من جهتک. آنگاه گفت: «ان کنت تقیاٌ» جزاء شرط اینجا محذوف است. یعنی: اشنا بت اه فاخرج عنی و لا تتعزض بی. ** و به معنای «ان» نیز توجه کرده و میگوید: (و روا باشد که ان به معنی ماء نفی بود ای "ما کنت تقیاً ).۵۲ در آیات
متعدد دیگر نیز «ان» بصورت حرف نفی بکار رفته است. مثلا:
-«اٍن الکافرون الا فی غرور»۸*؛
-«ٍن امهاتهم الا اللائی ولدنهم»٩۵؛
-«و آن من اهل الکتاب الا لیومنْ به قبل موتد» *۶ -«ٍن منکم الا واردها»۱
-«ان اردنا الا احستی» ۶۲
-«آن ون من دونه الا انایا ۳
-«و تظنون ان لبنتم الا قلیلام ۴ -
-«ن یقولون الا کذباٌ»۴۵؛
که در تمامی آیات مذکور «اٍن» حرف نفی میباشد.
۶ ترجمه آیات در تفسیر کشفالاسران بصورت تحتللفظی است. هر چند که ترجمهٌ تحت اللفظی باعث می شود که تکتک کلمات ترجمه شود ولی گاهی این مسأله باعث انحراف میگردد. به یک نمونه اشاره میگردد: کلمه «أخت» در زبان عربی» فقط به معنی خواهر نیست. بلکه به معنای شبیه و نظیر نیز آمده است. این مسأله در ترجمه آية شریفة: «یا آخت هرون ما کان آبوک امرً سوء و ما کانت امک بفیا»۶* نادیده گرفته شده و . چنین ترجمه شده است: «ای خواهر هرون پدر تو مردی بد نبود» و مادر تو زانیه نبود و پلیدکار»۲". لازم به توضیح است که در این آیه منظور مریم مادر عیسی (ع) است؛ نه مریم خواهر هرون. چون بین عیسی و هرون فاصله زیادی بود. چون مادر حضرت عیسی (ع) در ورع شبیه هرود بود از کلمه «اخت» استفاده شده است. این مسأله را اکثر مترجمین قرآن کریم از جمله میبدی: نادیده گرفتهاند.
۷-در آیُ کریمة: «و قالوا ما مذا الرسول یأکل الطعام و یهثی فی الاسواق لولا آنزل الیه ملک فیکون له نذیرآ»۸ «لولا» به معنای «چراه است و فاء سیب نیز در «فیکون» در جواب استفهام آمده است. ۲٩
در ترجمه این آبه میبدی دفت کرده و چنین گفته است: «و گفتند [مشرکان مکه] چیست این فرستاده را که خورش میخورد. و در بازارها میرود چرا فريشتةه [آشکارا] با او فر.مناده نیست تا با وی هم آگاه کننده بود و ترساننده». ۷
۸-«ل» در زبان عریی معانی مختلفی دارد. یکی از معانی آن «مگر» است که با بعد از قسم میآید و یا بعد از نفی.۲۱ میبدی با دقت به اين نکته یه «ان کل لا جمیع لدنیا
۳۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
حضهرون» ۱۲۲ تاه که انکت: «و نیستند ایشان همه مگر همه بهم. نزدیک ما حاضر کردگان». ۷ در تفسیر آیُ کریمة: «الکم الذکر و له الانق تلک اذاً قسمة ضیزی» ۳ یک بحث لغوی میکند که چرا کلم «ضیزی» بصورت مکسور الفاء آمده است. صفات در زبان عربی یا بر وزن فعلی هستند؛ مثل: خبلی, بُشری و آنی. و یا بر وزن فعلی؛ مثل: غضبی» سکری و عطشی. صفت بر وزن فعلی وجود ندارد. ولی اين وزن در اسماء وجود دارد. مثل: ذکری و شعری. بتابراین «ضیزی» باید بر وزن فعلی میشد. ولی چون یاء ماقبل یوم ساب وان میعودار در خورت 38 مقس باه روا تلا زگ مش یل میآمد» استثنائاً «ضیزی» تلفظ شده است. البته این مورد ی بر وزن آفعل نیز وجود دارد. در صورتی که حرف وسط ا ک صت مثل: آبیض و آهیف که بیض و هیف میشوند. ۳" اشاره به اين نکتهُ ظریف. نهایت دقت میبدی را در تفسیر آیات میرساند. ۰ نسبت الفاظ به معانی در ادبیات عرب. از سه حال خارج نیست: ۱-الفاظ بیشتر از معانی (اطناب) ۲ الفاظ به اندازه معانی (مساوات) ۳ الفاظ کمتر از معانی (ایجاز). در ایجاز که الفاظ کمتر و معانی بیشتر مورد نظر است گاهی به قرینه. کلمه و گاهی کلمات و با جملاتی. حذف میگردد. در تفسیر آیهُ شریفه: «واللائی یئسن من احیض من نساءکم آن ارتبتم فعَتمن لالةٌ آشهر و اللانی ل یحضن»* به قرینه. یک جمله بخاطر ایجاز حذف گردیده است و آن «فعدتهنْ ثلایة آشهر» بعد از «لمیحضن» میباشد.۲" صاحب کشفالاسرار به اين مورد حذف. در ترجمه آیه, کاملاً عنایت داشته و چنین میگوید: «آن زنان که از پیری نومید گشتهاند از حیض از زنان شما اگر در گمانید [که عذّت ایشان چند است و نمیدانید ] پس بدانید که عدت ایشان سه ماه است و آن زنان که هنوز حیضص ندیدند [هم سه ماه است عدذت ایشان] ۷۸ در پایان لازم به ذکر است که نکات ادبی و بلاغی فراوانی در تفسیر ارزشمند کشفالاسرار و عدةالابرار تألیف ابوالفضل رشیدالدّین میبدی, وجود دارد. آنچه گفته آمد نتیجهُ بررسی بسیار اجمالی بود چرا که ذکر تمام نکات این تفسیر بمنزله ربختن بحر در کوزه است.
کشفالاسرار در میران نقد عربی ۳۹
پانویسها:
.۹٩۷ آلعمران: ۱
۲ در این یه شریفه. زمخشری «مقام ابراهیم» را عطف بیان برای «آَیات بیْناتَّ» گرفته است. حال آنکه عطف بیان نباید در تعریف و تنکیر مخالف متبوعش باشد. برای توضیح بیشتر ر.ک: مغنی اللبیب عن کتب الاعاریب. جمالالذین ابنهشام الانصاری - الطبعة الخامسة بیروت. ۱۹۷۹ م الباب الرابع؛ ص ۵٩۴
۳ بقره: ۱۸۷.
۴ ر.ک: الجدول فی اعراب القرآن و صرفه و بیانه. محمرد صافی دارالرشید. دمشق بیروت. الطبعة الاولی. المجلد الاول. ص ۳۸۰.
۵ کشفالاسرار و عدّ:الابرار ابرالفضل رشیدالدین میبدی بسعی و اهتمام علیاصفر حکمت: موسسه انتشارات امیرکبین تهران؛ ۰۱۳۴۷۱ ج ۱ ص ۴۹۷
۶ مجمعالبیان فی تفسیر القرآن, للشیخ آبی علی الفضل بن الحسن الطبرسی. دارالمعرفة للطباعة و النشر انتشارات ناصرخسرو؛ ج ۱ ص ۸۵۰۵
۷ ترجمه انگلیسی این آیه شریفه چنین است: ۰ ۵۷ ۲۵۵۵۱260 ,۱۲۵۸۷ اب۲0 .عناووهصض عطا 6۵ ومع نا۷۵ ۵۱۱6 یط ۱۳۸۵۵ ۵۵۵ ۸۵ ۵۷۵ 220
ساد
۰۱٩ بقره: ۸
4 برای توضیح بیشتر ر.اک: جواهر البلاغة فی المعانی و البیان و البدیع السید احمد الهاشمی؛ دار احیاء التراث العربی؛ بیروت. الطبعة الشانية عشرة» ص ۲۹۳. و شرح المختصر لسعد الدین التفتازانی؛ منشورات دارالحکمة, قم. ایران» ج ۲ ص ۶۴.
۰ ج ۱ ص ۸٩
۱. الانصاف فی مسایل الخلاف بین النحویین البصریین و الکوفیین ابن الانباری, الطبعة الرابعة؛ ح ۱ ص ۶.
٩ ص ۲ ۲
۳. ال عمران: ۱۸۱.
۴ ج ۲» ص ۳۵۹
۵. آل عمران: ادامه أیهٌ ۱۸۱.
۶ ج ۲ ص ۳۵۹.
۷. همان ص ۳۶۴.
۸ ر.ک: شرح قطر الندی و بل الصدی, تصنیف جمالالدین بن هشامالانصاری, تألیف محمد محیالدیین
عبدالحمید. انتشارات فیروزآبادی, الطبعة الحادية عشرة. ص ۶۰.
.۱۷۶ ساء: ٩
2 ۲ ص ۰۷۸۸
۱ ج ۳ص ۲. ۲ همان ص ۱۴۱. ۳ هما.. ص ۲۹. ۴ همان ص ۱۰۸ ۵ مانده: ۱۰٩ ۶ ج ۳ ص ۲۶۱.
۳+
یادنامة رشیدالدین میبدی
۷ مجممالامثال. المیدانی. المعاونية الثقافية للاستانة الرضوية المقدسة, الجزء الاول» ص ۵۰
۸. احزات: ۴۸. ۹ انمام: ۱۰7 ۰ مائده: ۰۱۱۲ ۱ ج ۳ ص ۲۶۴. ۲۳ همان.
۳ همان.
۴ بقره: ۲۰۱ ۵ بقره: ۲۵۰. ۶ آلعمران: ۸ ۷ بقره: ۲۸۶. ۸ اعراف: ۴۷. 4 مائده: ۱۱۶. ۰ج ۳ ص ۲۷۴.
۱ ترجمه انگلیسی یه مذکور چنین است:
اجباز:2( ه ج«مو حوا ۵ :مه ات ندال موب ۸۵۵
۶ 60) 1۳2۸۵۱2 ,آخضهانام ابا10۵ دلگ رمع ع0مع 2 :0 ماه برد فده عه 126 بجهه ما هو تاونز 8
۲ ج ۳ ص ۲۷۵.
۳ طه: ۷۱
۴ لقمان: ۱۸.
۵ ر.ک: جواهرالبلاغه. ص ۳۱۰ ۶ انعام: ۲۷.
۷ ج ۳ ص ۳۲۹.
۸ بونس: ۶۱.
۱ ج ۴ ص ۳۰۹
۱۷۲۲۲
ج ۲ ص ۲۶۲. ۲ بوسف: ۳ ۴ ج ۵ ص ۱۲۲ ۵ مریم: ۰۱۸
۶ ج ۶ ص ۲۷. ۷ همان. ۸ ملی: ۲۰.
کشفالاسرار در میزان نقد عربی ۳۱
۰ نساء: ۰۱۵۸
۶۱ مریم: ۰۷۱
۳ توبه: ۱۰۸
۶۳ نساء: ۱۱۶.
۴ اسراء: ۵۲
۶۵ کهف: ۵.
۶ مریم: ۲۸.
۷ جح ۶ ص ۲۵.
۸ فرقان: ۷.
4 ر.ک: المعجم المفصل فی النحر العربی» عزيرة فزال بابستی, دارالکتب العلمیه بیروت. الجزء الثانی ص ۸۹۸
۰ ح ۷ ص ۲.
۱ ر.ک: المعجم المفصل فی النحر العربی؛ ج ۰۲ ص ۸۸۸ و نیز: مغنیاللبیب ص ۳۷۰.
زر
۳ جح ۸ ص ۲۲۱..
۴ نجم: ۲۱ و ۲۲.
۷۵ جح ٩ ص ۳۶۲. و برای توضیح بیشتر ر.ک: جامعالدروس العربیه ج ۲ ص ۳۳.
۶ طلاق: ۴.
۷ برای توضیح بیشتر ر. ک: شرح ابن عقیل, تحقیق محمّد محبیالذین عبدالحمید, انتشارات ناصرخسرو. چاپ دوم ۱۳۶۴ ج ۰۱ ص ۲۴۶.
۸ ج ۰۱۰ ص ۱۳۷.
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار
سیدمحمود الهامبعش دانشگاه یزد
در چند سال اخیر توفیقی حاصل شد تا به تحلیل ترجمانی نوبت اوّل از تفسیر گران ارج کشفلاسرار میبدی و تهیهُ واژهنمای مفردات قرآنی آن بپردازم. ضمن انجام این تحقیق که موضوع پایاننامة تحصیلی حقیر نیز بود. به اشکالات و سهوها و نقایصی در متن چاپی موجود برخوردم که بنابه ضرورت تدوین واژهنامه دقیق و خالی از اینگونه خللهای ناشی از نقل نادرست. به بررسی آنها پرداختم و با تکیه بر قیاس و تحقیق و اطلاعات لغوی حاصل از مراحل دیگر این پژوهش, اصلاحنامهای را تهیه کردم که علاوه بر پیشگیری از تکرار لغزشهای پیشین در چاپهای بعدی کشفالاسرار نشان دهنده این حقیقت نیز هست که آن اثر عظیم علمی و ادبی و عرفانی نیاز به تصحیح مجذد و اصلاح بنیادین دارد.
امید ااست که با تشکیل نهادها و بنیادهای پژوهشی -بویژه مراکز مستقل قرآن پژوهی -در استان یزد و یا به همّت فضلای نامور رشتهٌ ادبیات در این سامان زمينه آغاز تصحیح کامل کشفالاسرار با تکیه بر آخرین یافتههای نسخهشناسی و مطابق موازین جهانی تصحیح و تنقیح متون به انجام پرسد و این مختصر اصلاحنامه هم سهم کوچکی در آن
کار بزرگ داشته باشد. ۱
۱ در جلد اوّل» ص ۷۶ کلمة «افسونگر» آمده که صحیح آن «افسوسگر» است. از آنجا که میبدی کلمات «هزّو» و «سخری» را «افسوس» ترجمه کرده و در برابر «یَستپزیء» نیز «افسوس کند» آورده؛ وتا معادل «مستپزیء۶» نیز باید «افسوسگر باشد نه «افسونگر».!
۲-در جلد اوّل» ص ۰۱۳۱ موردی دیده میشود که به کل رسمالخط نسخهها و به تبع آن رسمالخط کتاب چاپی مربوط است. در نسخ قدیم کشفالاسرار بعد از کلمات مختوم به مصوّت «۰ حرف «ی» آورده نمیشده و امروزه حذف این حرف موجب ابهام متن میشود. . تمونه آن؛ : «تویی دانا راست دانش راست کار» است در ترجمه «انک ات و احک» که ظاهرا «دانای» صحیح تر مینماید.
۳ در جلد اول» ص ۱۶۴ فعل «لاتلیسوا» را که نهی است به صورت فعل امر چاپ . کرده و در برابر آن «بياميزید» آوردهاند. با توجّه به این نکتهٌ سبکی که میبدی قبل از فعل نهی هم حرف تأکید «ب» میآورد؛ در ابنجا باید «بمياميزید» باشد و نه (بیامیزید».
۴ در جلد اول» ص ۰۱۸۱ به نظر میرزسد حرف اضافه یا «را» حذف شده باشد: «و ناختیم و هنگام نهادیم موسی چهل شب» در ترجمه «و لد واعذنا موّسی آربعین لِلة». به نظر می رسد که «موسی را» یا «با موسی» مناسبتر باشد.
۵ در جلد اوّل. ص ۲۸۳ نکتهای هست که به نظر میرسد در تمام کتاب جریان داشته باشد. وقتی به اسم خاص «سلیمان» میرسد» در ترجمه معادلی نمی آورد و در همین صفحه «ملک سلیمان» از قرآن معادل ترجمهای ندارد. بعید نیست که میبدی آن را همان «ملک سلیمان» ترجمه کرده باشد. موارد دیگری هم هست که اسم خاص در متن ایه امده و در ترجمه نیامده است.
۶ در همان صفحه در برابر «یبایل» تنها کلمه «بابل» چاپ شده که باید «به بایل» ترجمه شود.
۷-باز در همان صفحه. ترکیب «جدایی کنند/ به احتمال قوی و با توجه به موارد متعدد دیگر باید «جدایی او کنند» به معنی «جدایی افکنند» باشد. وجود «جدایی نمی اوکنند» در آخر آیه موْیّد نظر ما است.
هش ات وه موی تاا نس هه ولا یقعهم» آمده است: او میآموزند چیزی که ایشان را در این گزند نماید و ایشان را در دین به کار نیاید.» همانطور که ملاحظه میشود یکبار «دین» و بار دیگر «این» به کار رفته که با توجه به فضای تفسیری ترجمه میبدی ظاهراً هر دو مورد «دین» بوده است.
٩ در جلد اول» ص ۲۲۱ ترجمه «فق وَجه انم تا حدودی مبهم به نظر میرسد و نسخه بدل هم این ابهام را رفع نمیکند. در متن «آنچا به سوی روی نمازگران» و در نسخه تذل («آنجا سومی نماز گذاردن» به همین صورت و با همین املاء آمده است. ترجمه نسبتاً روشنتر در نوبت انیه یافت میشود. در آنجا میگوید: «هرجا که روی فرا دهید نماز را در سفر و در حضر روی به آن جانب دهید که ال شما را بر آن گردانید یعنی کعبه.») (ج ۰۱ص ۲۲۶)
۰- در جلد اوّل» ص ۰۳۲۱ یکی از نمونه اشکالهای چاپ کتاب معلوم میشود. در اینجا آیه شمار ۱۱۵ چاپ نشده و این عمل در بسیاری سورهها و بخصوص در مورد آخرین آیه بارها تکرار میشود. ۱
۱ در جلد اوّل» ص ۳۳۲ در عبارت «نوکار است و نوساز و نوآرنده آسمان و زمین را از نیست» که ترجمه «بّدیع السَموات و الاژض» است. همزه روی «های «نو آرنده» آورده که با وجود «را» به وجود آن نیازی نیست و ظاهراً از تصرّفات چاپی است.
۲ در جلد اوّل. ص ۵۱۳ به جای آبه شمار ۰۱۹۵ عدد ۱۹۴ آمده اشتت:
۳ در جلد اوّل. ص ۶۱۵ اشتباهی در متن آیه دیده میشود. اینگونه لغزشهای چاپی در متن قرآن نیز هر چند محدود -وجود دارد. در این صفحه به جای «الا آن خافا» آیه به صورت «الا آن» آمده است.
۴ در جلد اوّل» ص ۷۰۱ و در عبارت: «جبرییل وی را گفت: چند بودی ایدر در درنگ؟) حرف آخر کلم «ایدر» به صورت «واو» چاب ی
۶ در جلد دوم ص ۰۲۸۵ در ترجمه «قانظوا کف کان عاقبة الکذبین» عبارت: «بنگرید و پرسید چون بود سرانجام ایشان که ...» دیده میشود. شاید «بنگرید و بررسید» مناسبتر باشد. . ۱
۷ در جلد دوم ص ۷ در ترجمه «ان الکثر له لّد» آمده است: «کار همی خدای را است». به نظر میرسد به جای کلمهٌ «همی» یکی از دو کلمة «همه» يا «همگی»
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۵
۸-در جلد دوم ص ۱۳۸۱ در ترجمة: «لاکیرٌّ» عبارت «تا پیدا کنم» آمده است که قطعا «ناپیدا کنم») صحیح است. مدخلهای ذیل از واژهنامه تهیه شده بوسیلهٌ نگارنده مویّد اين نظر هستند: «ناپیدا کردیم: طمَشنا» «تاپیدا کن از ما: یز عَنّا» «ناپیدا کتیم: طمَْنا» «ناپیدا کنیم و بستریم: که «ناپیدا میکند: یْحَْ».
۹ در جلد دوم ص ۳۸۲ کلم «فروداشتان» در برابر «خاشعین» کاملاً نامأنوس است. بعید نیست که صورت اصلی آن «فروداشتگان» باشد. ۱
۲۰ در جلد دوم ص ۰۴۲۰ ضمن ترجمه «و مَنْ کان قیرً لیا کل بالغروف» آمده است: «و هر که درویش باد ایدون باد که از مال بتیم به اندازه خوراد و بداد». در این ترجمه دو اشکال هست: یکی همزه روی «اندازه» که نباید به فعل اضافه شود و دیگری ۱ اتصال «ب» در «بداد» که احتمالا فعل خوانده شده در حالی که متمم است و از حرف اضافة «به» و کلم «داد» از نوع اسم آمده و قسمت اخیر باید چنین باشد: «از مال یتیم به اندازه خوراد و به داد». بعید نیست که «به اندازه خورد او بداد» در ذهن کاتب با مصحح امده باشد.
۱- در جلد دوم ص ۰۴۷۴ یک اشکال رسمالخطی مهمکن است موجب تغییر در تکیه تلفظ واژه شود. در آنجا ضمن ترجمه «آن لوا یلا عظیماً» آمده است که شما از راه راستی بگردید بگشتنی بزرگ»؛ اگر کلمه «بگشتن» به همین صورت بیاید» چنین تصوّر میشود که مجموعاً مصدر است؛ در حالی که اين کلمه از حرف اضافه «به» و مصدر ۱ شتن» ساخته شده و بهتر است «به گشتنی بزرگ» نوشته و خوانده شود.؟
۲ در جلد دوی ص ۴۸۶ در برابر «و الا تحافون نَشورَهردٌ» آمده است: «و آن زمان که میترسید از بیرون نشستن ایشان ...» بدیهی است که باید «آن زنان که» باشد و به نظر می رسد که از اشکالات چاپی است.
۳ در جلد دوم ص ۵۷۷ در ترکیب «بیچاره گر فتگان» که معادل «مستضعفین» در آیه محسوب میشود با همزه اضافی بر روی «های» غیرملفوظ «بیچاره» به صورت تادرستانعات له انتت:
۴ در جلد سوم ص ۲. در برابر عبارت قرآنی «شتَان قم» به جای «دشمنی قومی ۰ «دشمنی قوی» چاپ شده که به نظر صحیح نمینماید.
۳۶ بادنامة رشیدالدین مییدی
در ص ۲ از همین جلد سوم. ترکیب به صورت «دشمنی گروهی» آمده است.
۵ در جلد سوم ص ۰۶۷ ضمن ترجمه «فْتّذ جاءکمْ بشیر و نذبژ» عبارت «آنک آمد به شما رسولی که هم آن است و هم اين». به صورت «همان» و «همین» خوانده و نوشته شده که درست نیست. توضیح آنکه در آبه قبل کلمات (بشیر» و «َذبر» ترجمه شده و آوردن ضمیرهای اشاره با ارجاع به آن آیه است.
۶ در جلد سوم ص ۱۴۳ آیه شمار ۵۶ ذکر نشده است.
۷-همچنین در جلد سوم ص ۰۲۰۷ یه شمار ۸۹۰ به صورت 4۹۸۱ آمده است.
۸- در جلد سوم صفحات ۲۸۷ تا ۳۱۹ نام و شمارة سوره که در بالای سریرگها مسطور میشود درست نیست. و به جای «آنعام» تام سوره «مایْدّة» آمده و شماره نیز تأبع اشتباه فوق است. چنین لغزشهابی چند بار تکرار شده که باید شناسایی و اصلاح شود.
۵۹-در جلد سوم» ص ۲۹۹ مورد دیگری از جا به جایی متن و ترجمه دیده میشود. در اینجا کلمهٌ «بارانی» که مربوط به «یذزاراً» میشود قبل از آن آمده است: آیه: «و سلتا للم مذزارا»؛ ترجم ۰۷: «و فروفرستادیم برایشان بارانی».
۰- در جلد سوم ص ۳۹۰ ذیل ترجمه آبه «ل ضخاب یَذْعَونَةٌ ال امْدی» آمده است: «او را یارانیاند از مشرکان که او را می بازخوانند با ضلالت که آن را می, هدی و راستی نه پندارند».
چون عبارت «ضلالت که ...» در برابر «آهدی» آمده است؛ حتماً با بد «بندارند» باشد و نه «نه بندارند).
۱-در جلد سوم ص ۰۴۱۱ اسم خاص زکریا که در متن آیه هست در ترجمه تکرار نشده و چنانکه قبلاً اشاره شد این شیوه چند بار تکرار میشود.
۲ در جلد سوم ص ۰۴۱۳ آیه شمار ٩۲ ذکر نگردیده است.
۳ در جلد سوم ص ۴۱۲ نیز نام «اسماعیل» در ترجمه نیامده.
۴ در جلد سوم» ص ۴۲۶ ضمن ترجما آیذ «قّذ کطلع ییتکُم و ضَلْ عنکُم انم ترْعَمُون»» عبارت «دو باره گشت» باید بعد از «و ض باشد. نه فبل از آن.
۵-در جلد سوم ص ۰۴۲۸ آیه شمار ۹٩ نیز حذف شده است.
۶ در جلد سوم ص ۴۵۹ کلمة «ن الْْتربنَّ» در متن قرآن با حذف یک «میم» از
بازنگری تصحیع متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۷
«مترین» چاب شده است.
۷ در جلد سوم» ص ۴۵۹ در ترجمة: «ِن یعون الا الظنٌ» به صورت «نیستند مگر بر پی برندهای به پنداشت». «بر پی برنده» آمده است که به نظر میرسد «پی برنده» ات زیرا با وجود حرف اضافه «بر» باید صفت فاعلی «رونده» بیاید و نه «برنده».؟
۸ در جلد سوم ص ۴۶۰ آیه شمار «۱۱۹» و در همان جلد ص ۴۷۳ آبه شمار ۷ نامده است.
۹ در جلد سوم کلم فرآنی «ولی» به صورت «نوّی» چاپ شده است.
۰ در جلد سوم» ص ۱ و موارد متعذد دیگر: کلمةٌ «مرگ»به صورت «مرگی» چاپ شده است. محتمل است که اين کلمه تغییرشکل یافته «مردگی» باشد.؟
۱-در جلد سوم ص ۵٩۱ آیه شمار ۲۹ روی کلمهٌ «تعُودُون» ذکر نشده و از این پس یک شماره اختلاف شمارش دیده میشود.
۲ در جلد سوم ص ۵٩۴ هم دو آیه شمار ۳۹ و ۴۰ نیامده است.
۳ در جلد سوم» ص ۱ به جای «بامداد کردند» که در ترجمه «ام صبخوا» باید بیاید کلمه به صورت «بامدار» چاپ شده که درست نیست.
۴ در جلد سوم ص ۷۲۰ کلمهُ قرآنی «آفاق» به غلط «افاق» چاب شده است (مربوط به سوره هفتم یه ۱۴۳).
۵-در جلد سوم ص ۷۳۶ کلمه «کامستندی» به صورت «کاستندی» آمده است که با توجّه به موارد متعذد دیگر ترجمة «کُاد» و صورتهای دیگر آن باید اصلاح شود. از جمله در جلد هفتم» ص ۰۲۷۰ در برابر «انْ کادّت لتبّدی به» اه اتدی :
یی و یی
۶ در جلد سوم» ص ۲ در آبذ: «أْذیَ نون سول الا الم الذی دوه منوا دم فی التَوْزية و الاجیل». کلمة «مکتوبا» ات شده که دفعه اوّل یعنی بعد از نقرة لد جدونهٌ» نباید بیاید؛ زیرا معادل آن هم در ترجمة فقره نیست. البته در توبت ثانی (همان جلد» ص ۰۷۶۰ «لْذی جدونه وبا با م۵ شرح شده است.
۷ در جلد بو ص ۷۶۹ به جای «من بَعدهم حَلْت» در قرآن «حْلّت جنْ بَعدهم»
چاپ شده اسبت.
۳۸ ۱ بادنامة رشیدالدین مییدی
۸ در جلد سوم ص ۷۹۹ دز برایز «حفی) در آیه: «پس دانایی» آمده که باید «بس دانایی» باشد.
۹ در جلد سوم» ص تیا ورین ماوت من وا هس ون ی باید باشد که با اغلب موارد مشابه هماهنگ است. ۱
۵۰ در جلد چهارم ص ۸۸ در ترجمه «کیف کون لد کین عَهُذ» عبارت به صورت «انباز گیرندگان با خدای چه عهد بود» آمده که باید بعد از «خدای» حرف «را» به معنی «برای» استعمال شود و حذف آن سابقه ندارد.
۱ هدر جلد چهارم» ص ۹۹ در ترجمه «یه یرهم رَيمُ» عبارت «شادی میکنند ایشان را خداوند ایشان» آمده که باید فعل به صورت مفرد یعنی «شادی میکند» استعمال شود. اين احتمال نیز هست که «شاد میکند» صحیح باشد.۵ ۵۲ در جلد چهارم ص ۱۲۴ در برابر «و قاتلوا انش رکین کف کا ینونک اف آمده است: «و مشرکان همواره کشتن کنید همچنان که ايشان با شما هموار کشتن کنند» با توجّه به آخر ترجمه. به نظر میرسد «و با مشرکان همواره ...» درست باشد و حذف «با» اگرچه غلط نیست ولی معمول نبوده است کلم «ممواره نی بهقیاس اول آیه ظاهرا بای «(همواره» باشد.
۳ در جلد چهارم ص ۱۳۵ در ترجمة «ْتبْطُمُ» عبارت «ایشان را با پس گرد و با پس نشاند» آمده که قطعاً باید «با پس کرد» باشد.
۴ در جلد چهارم. ص ۰۱۵۴ در برابر «فریضَة» کلم «باز برنده» آمده که غلط نوشته و خوانده میشود و صحیح آن «باز بریده» به صیغهٌ صفت مفعولی و از «یُریدن» است نه «بردن». ۶
۵ در جلد چهارم ص ۱ ۰۱۷ در برابر «لی یم وه عبارت «... تا آن روز که با آن او را بیند» به صیغهُ مفرد آمده که باید به صورت جمع «بینند» بیاید.
۶ در جلد چهارم. ص ۰۲۳۳ در ترجمه «و ما کانّ نون لیلفرّوا کاف» دو مورد «نتوانند» آمده که اوّلی به صورت «نه توانند» و دومی «نتوانند» است. باید هر دو به یک شکل درآید و به نظر میرسد که جدا بودن «نه» با سبک نثر میبدی سازگارتر است.
۷ در همان صفحه ۳ از جلد چهارم در ترجمه «و هم تشر ون» میخوانیم: «و ایشان به آن شنیده و شادمانند [و آن فرمان را فرمان بردار]». که در این ترجمه» حرف «وه
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۹
بعد از «شنیده» کاملا زاید است.
۸- در جلد چهارم ص ۲۴۶ یه «الر» را با افزودن الفی در آخر حروف به صورت اشتباه نوشتهاند.
٩ در جلد چهاری ص ۲۴۷ در ترجمهٌ « لین هُمْ عن أیایئا غفلوّن» آمده است: «و ایشان که از وعد و وعید ما ناآگاه و ناگرویدند». در این کلمهٌ اخیر اشکال املایی بروز کرده و باید «ناگرویدهاند» باشد.۷
۰ در جلد چهارم. ص ۲۸۲ آیه شمار «۲۸) به اشتباه ۲۹ نوشته شده است.
۶۱ همچنین در جلد چهاری ص ۰۲۸۲ در ترجمهٌ «ما کنیا تَبدُونَ» آمده است: «هرگز شماما را نبرسیدید»؛ بدیهی است که «نیرستیدید» باید باشد.
۲ در جلد چهارم. ص ۰۲۸۳ کلمات قرآنی «ما کانوا یَرْون» در ی ۳۱ از سور یونس به صورت «ما کانوا یَفْفون» آمده است.
۳ در جلد چهارم ص ۲٩۹۳ در برابر «تسمغ» كلم «شنوایی» امه کهطتها باب «شنوانی» باشد: «تو هیچ توانی که کران را شنوانی؟» در ترجمه: «قائت تشمع الصّ.»
۳ در جلد چهارم. ص ۲۹۴ در برابر «لا نلک نی ضرّاً و لا عً» باید عبازت (من خویشتن را نه توان گزند باز داشتن دارم و نه توان سود یافتن» بیاید؛ ولی در اوّل ترجمه کلمه «نتوان» به جای «نه توان» دیده میشود.
۵ در جلد چهارم؛ ص ۳۹۸ به جای «با من کاوید و بکوشید» در ترجمه «و کیذونی» کلمهٌ «با من کارید» آمده که با توجّه به نسخه بدل (با من کاوید و با من کوشید) باید اصلاح شود.
۶-در جلد چهاری ص ۰۳۹۹ در برایر «آلا بغداً لاد موم هُوٍ» آمده است: «آگاه باشید که دوری بادا و لعنت فزایا عاد را قوم هود». در آخر «فزایا؛ قسمتی از اين فعل دعایی (حرف «د») دیده نمی شود که اگرچه بسیار نادر است ولی یکی دو مورد دیگر هم هست. اگر تصرّف کاتبان با اشکال چاپی نباشد. از نوادر مختصات سبکی او و از تخفیفهای استثنایی محسوب میشود. در همین مجلّد و درص ۴۳۲ در برابر «آلا بدا حذِینْ» عبارت «دوری بادا و لعنت افزایا» در متن و «لعنت افزا» در پاورقی آمده است..
۷ در جلد چهارم ص ۴۲۰ در برابر «هوٌ لاء» تعبیر «آنکه اینان» آمده که حاصل غلط خواندن متن است و صورت صحیح آن «آنک اینان» خواهد بود.
۳ یادنامةٌ رشیدالدین میبدی
۸ در جلد چهار ص ۰۴۳۳ در برابر «یئها قا2» عبارت «از آن شهرها که بر پای هست انیز» ظاهراً با لغزش املایی در کلمه «انیز» آن را به صورت «اینز» آورده و در پاورقی توضیح دادهاند که «در بعض نسخء ناخوانا است و ظاهراً لهجهای در کلمهٌ "هنوز" است». در جلد سوی ص ۶۱۲ ضمن ترجمة « یَذحْلوها» میگوید: «در نرفتهاند در بهشت انیز»؛ البتّه پاورقی کتاب و نیز فهرست کشفلاسرار از دکتر شریعت آن را (هرگز» معنی کردهاند که مناسب نیست.۸
4 در جلد چهارم. ص ۴۴۴ در برابر کلمةٌ «ذاکربن» واژهٌ «یاد داران» به صورت صفت فاعلی مرکب مخقف با علامت جمع استعمال شده که بر اثر اشتباه در قرائت متن» آن را «باد دار آن» چاب کردهاند.
۰-در جلد چهاری ص ۴۴۶ باز» آیه شمار پایانِ بخش و پایانِ سوره یعنی عدد ۱۲۳ نیامده است.
۱- در جلد پنجم» ص ۲۸۸ عبارت «و ما خود نگهدار آنیم» بر اثر روخوانی نادرست. به صورت: «ما خود نگه دارانیم» آمده که گویا صفت فاعلی مرکب وتات جمع محسوب داشته شده است. متن آیه « لاله افظونّ» است که با وجود جمع بودن «خافظون» ذکر «» نیاز به کسره اضافه را ایجاد میکند.
۲-در جلد پنجم. ص ۳۰۳ در برابر «ارَبتن طم ق الاازض» در متن «زشتیهای ایشان ر برآریم در زمین» و در نسخه بدل حاشیه برای «برآریم» نسخه دیگر «برآرم» آوردهاند. شک نیست که صورت اصلی کلمه «برآرایم» بوده و باید باشد.
۳- در جلد پنجم ص ۵ در متن ترجمه «اوم تَکَ» عبارت: «نه تو را بآزردهایم» و در پاورقی «نه تو را بازرکردهایم» دیده میشود. به نظر میرسد که صورت صحیح متن «باز زدهایم» و صورت صحیح پاورفی «باز زد کردهایم» باشد که دستخوش تصحیف شده است.
۴- در جلد پنجم ص ۶۸۶ اعرابگذاری قرآن در کلمه «رددتَ» صحیح نیست و به صورت «رددْتَ» آورده شده است (آبه ۳۶ سوره مبارکه کهف).
۵- در جلد پنجم» ص ۶۸۷ در ترجمه «هنا لکَ» به جای «آنک هن» کلمه «آنکه هن» آمده که با توجّه به موارد مشابه باید اصلاح شود.
۷۶ در جلد پنجم. ص ۷۳۰ نمونهای از اشتباهات ناشی از اختلاف رسمالخط دیده
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۴۱
میشود. چون در قدیم بجای «ای» بعد از کلمات مختوم به «ها»ی غیرملفوظ بر روی «هاء» همزه قرار میدادند» اغلب در نقل نسخهها کسره اضافه خوانده میشود. در صفحه فوق در ترجمهٌ «عَبنْ حملة». «چشمهای گرم» باید باشد که «چشمه گرم» نوشته شده و چنین مواردی نیاز به اصلاح رسمالخط دارد. این مورد هم کرارا در متن دیده
0
هون ممو و:
۷- در جلد ششم ص ۴ به جای «آنگه که» در ترجمه «اذ» کلمه به صورت «آنکه که» چاب شده است.
۸-در جلد شش ص ۱۱۷ در ترجمة «ولی الثبی» باید «خداوندان خرد» باشد که حرف آخر «خرد» در چاب فعلی تنامده ات
۹ در جلد ششم ص ۰۱۳۸ در برابر «فْجَمَم کَُیِدَّه» گفته است: «و گرد کرد یار خویش» که کلمه «بار» در برابر «کیْد» مناسب نمی نماید؛ با این همه در نوبت ثانی «کیْدَه» را «حیِلة و سَحَرتَة» شرح کرده و به اين ترتیب «گرد کرد ساز خویش» يا «گرد کرد یاران خویش» منظور او بوده است. ۲
۰ در جلد ششم ص ۱۵۶ کلمه فزانون «طْلْتَ» از سوره «طه». یه ٩۷ با تشدید نادرست روی «ل» چاب شده است.
۱-در جلد ششم. ص ۱۷۳ آمده است: «باز نومیدی کشید آن کس که بار کفر کشید» در این ترجمه قطعاً ببار نومیدی» درست است. ۱
۲ در جلد ششمه ص ۱۷۴ کلمه قرآنی «لاتَطما» به صورت «لاتّظمترا» چاپ شده و اغلب در مورد پایة همزهها در این چاپ نشانههای تسامح و دوگانگی رسمالخط دیده میشود (ایة ۰۱۱٩ سور مبارکة طه).
۳ در جلد ششم» ص ۰۲۰۹ در ترجمه ۳ اردنْا آن تخد هو اه «اگر ما خواستیمی که باز گردیمی و جفت و فرزند گیریمی؛ ۰ با توجه به ترجمه «لاعبین» از آخر آیهُ قبل و اينکه مرجم ضمیر خداوند است به نظر میرسد «بازی کردیمی» صحیح
۴ در جلد ششم» ص ۸ اه ۴۳ از سوره مبارکه «انبیاء» کلمه «منا» در «متا یصْحَیون» به صورت «منْبا» آمده است.
۵ در جلد ششم. ص ۷ در آبهٌ ۲۵ از سوره مبارکة (حج)) عبارت «مَنْ یرذ» با
۴۲ یادنامة رشیدالدین میبدی ۱
تشدید اضافی روی «دال» از «یرذ» اشتباه درج شده است.
۶ در جلد ششم. ص ۳۵۸ نیز روی کلم «یطوَُوا از یه ۲۹ سور مبارکة «حج» تشدیدی اضافی (مربوط به حرف «فاء») چاب شده است.
۷ در جلد ششم» ص ۰۳۲۸ ضمن «و لنن ام بَشرا لک کلمه به صورت «بَشْ» آمده که باید اصلاح شود (آیهُ ۳۴ از سوره «مژمنون»).
۸ در جلد ششم» ص ۹ کلمه «تَرا» در آبه «هم آزسلنا رس َرا» با تنوین نصب آمده که صحیح نیست (أَیهُ ۴۴ از سوره «مومنون»).
۵۹ در همان صفحه از جلد ششم. آبه «َفالوا نوم لیشر ین » دو غلط دارد: یکی حذف «الف» بعد از «قالوا» و دیگری حذف «4 قبل از «بشرَین» رای ۰۴۷ سوره (مومنود)).
6۰ در جلد ششم ص ۵ و ۴۴۴ در برابر «شایرا تبجُرُونَّ» در داخل قلاب آسده است که: «[قرآن را و بیغامیران را میگذارید ]». به احتمال قوی. (پیغمبر آن را صحیح تر است. زیرا آیه مربوط به زمان حضرت محمّد (ص) است و قرآن نیز به آن حضرت برمیگردد (ایهُ ۶۷ از سوره «مومنون»). ۱
۱- در جلد ششم» ص ۴۴۵ در ترجمه یه «فلمْ یدبا الْمَوْل» کلمه قرآنی «یدَوا» بدون تشدید «دال» چاب شده است و «الف» بعد از آن هم نیامده و در ترجمه آن نیز بر روی کلمه «اندیشه» در عبارت «و به انديشه پس آن فرا نشوند» به اشتباه همزه قرار دادهاند.
۲ در جلد ششم ص ۰۴۸۰ ضمن آیه ۷سوره «نور» کلم «علیه» در «وا حامسَة رن هه ال عَلید» از قلم افتاده است.
۳ در جلد ششم ص ۰۴۹۶ ضمن ترجمه ی «ییظکم له آن تعودوا لثله بدا کر مُوْنینٌ» آورده است: «پند میدهد الّه شمارا که با چنین سخن گردید هرگز اگر گرویدگانید» در اینجا حتماً «مگردید» باید باشد و در نوبت ثانیه نیز گفته است: «آن َعودُوا: کی لانَعو دوا». (ج ۶ ص ۵۰۵)
۴ در جلد ششم ص ۵۴٩ یه ۴۳ از سورهُ «نور»؛ عبارت 2 وْلف» به اشتباه با «تم» آغاز فده که درانست نش :
۵- در جلد هفتم» ص ۲ آیه دهم از سوره مبارکه «فرقان»» به جای «ان شاء» «اأن
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۳
شاء» آمده است. ۱
۶در جلد هفتم؛ ص ۲۳ نیز کلمه «أن» در «أنْ هم ۱ کالننام» به صورت ی نوشته شده است.
۷ در جلد هفتم. ص ۷ عمل تنظیم قطعات آبات و ترجمه آنها دچار مختصر اشکالی شده است و این به ای ۵۸ سوره «شعراء» مربوط میشود. بعد از «و مقام گربم» که آخر آبه است. ترجمه آن «جایگاههای بناز» نیامده و کلمه «کذلِکَ» از اي بعد جدا شده و این عبارت با افزودن «چنان» بعد از آن قرار گرفته است.
۸-در جلد هفتم» ص ۰۱۵۶ در ترجمه «انتصّروا» آمده است: «به زیان کین کشیدند»؛ با توجه به اينکه در قلاب آمده است که [و هجاهای ایشان جواب دهند] جای تردیدی نمیماند که «به زبان» صحیح است و نه «به زیان».
در جلد هفتم» ص ۰ و در ایهٌ ۲۵ از سوره «نمل». کلمه قرآنی «خیاً (خثء)» به صورت «خْبَاء» آمده که صحیح نیست.
۰ در جلد هفتم» ص ۲۱۸ عبارت «و پردازد از دیدن آن» باید داخل قلاب باشد که شروع قلاب چاپ نشده ولی پایان آن هست.
۱- در جلد هفتی ص ۰۲۲۰ در برابر «فْیَلْکَ بیُو بمُ خاویة» آمده است: «آنگه خان و مان ایشان تهی گذاشته ی و ی ای ی تن نات مواردی هم هست که «آنک» را «آنکه» چاپ کردهاند. ۱۲
۲ در جلد هفتم» ص ۰۲۳۶ در برابر «بن دی رحمته» تعبیراتی آمده که بایان آنها «بخشایش خوش» است. به نظر میرسد که به جای «خوش» باید «خویش» به کار رفته
۳ در جلد هفتی ص ۸ آمده است که: «و بدر ما ببری است به زاذ بزرگ» که قاعدتاً «به زاد» درست است (در برابر «و آبوثا شخ گبیرٌ»).
۴ در جلد هفتم» ص ۰۳۱۵ حرکت آخر «یجی» در «جی الید» به اشتباه بعد از کلمه قرار گرفته است.
۱۵-در جلد هفتی ص ۳۱۶ در برابر رین الیکَ» آمده است: «از پترتنتکار ین ایشان به بیزاری می با تو کردیم» که کلم آخر «گردیم» باید باشد و «گشتن با کسی» در زبان میبدی فراوان است و با معنی ایه نیز مناسب.
۴۴ یادنامه رشیدالدین میبدی
۶ در جلد هفتم ص ۴۰۰ و ۴۰۱ در عبارت: گفتند: چرا بر او از خداوند او نشانهایی فرو نیاید؟» شماره «۱» که قبلاً هم در صفحه استعمال شده روی کلم «از» قرار گرفته, ولی نسخه بدل یا توضیحی برای آن نیامده است.
۱۰۷ - در جلد هفتم» ص ۳ در برابر «و عَمَرُوها اک ما عَکٌدوها» باید عبارت به صورت «عمارت کردند ایشان بیش از اینان» باشد» ولی در کتاب «پیش از اینان» آمده است که از اشتباه خواندن حاصل شده.
۸-در جلد هفتم ص ۰۴۶۳ در برابر «لایوقْون» به جای «بر بی گمانی نمیافتند»؛ عبارت «بر پی گمانی نمیافتند» آمده که باید اصلاح شود.
٩ در جلد هفتم» ص ۰۴۸۳ ترجمه «ولاتصعه خَدکَ للثاس» با «یکسو) آغاز شده که به نظر میرسد این کلمه زاید و ترجمهٌ آیه چنین باشد: «روی به یک سو بر از مردمان ۱ به گردن کشی».
۰-در جلد هفتی ص ۳ ای یبن ترکیب «پلید آهنگ» که در برابر «خْتّار» و با ترادف استعمال شده. کامایی قرار گرفته که ترکیب را تعطیل و از غلط خواندن حکایت میکند.
۱۲۱ در جلد هشتم» ص ۶ یه «ر لا ری الوْمتُون الاخزاب». در عبارت «و چون گرویدگان راست سیاههای دشمن دیدند ...» بین «گرویدگان» و «راست» علامت کاما یا وبرگول آمده که معلوم نیست درست باشد زیرا «گروبدگان راست» به معنی «مومنین راستین» میتواند باشد. در نوبت ثانی ظاهراً نقش فاعلی به «مومنون» داده و «احزاب» را «اجْناع الاخزاب عَلی رشول ال (ص)» دانسته است (ج ۸ ص ۲۵).
۱۱ رن ۰و آغاز ی «تزجی مَنْ تشاء منبن و تووي الیْکَ من تشاء» رای ۵۱ از سوره «احزاب»)» کلمهٌ «تزجی» با همزه اضافی بعد از حرف آخر استعمال شده است.
۳ در جلد هشتم» ص ۰۱۳۷ مربوط به ای ۳۷ سوره «سَبا در کلم «ربکُمٌ» بین دو قطعهٌ کلمه, فاصله افتاده و مثل دو کلم مختلف (مثلا َربکُمْ) به نظر میرسد و تشدید («راء» نیز در محل مناسب خود نیست.
۴- در جلد هشتم. ص ۱۵۸ در برابر «اّه یدام الطیْب» ترکیب «سخنان پاک خویش» آمده که ظاهرا «باک خوش» باید باشد.
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۵
۵ در جلد هشتم ص ۱۷۱ بخشی از ای ۲۴ سورهٌ «فاطر» که در کشفالاسرار «النکهه تامیده فتلفنوون پر عمهمانلده است: آیه انا ازسلناک باق بشما و تذیراً و ان من َِه 1 خلافپا نذیژ» که در ترجمه آن بخش «و آن من مد نیامده و فقط «... مگر به ایشان آگاه کنندهای آمد و گذشت» دیده میشود. با توجّه به اينکه میبدی در برابر «اَم» کلمات «(گروه» و «گروه. ملت» استعمال کرده. شاید اصل ترجمه چنین باشد: «و نیست ملتی مگر ...» وال آغلم.
۶ در جلد هشتم ص ۲۲۲ ضمن ترجما یه «و ان تما ره آمده است: «و اگر خواهیم ایشان را در آب کنیم»؛ با توجه به اينکه ماده «غوق» را میبدی «به آب کشتن» ترجمه میکنده قاعدتا باید در این آبه هم «در آب کشیم» صحیح باشد ۱۳
۷ در جلد هشتم ص ۰۲۳۵ در ترجمه «عل الارانک متَکنون» آمده است: «بر تختهای آراسته و بر حجلههای تکیه زده» که حرف «ی» در آخر «حجلهها» زاید است و «تکیه زده» به جای «مَتَکنُون» آمده.
۸-در جلد هشتم ص ۰۲۳۷ در برابر کلمه «جْنْد» به جای «سپاهی» کلمهٌ «سیاهی» آمده که باید نقطهای به آن اضافه شود.
۹ در جلد هشتم ص ۲۶۶ در برابر « یقن انا آثارٍگوا أا» آمده است: «و میگفتند باش ما پرسش خدایان خویش نخواهیم گذاشت ...؟» که در اینجاء کلم (پرستش)» بابد بجای «پرسش» باشد. ۱
۰ در جلد هشتم ص ۲۸۲ در برابر «فْدَیناه» عارت «باو فروختیم» دیده میشود که صحیح آن «باز فروختیم» باید باشد.
۱ در جلد هشتم ص ۳۰۴ در ترجمه «و ان حندنا مه الْعْالبُون» آمده است: «و سپاه ما ایشانند که آخر به آمده و از شکننده ایشانند». در فقرهٌ آخر ترجمه بعد از «واو» عطف. باید «باز شکننده ایشانند» باشد که کلمه «از» به و بوده و همزه (شکننده» نیز زاید ۷
۲ در جلد هشتم ص ۴۰۲ در ترجمه «ضرّب ان مَتّلا» کلمه «مثل» در آغاز ترجه بیامده ولی بدون آن عبارت نارسا است. ترجمه باید چنین باشد: «مثل زد الله مسلمان و مشرک را ...». البته ممکن است با مراجعه با نسخههای خطی کلم دیگری پیدا
ل ت
سو د۵.
۴۶ یادنامه رشیدالدین میبدی
۳ در جلد هشتم» ص طی نز سح تن مق اقا ام لا رخ لا ئْبن» عبارت «و کار برگزارد میان آفریدگان به راستی و داد و الله گوید ستایش نیکو ال را خداوند جهانیان» آمده است. در این آیه با توجه به فاعل آیهُ قبل که فرشتگان (َلْلیکَة) هستند» ذکر فاعل «و قضی بینهم» یعنی «أله» در ترجمه به معلوم ضرورت دارد. بنابراین کلمه «الّه» باید به بخش اوّل آیه یعنی «و فضی یی باْیْ» مربوط باشد. ضمناً تر جمه «قیل» که فعل مجهول است طبق معمول میبدی «گویند» میتواند باشد. بتابراین به جای نت در این ترجمه «الّه و گویند» مناسب است و «الّه» باید به فقره ال آیه مربوط شود.
۴ در جلد هشتم. ص ۰۴۵۸ در آخر کلمة «چشمها» وجود حرف «ی» ضروری است و باید «چشمهای یکدبگر باشد» و چنین شود: آیه: یوم هم بارژون. ترجمه: «آن روز که آشکارا باشند ایشان چشمهای یکدیگر را.»
۵- در جلد هشتم. ص ۰ کلم «ظاهرین» از آبه ۹ سوره «مومن» به صورت (طاهرین» چاپ شده است.
۶-در جلد نهم ص ۳ در برابر «وّلا نتب أَهواءَهم» به غلط آمده است که: «و بر پی راستیهای ایشان مرو». ظاهراً «و بر پی وایستهای ایشان مرو» درست است. زیرا میبدی «اباع» را «بر پی رفتن» ترجمه میکند و «أهواء» را هم «بایستها» ترجمه کرده است.
۷ در جلد نهم. ص ۷ در برابر «حوث الاخرت» «بر آن جهان» و در برابر «حر ثه» در همان آبه نیز «بر آن جهان» آمده است که با توجه به معنی «حَرّث» باید «بر» معادل میوه باشد ولی در کتاب و در هر دو مورد روی «راء» تشدید آمده و آن را «نرّ» به معنی «خشکی و زمین» خواندهاند که صحیح نیست.
۸ در جلد نهم. ص ٩ به جای «فیپا» در یه ۱ سوره مبارکه شوری کلمه «فیها» امده که باید اصلاح شود.
۹ در جلد نهم ص ۰۴۷ در برابر کلمه (مشرفین» به جای «گزافکاران» کلمهُ «گرانکاران» دیده میشود که صحیح نیست. ۲۴
۰ در جلد نهم» ص ۵ ضمن ترجمه یه ۴۰ از سورهٌ «دخان» «یَوْم اَفْضْل» را «روزگار برگزاردن» ترجمه کرده که صحیح آن «روز کار برگزاردن» است. نیز ر.ک: نوبت
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳۷
نانی تفسیر» ج ٩ ص ۰۱۱۲ ۱ ۱
۱-در جلد نهم ص ۱۴۰ در ترجمه «ٍن له لایهّدی الْقَوْم الظاعْین» آمده است که: «خداوند پیش برنده کار و راهنمای ستمکاران نیست». که در نسخه چاب شده «پبیش ببرند کار) آمده و نمیتواند صحیح باشد.
۲ در جلد نهم. ص ۲۱ عراب «نتجاوز» را به صورت «نتجاوز» درج کر دهاند. ظاهرا این اعراب مربوط به دوگانگی فرائت «تکْلْ» و «نتجاوز» است که در نوبت ثانی تفسیر (ج ٩ ص ۱۵۱) به آن اشاره شده.
۳ در جلد نهی ص ۰۲۸۵ در برابر کلمه «عتید» عبارت «ساخته و کوشیده و نوشته» آمده است که با توجه به کاربردهای مکرّر میبدی از مصدر «گوشیدن» باید (گوشیده» به معنی «محفوظ» باشد. این اشتباه بارها در مشتقات «گوشیدن» تکرار شده است. ۱
۴ در همان صفحه ۲۸۵ از جلد نهم در برابر «مناع للْحْرٍ» عبارت «بازدارنده از گرویدن به خدای» با همزه اضافی روی «بازدارنده» چاپ شده که قفاب چنین کلماتی را به متمم اضافه کرد گرچه این غلط در نوشتهها و گفتارهای امروز رواج دارد.
۵ همچنین در همان صفحه از همان مجلّد در برابر «ٍََ مُریب» عبارت «اندازه در گذارنده بایمان» دیده میشود که به عنوان معادل «مریب» در آن «با گمان» با «بگمان» مناسبتر مینماید. معمولاً میبدی این کلمه را با مصدر «شورانیدن» و به صورت «شورنده» ترجمه میکند.
۶ در جلد نهم ص ۳۰۳ در برابر «ذات امشبک» عبارت «به آرایش مسحکم آفرینش با حظها خاسته» آمده است که بعید نیست «با خطها» درست باشد و کلمه «خاسته» نیز میتواند تصحیفی از «ساخته» باشد. مطاب نوبت انی تفسیر بویژه مثال از نساجی. موید استعمال «خطها» به جای «حظها» است.
۷ در همان صفحه ۳۰۳ از جلد نهم. ترکیب «فرو گذاشته نایاونده» در برابر «حخروم» استعمال شده که وجود همزه بر روی «های» غیر ملفوظ «فروگذاشته» ضروری مینمابد.
۸ در جلد نهم. 0 ۶ در برابر «ر الکیاء بتیناها» آمده است که: «و آسمان را
۳۸ بادنامة رشیدالدین میبدی
بر او داشتیم» ظاهراً «بر آژراشتیم» که ابدال یافت «برافراشتیم» باشد مناسبتر ۱
۹ در جلد نهم ص ۳۲۱ به جای «با رحمت خدای گریزید» عبارت «یا رحمت خدای ...» آمده است که با توجه به استعمال قدیمی «با» مناسبتر است.
۰ در جلد نهم. ص ۸۳۲۷ در برابر «ر یت الْعْمورٍ» آمده است: «و به آن خانه با فراوانی آمدندگان به آن و گروندگان گرد آن.» در این ترجمه. علاوه بر «آمدندگان» که خلاف قیاس به نظر میرسد. و «آیندگان» بیشتر برای آن مناسب است. کلمه «گروندگان» نیز به غلط آورده شده و باید «گردندگان» باشد.
۱-در جلد نهم ص ۳۵۱ در ترجمة «ی تطفلذاتِّ» آمده است که «از نطفه آنگه که ...» که در آن» همزه روی نطفه زاید است.
۲ در جلد نهم. ص ۳۸۲ املای «درهای آسمان» در متن به صورت «درهاء آسمان» و در پاورفی «درها آسمان» درج شده است. معمولا در نسخههای این کتاب حرف «ی» یا همزه هیچکدام در حالت اضافی کلمات مختوم به مصوت «» استعمال نشده و باید در نقل نسخه رعایت شود.
۳ در جلد نهم ص ۴۰۲ عبارت «نکاهند و نه افزایند» قاعدتاً باید به صورت «نه کاهند و نه ...» باشد.
۴ در جلد نهم. ص ۰۴۲۳ در برابر «متَکنین» کلمه «بازنشستگان» آمده که به این معنی کمتر دیده شده و ممکن است «بناز نشستگان» باشد. وجود ترکیب «به ناز نشستگان» در برابر همین کلمه «متَکئین» مویّد اذعای ما است.
۵ در جلد نهی ص ۴۳۷ عبارت «السْایقون السایقون» با تفکیک دو جزء مکرر چاب شده و بعد از «السابقون» اول. معادل «و پیشوایان» آمده است. دنباله این ترجمه که اصل آن «و پیشوایان [به فرمانبرداری]» باید باشد به یه بعد ضمیمه شده که اصلاح آن لازم است.
۶ در جلد نهم, ص ۴۳۹ در برابر «کاتوا بر ون» فعل «می سهیدند) استعمال شده است که با توجه به کاربرد «بنستیهند» در برابر «بصرُوا» در جلد دوی ص ۰۲۷۴ باید «میستیهیدند» یا «میستیهند» باشد. در جلد دهم صفحه ۱۶۸ که در برابر «وا» کلمة «می ستیهند) استعمال شده؛ نسخهة بدل آن «می ستهند» است. با توجه به اینکه
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۴۹
(سهیدن» با (سهستن» معانی: «به نظر آمدن و ظاهر شدن و نگریستن و ترسیدن و رمیدن» دارد برای این معنی اصلاً مناسب نیست.
۷ در جلد نهم ص ۰۴۵۷ ضمن ترجمه «قی کتاب مکُنُون» عبارت: «در نامه بوشیده نوشته و باد داشته و شنیده» آمده است که همزه «یوشیده» در آن زاید به نظر میرسد.
۸ در جلد نهم. ص ۴ کلمة «قَدضا» از قرآن (سوره حدید» آیهٌ ۱۱) دو بار و در دو فقره استعمال شده که در آخر فقره او زاید است.
۹ در جلد نهم ص ۰۴۷۴ و در ترجمة یه «یشعی نورَهَم ین ندیم و ...» کلمة «یسعی» معادلگذاری نشده و فقط عبارت: «روشنایی ایشان در پیش ایشان و ...» آمده است. با توجه به مدخلهای «به شتاب میآمد» و («به میشتابد» که هر دو معادل «یَشعی» در ترجمه میبدی هستند میتوان فرض کرد که «میشتابد» یا «به شتاب می آبد» باید افزوده شود.
۰- در جلد نهی ص ۴۹۱ در برابر «دلکَ فَضل الٍّ» عبارت «آن نیکوکاری است» آمده که مضافالیه «فْضّل» در ترجمه حذف شده. با توجه به سبک و سیاق میبدی باید به صورت «آن نیکوکاری اللّه است» باشد.
۱ در جلد دهم ص ۲٩ در برابر «هَُ اي خر لین کفّوا من آضل الکثاب» آمده است: «اللّه او است که آن ناگرویدگان» اهل تورات را بیرون کرد.» به نظر می رسد که کاما در دو طرف «اهل تورات» زاید است و «ناگرویدگان»» با کسره اضافه تلفظ میشود.
۲۳ در جلد دهم ص ۰۳۰ کلمه «فطخش» به صورت «بریدند» ترجمه شده که با توجه به صیغه فعل باید «بریدید» باشد.
۳ در جلد دهم ص ۰۱۳۶ ضمن ترجمه «لاحتَسب» کلمة «بنیوسد» آمده که صحیح آن «نبیوسد» با «بنسبیوسد» باید باشد ۱۴ ۱
۴ در جلد دهم» ص ۰۱۵۳ در برابر «صای الْونبت» عبارت «نیکان و گرویدگان» آمده است. به نظر میرسد «نیکان گرویدگان» صحیح باشد.
۵ - در همان صفحٌ ۱۵۳ از جلد دهم در برابر «تییاتِ و ایکارً» «شوی اندگان دوشیزندگان» آمده که بین دو کلمه وجود «واو» عطف ضروری است.
۶ در جلد دهم ص ۰۱۸۵ در ترجمه «و أن یکاد ۰ در متن «نزدیک باشید و کام
۵۰ یادنامة رشیدالدین میبدی
یایید که ...» آمده و نسخه بدلهای مربوط به آن «نزدیک بید» و «کامید» است. در اینجا نسخه بدلها هر دو قابل ترجیح هستند و بویژه «کام یابید» نمیتواند صحیح باشد.
۷- در جلد ده ص ۰۲۰۳ ضمن ترجمةُ دو آیه «أَاعةٌ ما اافَةٌ» فقط عبارت «آن روز و آن کار بودنی» قرار گرفته و به نظر میرسد که بخش «مااافة» ترجمه نشده است. چون در نوبت ثانی (جلد دهم ص ۲۰۷ [به عربی ]) اعلام کرده که «ا اه استفهام در معنی تفخیم است؛ نظیر «رَیْذٌ ما زَبْذ» که برای تعظیم شأن او استعمال میشود؛ میتوان حدس زد که ترجمه آن «چه روز است و چه کار بودنی!» بوده است.
۸- در جلد دهم ص ۰۲۲۰ ترجمه ِ# «لیتی له دافعٌ» از آية دوم سوره «معارج»» به اشتباه در ضمن یه بعد که با «منالّه» شروع میشود. قرار گرفته است.
64 همچنین در جلد دهم ص ۰ بخش مربوط به «بنیه» از یه ۱ سوره «معارج» ضمن آبه بعد «و صاحبته و آخیه» آمده است و در این آبه» کلمه «صاحبتد» ترجمه نشده است. با توجه به اينکه در نوبت ثانی تفسیر, اين کلمه را «رَوْجَتَ و سَکیه» شرح کرده» ممکن است معادل ترجمهای آن در زبان میبدی «جفت وی» با «زن وی» باشد.۱۷
۰-در جلد دهم ص ۰۲۳۴ ذیل ترجمة «آن ابو له و اوه و َطبعُونٍ» آمده است: که الّه را پرستی و از [خشم و عذاب] او بپرهيزید و مرا فرمان بربد. آمدن فعل «پرستی» به صورت دوم شخص مفرد به جای جمع صحیح نمینماید و با توجه به حالت فعلهای دیگر باید «پرستید» باشد البته امروزه در میبد و اردکان یزد» اغلب دوم شخص جمع را همانند مفرد تلفّظ میکنند.
۱-در جلد ده ص ۸ در برابر «لن نفجرَّاله» عبارت «از له پیش نشینیم» آمده است. با توجه به منفی بودن فعل و سابقه استعمال و معنی «پیش شدن». باید «پیش .نت بخصوص که در نوبت انی تفسیره «لن نفجرّ» را
دطنْ نشبقَ» ترجمه کرده آتشتی ۱
۲- در جلد دهم ص ۳۶۶ در برابر «ل یلوا ال عَْتة آه ضحپهپا» آمده است که: «در دنیا نبودند و درنگ نکردند مگر شبانگاهی» چنان که ملاحظه میشود بخش «اوٌ ضحیها» بدون ترجمه مانده و با توجّه به ترجمهٌ «ضَحی» در جلد دهم ص ۰۵۲۰ میتوان به آخر آیه عبارت «یا چاشتگاهی» افزود.
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۵۱
۳ در جلد دهم ص ۹ آمده است: «رویانیدیم در آن به آن آبدانهای آرد.» که ترجمه «و نا فیپا حَبّأْ» محسوب میشود. در اینجا به دلیل اشتباه چاپی و اشکال رسمالخطی يا غلط خوانی متن» چند لغزش دیده میشود. صورت صحیح فقرهٌ آخر ترجمه» چنین است: «به ان اب دانههای ارد.»
۴- در جلد دهم ص ۳۹۱ در برابر «مَووَكة» عبارت «دختر خود زنده در گور کرده» آمده که باید «دختر خرد» باشد. این معنی با یه بعد همخوانی بیشتری دارد. مجموعهُ ترجمهٌ دو آیه چنین میشود:
«و آنگه که دختر خرد زنده در گور کرده بپرسند که به چه گناه کشتند او را». در عین حال یکی از وجوه تفسیر در نوبت انی آن است که «مَوْوَدة» به معنی قاتل دختر میتواند باشد و بدین معنی «دختر خود ...» نیز صحیح است ولی حرف اضافه لازم دارد. مثلا (دختر خود زنده در گور کرده را بپپرسند»» بخصوص که میبدی فعل مجهول را وقتی به معلوم ترجمه میکند. حتماً حرف نشانه يا اضافه می آورد.
0۵ در جلد دهم ص ۳۹۱ ترجمه «ألکتّش» به صورت «در خانههای خویش شدندگان» آمده که «شوندگان» مناسب و موافق قیاس است. یک بار دیگر «آمدندگان» در نوبت اولی دیده شده که بعید نیست چنین ساختاری در لهجه آن روزگار وجود داشته باشد. در جلد نهم. ص ۳۲۷ نیز کلمه «آمدندگان» دیده می شود.
۶ در جلد دهم ص ۰۴۱۱ «کتاب الابرار» به صورت «نامه و کار نیکان» ترجمه شده است. شاید «نامه کار نیکان» مناسبتر باشد.
۷ در جلد دهم ص 2.۴ ضمن ترجمه «والشَس» حرف «و) أز نوع عطف در اول ترجمه آمده که زاید به نظر میرسد و اصل ترجمه باید «به آفتاب و برتافتن آن» باشد.
۸- در جلد ده صص ۱۱ و ۵۱۰ ترجمه «الا لَشقَ» که عبارت «مگر آن بدیخت» است در برابر یه بعد یعنی «لّذی دب ۳ تول» آمده است.
4- در همان جلد دهم و ص ۵۱۱ کلمهٌ «لاْق» که اسم تفضیل است به صورت «آن پرهیزگار» ترجمه شده که علامت تفضیل ندارد. شاید «پرهیزگارتر» مناسیتر باشد.
۰ در جلد دهم ص ۵۴۸ نیز ترجمه «ینهپی» که عبارت «که میباززند» است بعد از آن نیامده و به «عَیدا (ذا صَل» متتصل شده است.
۵۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
۱- در جلد دهم صفحه ۷ نیز در آبه «تفزل املمْکة و الرْوح فپا بادن رهم من کل آشر» ترجمهٌ «من کل آشر» رب بعنی عبارت «از هر کار بد» ضمن آیه بعد آمده است. (سَلامْ هی
۶ .م4 هه ۰ پینوشتها: ۱-شماره ۱-نمونهها:
ترجمه: و سخنان و دین خدای به افسوس مگیرید. ۱۶۶ آبه: فا نخذ قوهم و
ترجمه: پس شما ایشان را افسوس گرفتید. ۶-۶۵ آیه: الّه یستهزی ء بهم. ۱
ترجمه: الّه برایشان می افسوس کند. ۱-۷۶ آیه: قالوا انا معکم انا نحن مستهزوژن.
ترجمه: گویند: «ما با شماایم؛ ما بر مژمنان افسوس گرانیم.» ۱۷۶
۲ شماره ۲۱-نمونهها:
ترجمه: و مردمان مصر را گروه گروه کرد؛ زبون گرفت گروهی از ایشان [ر بی چاره به بیگار] و ... ۷-۶۹ آیه: ... و الستضعفین من الولدان .... ترجمه: [و از تو میفتوی پرسند نیز در کار] زبون گرفتگان از کودکان [نارسیده] ... ۳-۰۷
۳ شماره ۳۷ نمونهها: مس 2 .۰ ۰ ایه: من تبع هدای فلاخوف علیهم ....
ترجمه: هر که پی برد به پیغام و نشان من بیمی نیست ورایشان که این کردند... و ۱ آیه: قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهی.
ترجمه: شما را به ابراهیم پی بردنی نیکو است [و بر نشان او رفتن]. ۱۰۶۴ آیه: بتلونه حق تلاوته.
ترجمه: پی میبرند به آن» پی بردن بسوا. ۱۳۳۳
۴-شماره ۴۰-نمونه: ۱ آیه: ... و حیای و ماتی له رب العامین. ترجمه: ... و زندگانی ۲ «مرگی» من خدای را است. خداوند جهانیان. ۱۳-۶
۵شماره ۵۱ نمونهای دیگر: آیه: تس الا طریت:
بازنگری تصحیح متن نوبت اول از تفسیر کشفالاسرار ۳ ۶شماره ۵۴ نمونه:
آبه: فريضة من اه آن اه کان علما حکما.
ترجمه: این باز بریدهای است از خدای بر شماکه الّه دانایی است راست دانش. 2۴۳۰
۷ شماره ۵٩ نمونهها: آیه: هذا ذکر مبارک انزلنا افأنتم له منکرون؟
۰
ترجمه: و اين قرآن سخنی است برکت بر وی پیوسته؛ فرو فرستادیم آن را؛ شما به آن نا گروبدهاید. ۶-۹
آبه: کذلک بجزی کل کفور. ترجمه: همچنین پاداش دهند هر نا گرویدهای را.
۸ شماره ۶۸-نمونه: آبه: قالت الاعراب امثا قل لن تومنوا ... . ترجمه: تا زیان گفتند بگرویدیم؛ گوی نیز نگرویدهاید... .
٩شماره ۷۸ نمونه: آیه: واتقون یا اولی الالباب. ترجمه: و بپرهیزید از خشم من ای خداوندان خردها.
۰ شماره ۷۹ نمونههایی برای مقایسه: آیه: فجمع کیده اف تقو گرگ کرفیار غویش وق آنگه اد آیه: فلایأمن مکرائه الا القوم امخاسرون. ترجمه: ايمن ننشیند از ساز نهانی ال مگر گروه زیانکاران. آیه: و مکر اولشک هو یپور. ترجمه: و ساز و دستان ابشان آن است که فرو خواهد ماند و تباه خراهد شد.
۱ شماره ۱۰۱-نمونه: ۱ آیه: تلک الرسل فضَلنا بمضهم علی بعض.
تر حمه: نگ پیغامیران و فرستادگان؛ فضل دادیم و افزونی بعصی از ایشان را ور بعضی.
۲ شماره ۱۱۶-نمونه: آیه: و اغرّقنا ال فرعون و انتم تنظرون. ترجمه: و به آب بکشتیم کسان فرعون را پیش چشم شما و شما مینگرستید.
۳ شماره ۱۲۱-نمونه: آیه: آن ینص رکم ال فلا غالب لکم. ترحمه: اگر باری دفل آقه شما راه باز شکنندهای نیست شنما را.
۳-.۳+#+۹
۹-۵۷
۱-۵ ۴
۶-۸
۳-۶۸۳
۸۱۸
۱-۶۷۵
۱-۱
۵۴ یادنامةه رشیدالدین مییدی
۴ شماره ۱۲۹ نمونه:
اش ربا آغف لا دنویتا نف امد اقا ق اسر
ترجمه: خداوند ماء بیامرز ما را گناهان ما و گزافکاری ما در کار ما. ۱-۹۴ ۵- شماره ۱۳۸-نمونهها:
آیه: و قال فرعون یا هامان ابن ی صهرحاً:
ترجمه: فرعون گفت: ای هامان؛ براور از [مرا] طارمی. ۸-۶۲ آیه: ان فرعون لعال فی الارض و اه من السرفن. ترجمه: و فرعون مردی براوراشته در زمین و مردی بود از گزافگویان. ۴-۳۸
۶-شماره ۱۵۳-نمونه: ۳ ز ایه: لایبغون عنها حولا. ترجمه: از آن بگشتن نبیوسند و بدل نجویند. ۳۴"
۷ شماره ۱۵۹ نمونهها:
آبه: و ان اردم استبدال زوح ک
ترجمه: و اگر خواهید بدل گرفتن زنی .... ۲-۴ آیه: و قلنا یا ادم اسکن انت و زوجک امحنه .... ترجمه: و گفتیم یا آدم, با جفت خویش در بهشت بنشین ... ۱-۴۲
۸ شماره ۱۶۱-نمونهها: آیه: ان الّه بالغ ام د. ترجمه: فرمان ال پیش شدنی است .... ۱۰-۷ آیه: ولولا کلمة سبقت من ریک. ترجمه: و اگر نه سخنی از شما که پیش شده از ال ... . ۴-۳۵۸
کشفالاسرار مییدی و کالیدشناسی انسانی (رویانشناسی)
محمدعلی امامی میبدی دانشگاه علوم بزشک ی کرمان
خلاصه و مقدمه
یکی از نمونههای جهانبینی ایرانی که به فلسفه اسلامی راه بافته و مورد قبول متفکران مسلمان (از جمله میبدی) قرار گرفته است. دو جهانی بودن کاینات است که بر اساس آن "هستی به دو بخش تقسیم میشود: یکی جهان بزرگ و دیگری جهان کوچک (عالم کبیر و عالم صغیر). عالم صفیر کالبد انسان است و عالم کبیر؛ بِقيهٌ هستی یعنی اسمان و زمین و هرچه در اوست. ایات فرانی. احادیث نبوی و روایات بسیاری وجود دارد که حاکی از تفکر فوق است و نیز بسیاری از متفکران مسلمان نه تنها مبنای شناخت خود را بر آن قرار داده و آن را تفسیر و تأویل نمودهاند» بلکه از پیشینیانٍ خود سبقت جسته و شناخت این دو جهان یعنی شناخت تن آدمی و طبیعت را مقدمه شناخت خداوندٍ هستی معرفةاله" قرار دادهاند و از همینجا بوده است که دانستن علم تشریح و علم هیئت را بر هر طلبه و دانشجویی واجب شمرده و تقریباً در همه آثار مکتوب خود بحثی را به بخش تشریح و هیثت اختصاص دادهاند.
در ۵۱ سوره و قریب ۱۲۷ آیه از قرآن شریف. بدن انسان و اعضاء آن مورد عنایت و
۵۶ یادنامهُ رشیدالدین میبدی
توجه قرار گرفته است که برخی از آنها تنها اشاراتی کوتاه بنام یک عضو دارد و برخضی دیگر تکرار قسمتی از آیات دیگر است. ولی غالب آیات علاوه بر شکل و خواص ظاهری اعضاء و جوارح» چگونگی خلقت و روند تکامل و سرانجام آن عضو یا کل بدن را به صور مختلف بیان کردهاند.
در میان آیات فوق آیاتی که به جنینشناسی مربوط میشوند. از دو جهت اهمیت بیشتری دارند: یکی به علّت اهمّیت خود موضوع و دیگری به دلیل برخی اشارات و پیشگوییهای عجیب و شگفت آور علمی که گویی نهصد سال زمان و بسیاری وسایل تحقیق و پژوهش برای تبیین آن لازم بوده است. به عنوان مثال "ظلمات ثلاثه که جنین . انسان را احاطه کرده و قرآن مجید هزار و چهارصد سال پیش بدان اشارت دارد؛ شاید خیلی بیش از چند ده سال نباشد که تصویر سه بعدی آن در کتب رویانشناسی آمده است و
در اين مقاله برآنیم که گر خدا خواهد اندکی از اين گنج بزرگ که میبدی با زبان شیرین پارسی ما را بدان راه برده است. به محضر عاشقان قرآن و زبان پارسی تقدیم نمایيم.
واژههای کلیدی
ماء مهین: از بیرون آوردهای از آب. آب جهنده (انزال منی)» آب پست و بودار. ماء دافق: مّرد آب (مایع منی) و زن آب (آنچه از تخمدان بیرون میآید).
نطفه: اسپرم و اوول. زیگوت. تخم از لحظهٌ اول تا زمان لانهگزینی در زهدان. علقه: زالو یا کرم کوچک. مزانشيم خون بسته خون لخته شده.
مَضغه: سلولهای نطفهای اولیه» پارانشیم [هر عضو بالغ و جنینی دارای دو گروه سلولی یا بافتی اولیه بنام مزانشیم و پارانشیم است].
مَقماً: دستگاه اسکلتی [استخوان» غضروف؛ رباط و ...]
لحم چربیها؛ بافتِ همبندٍ بالغ بافتهای نرم.
تراب و طین: مجموعه عناصر طبیعی و خاکی. خاک گل برکشیده و ساخته. آناتومی يا کالیدشناسی: تشریح و بافتشناسی و جنین شناسی (روبانشناسی). ظلمات ثلاثه: گاسترولاسیون جنین سه حفرهای.
روض تحقیق
ابتدا تمامی آیات قرآن مجید از تفسیر ده جلدی کشفالاسرار و عذةَالابرار میبدی که به اهتمام علیاصغر حکمت چاپ و منتشر شده است؛ یعنی یکصدوبیستوهفت آیه در پنجاهویک سوره که اولین آنها سوره بقره و آخرین آن سورهٌ ناس بوده و در آنها نامی از اعضاه بدن انسان آمده است برچسب شماره سوره و شماره آیه در برگههای جدا گانه ثبت نموده آنگاه شرح و تفسیر میبدی در نوبتهای سهگانه از آیات فوق را در رابطه با تشریح توصیفی بدن انسان به دو بخش پیش از تولد (روبانشناسی) و پس از تولد (تشریح)» ردیف کردهایم.
به علت کثرت یادداشتها در این بخش از نوشتهها (مقاله حاضر) تنها چند آیه مربوط به جنینشناسی -بویژه آیاتی را که ظاهراً مورد اختلاف رأی بین مفسرین و متخصصین است و تفسیر میبدی از بعضی از واژههاء حداقل برای نگارندهُ مقاله راهگشا بوده است - بررسی کردهایم.
شمارههایی که در میان علامت ( ) آمده. شمارهٌ صفحات کتاب کشفالاسرار است و مشخصات میان علامت [ ] نشانی آیات و سورهها و يا نوشتههای دیگریست که . معرفی آنها در کتابنامه آمده است.
بحث و گفتگو
گفتیم که خداوند بزرگ راه معرفت و توحید خود را بر شناخت دو چیز (جهان اکبر و جهان اصغر) که در مجموع همه چیز و همه هستی است. قرار داده از جمله در سورة مبارکه طه [سورهٌ شمارهٌ ۲۰ أیهُ ۲۲ جلد ۶ صفحه ۹۵] معجزهٌ موسی (ع) را در دو طرف نهاد و فرمود: وَاضمم یک ای جناجک ترج بیضاء ین غبر سوم. یعنی ممجزة موسی یکی بیرون از نفس وی بود: عصاء دیگر در نفس وی بود: ید بیضاء ... و نیز فرمود: سنریهم آیاتتا ی الافاق و فق نشیم (ج ۶ص ۱۱۴). و زرتشت پیامبر ایرانی گفت: هستی را دو بخش است. جهان کوچک که تن آدمی است و جهان بزرگ دیگر که هستی است و حضرت رضا(ع) فرمود: من یعرف اهينةً و شرع هو ین فی معرفتای آنکه هیثت (آسمان و زمین و هر چه در آن است) و تشریح (کالبدشناسی انسانی) ندانست؛
در معرفت خداوند عقیم و ناتوان شد.
۵۸ یادنامة رشیدالدین میبدی
بحث در آیات مربوط به رویانشناسی که بخشی از کالبدشناسی انسانی است و نقل گفتار میبدی در تفسیر آیاتی که رب العالمین بندگان خود را به تفکر و تدقیق و تحقیق در چگونگی خلقت انسان در آنها دعوت فرموده است. از حوصلهٌ یک مقاله و چند گفتار خارج است و صلاحیّت و جذاقت و بضاعتی میطلبد که حقیر را از آن بهرهای نیست. اما از اقیانوس عظیم کشفالاسرار بقدر تشنگی باید چشید و مصحَفب شریف را باید خواند که فرمود: فْ پائم ریک لد لّق. ل اسان ین عَلّق (ج ۱۰ ش 4۶ آیات ۱و ۲.
و یا:
...فا فا ین تراب پس ما بيافريديم شما را از خاک» تم من نف پس از نطفه م من عَلقّةه پس از خون بسته [یا چیزی شبیه زالوی کوچکی نادیدنی که چون لختهای خون است. لیکن زنده است و به چیز دیگری چسبیده و از آن خون میمکد]" م من مُضفّته پس از پاره گوشت. له و سل تمام آفریده یا نه تمام آفریده [چه در اين مرحله برخی از پاره گوشتها با عضلات کامل شده باشند و یا ناکامل و در حال رشد باشند] لب لک تا پیدا کنیم شما را [تا رشد کنید و قابل رژیت بشوید] و رف الأزخام ما تشاء ال اجَل مُسَمَیَ» می آرامانیم در زهدانها چندانکه خواهیم تا هنگامی که نامزد کردن (زادن را)؛ تم جک طفاك آنگه بیرون میآوريم شما را خردخرد لوا آشدّ کم تا آنگه که به ۱ زورمندی خویش رسید. و نکم من توق و از شما کس است که او را میمیراند ... [ج ع ش ۲۲ آبات ۵ ۰۱۰ ۳۷ و ۵۵].
... شمارا در بدو آفرینش بگردانيم در اطوار خلقیت از اين حال بدان حال و از این طور بدان طورء روزگاری نطفه» روزگاری علقه و روزگاری مضغه ... بیافریدیم شما را تا با آفرینش اوّل دلیل گیربد بر آفربنش ثانی ... ما آنکس که خواهیم در رحمها میداریم و آرام میدهیم چنانکه رحم او را نیفکند و سقط نبود تا بوقت خویش که تمام خلق [جنین و اجزاء آن چون کیسهها و جفت] ... من آن خداوندم که جسدی و هیکلی بدین زیبایی بیافریدم از آن نطفهٌ مهین در آن قرار مکین. جسدی که هرچه مخلوقاتست و مُحَداتِ در عالم نمودگار آن در این جسد یابی اگر تأمّل کنی (صص ۰۳۲۶ ۳۳۳).
در آیات فوق و تعابیر کارساز میبدی علاوه بر معرفی مراحل تشکیل نطفه (زیگوت - اوول + اسپرم) و رشد و تکامل آن و استقرار در رحم و خارج شدن آن در وقتِ خوده
چند نکتُ خواندنی و شنیدنی ملاحظه میشود:
میفرماید شما را از خاک آفریدیم و میبدی میگوید: «جسدی که هرچه مخلوقات است و محدئات در عالم نمودگار آن در این جسد یابی». در نگاه اول تصوّر اینکه نطفه انسان از خاک است و با آنچه در عالم وجود دارد نمودی از آن در جنین یافت میشوده اندکی نامعقول جلوه میکند. اما میدانیم که سلول انسان از ترکیب تمام عناصر موجود در طبیعت و یا به تعبیر قرآن عناصر موجود در تراب یا طین بوجود میآید و اساسا تمایز میان پدیدههای هستی در چگونگی ترکیب اجزاء آن است وگرنه هرچه هست همان عناصر است که علم شیمی یکصدوچند تای آن را تاکنون شناخته است. و نیز میدانیم که سلولهای نر و ماده حاوی اجزایی بنام «ژن» هستند که گویی همه اجزاه تاریخ حیات انسان را در خود ذخیره کردهاند و اگر بدانیم که بر اساس آخرین نظریههای علمی؛ سوابق و اطلاعات ذخیره شده نیز چیزی جز واکنشهای بیوشیمیایی نیستند و اجزاء شرکت کننده در واکنشها نیز همان عناصر طبیعی هستند تفسیر میبدی از کلام خداوند را بهتر درخواهیم یافت. آنجا که میفرماید:
لد فا الانسان بن شُلالّة من طبن» بدرستی که بیافریدیم مردم را از گلی ساخته - کشیده (ص ۴۱۳) اشاره دارد که این خاک وگلی که شما را از آن آفریدیم خاک معمولی نیست بلکه گلی است که آن را ساخته و کشیدهايم. و با:
ما
.. جَعلاه نی قرار مکی آنگه او را نخست نطفه کردیم در آرامگاهی استوار ...؛ قفا اْعلَةُ مَضَعَت آنگه آن را پاره گوشت کردیم فعَلقنا الْصْفَة عظامأ آنگه آن را استخوانها کردیم. فَکَسَوْالیظا غنما؛ آنگه آن استخوانها راگوشت پوشاندیم, مه آنضا ناه خُلْفً آَخْ پس او را آفربديم آفریدنی دیگر [ج ۶ ش ۲۳ آیات ۰۵ ۱۲ و ۱۴] و میبدی ادامه میدهد که: بدان که رَتْالارباب خداوند حکیم به کمال قدرت خویش نهاد آدمی از آب وگل چندان جواهر مختلف شکل پیدا کرد یکی عظام یکی اعصاب. یکی عروق؛ دو چشم بینا دو گوش شنوا دو دست گیرا؛ دو پای زواء دماغی که در او تخیل محسوسات است و تحفظ معلومات و آنگه این جواهر بحر قدرت را به کمال حکمت عورش درسلک و کب کفتز رن آنگه قنفن عاومچه علمت ان قزاز کروهه رنف رت جاذبه و ماسکه و هاضمه و دافعه و نامیه و خاذیه و پنج حارس به حفظ وی موکل کرده
۶۰ بادنامهً رشیدالدین مییدی
چون حواس پنجگانه و .
ای جوانمرد این بن نیت انسان هر چند از آنجا که دیدهُ توست مختصر مینماید اما از ۳ ۳ ۳ و ...).
در تفسیر آیات فوق نیز علاوه بر تأکید بر آیات قبل و بعدء دو نکته جلب نظر میکند که یکی از آن قرآن است و دیگری در گفتار میبدی. خداوند در جایی میفرماید که شما را از خاک آفریدیم و در جای دیگر میفرماید شما را از آب آفريديم. هر چند ممکن است که آیات مذکور ناسخ و منسوخ یکدیگر باشند که حقیر را صلاحیت اظهار رأی نیست. امّا از دیدگاه بیولوژی و آناتومی هر دو دُرستند. زیرا آب نه تنها یکی از عناصر موجود طبیعت و جزیی از آن است. بلکه وجود آب بیش از هر عنصر دیگر برای زندگی سلولها از جمله سلول تناسلی (نطفه) لازم است و میتوان اینگونه گفت که نطفه از خاک و در آب آفریده شده است. اما آن نکته دیگر که در گفتار میبدی است و آن را به اختصار نقل کردیم. اطلاعات وسیع میبدی از تشریح و طب و بکار بردن واژگان زیبا و گویاست. از جمله اينکه میبدی تفکر و تعقل و حافظه را از آَنْ مغز میداند و میدانیم که در روزگار میبدی بسیاری از اطباء قلب را جای ۳ میدانستهاند نه مغز را.
و یا میفرماید:
... کم فی بطون أمهاتک * فا اج یایحا بخ فان بغد خلی آفربنشی پس از آفرینشی. ی ظلات ی دق آیات ۶ر 1۲۳
حکایت آفرینشی پس از آفرینش؛ حکایت تکامل و تطور جنین است در رحم که آن به آن در تغییر و تکامل است و تاریخ چند میلیون سالهٌ حیاتِ آدمی را لحظه به لحظه و کلمه به کلمه تکرار و بیان میکند و آنچه که دانش کالبدشناسی امروز از روند معجزه آسای آن میداند کتابی عظیم و درسی عظیمتر است که دانستتم آن مت و مجاهدت سالیان دراز باید و امکانات مادی و معنوی بسیار. امّا در میان همه آیات قرآن مجید و در میان انبوه گفتار شیرین و عالمانة میبدی در تفسیر کلام خدا و معجزه خلقتِ آدمی, داستانِ «فی ظلمات ثلاث». یعنی وجود رویان انسان در «سه تاریکی» حکایتی شنیدنی و گفتنی است که:
ای ار رک یت هنتف خی ییوت
کشفالاسرار میبدی و کالیددشناسی انسانی (رویانشناسی) ۱ِ۶
بیشتر جنبه استعاری و ایهامی دارد و گاهی آنها را تاریکیهای غیرمادی مانند جهل و نادانی دانستهاند. اما به نظر نگارنده ظلمات ثلث نیز مانند آیات دیگر قرآن با دانش جنینشناسی مطابقت دارد. شکل صفحه آخر که از کتب جنینشناسی جدید اخذ و باز ترسیم شده است*" تاریکیهای سهگانه را نشان میدهد و فیالواقع جنین انسان در مرحلهای از تکامل و رشد خود در سه اطاق با فضای تاریک قرار دارد" "".
به قول میبدی اکنون که در این عجایب خلقت نگری به زبان تشکر و ثنا بگو:
فتبارک له اخسن الخالقین (ج ۶ ص ۰۴۲۵ و نیز بدان و آگاه باش که: لد لا الانسان نی خسن تقوم و «اْذي خسن کل شی» 4 آنکس که نیکو کرد آفرینش هر چیز و نیکو کرد هر چیز که آفرید آن راء و بالق اسان ین طینء و نخست مردم که آفرید از گل آفرید م جع تشك پس کرد و آفرید فرزند او را؛ من لا من شام مهین از بیرون آوردهای از آب تم سَوَی آنگه بالای او راست کرد و نفخ فبه ین روجه. و در او دمید از
سب ۳
روح خویش ... [ج ۰۷ ش ۲ آبات ۰۷ ۸ و .]٩
و یا میبدی گوید: بر شنم له بی عدد برهان است در برگ گلی هزار گون پنهان است : روز ار چه سپید و روشن و تابان است آن را که ندید روز و شب یکسان است آفریدگار تو را به آیات و نشانههای خود در آفاق و آنفس (یعنی جهان کوچک و جهان بزرگ) فرا خواند که: ۱
بنگر در تن خود و در پیرامون تن خود. چهها بینی! کدام را میشناسی که در هر ذرهاش تمامی هستی را بینی! تو از 103۸ و راز و رمز ژنهاء از نیمسلولهای تناسلی (اوول اسپرم). از مراحل رشد خود. از ظلمات ثلث. از ماء مهین از قرار مکین از وقت معلوم و نفخه روحی و ... تاکنون چه دیدهای و بیندیش که در فرداي گسترده دانش چه " خواهی دید. و بنگ رکه تورا چه مصحف شریفی عطا کردهايم که سخن هزار و چهارصد سال قبلاش را با چراغ علم و تلاش بیوقفهٌ همگنانت ذرهذرّه درمییابی. پس بشناس خودت را و بشناس پیرامونت را که خدایت را بشناسی و رستگار شوی» آمین.
نشحه
چنانچه آیات و کلمات قرآن مجید و تفسیر مفشری چون میبدی را پس از هر کشف
جدیدٍ پدیدههای بیولوژیکی باز بخوانیم و بویژه آیاتِ مربوط به رویانشناسی را در انجمنی از مفشرین ستتی و متخصّصین کالبدشناسی و متفکران دیگر مورد بررسی مجذّد قرار بدهیم. بیتردید ابهامات موجود برطرف خواهد شد و تشنگانٍ آب زلال حقیقت. از برکت تفسیری از کلام خدا سیراب خواهند شد که عطش تاریخی آنان را فروخواهد نشاند. در مقالهٌ حاضر ضمن اشارهٌ کوتاهی به چند آیه در باب پیدایش و تکامل جنین انسان, چند نکته را به شرح ذیل با تأکید بیان نمودیم:
۱- چنانچه کلمه «علقه» را زالوی کوچک معنی کنیم (#) تفسیر کلام خدا با مرحلهای از رشد جنین مطابقت مییابد و ابهام موجود میان مفشرین و تخصعین از تیاه میرود. زبرا در هیچ مرحلهای از رشد. جنین همانند خون بسته نیست و اصولا خون بسته یا لخته شده به خونی گفته میشود که تقریباً مرده است.
۲- خداوند در برخی از آیات میفرماید که انسان را از آب و در برخی دیگر از خاک آفریده است. اگر تمامی آیات مربوط به آفرینش انسان را با دقت در کنار یکدیگر قرار بدهیم و معانی متعدد یک واژه را کاملاً بررسی و آشکار کنیم, خواهیم دید که اولا "خاک" آن خاکی نیست که مثلاً بر آن تیم میکنيم. بلکه خاکی است که از مجموعه عناصر طبیعی تشکیل شده است. همانگونه که در برابر موجودات آسمانی؛ موجودات خاکی را مثال میزنیم. لذا اگر چون میبدی بگوییم که خداوند انسان را از خاک و در آب آفریده است. بهتر گفتهايم.
۳- خداوند در آیهُ ششم سوره زمر می فرماید که انسان را در «ظلمات ثلث» قرار داده است. ۱
برخی از مفسّرین تاریکیهای سهگانه را تاریکی رحم و شکم مادر و سومی را تاریکی جهل و نادانی شمردهاند. لیکن با توجه به آخرین کشفیّات علم رویانشناسی» آنگونه که در تصاویر پایان مقاله و زیرنویس آنهاء مشخص گردیده است. جنین در مرحلهای از رشد خود که آن را مرحله گاسترولاسیون میگوبند در سه فضا یا کیسه تاریک قرار دارد که هر کدام از آنها برای ادام رشد و تکامل ضروری و لازم هستند.
۴ چنانچه خداوند خود فرموده و میبدی نیز در نوبتهای سهگانه تفسیر کشفالاسرار بخوبی شرح کرده است. هر مرحله از مراحل آفرینش انسان لازم و ضروری و کاملاً در حدٌ اعللاو مناسبترین شکل خود قرار داشته و دارد؛ و چنین است که
کشفالاسرار میبدی و کالبدشناسی انسانی (رویانشناسی) ۶۳
فرموده است: «لمَد خلفّا الانسان فی خسن تقوع» [ج ۰۱۰ ش ٩۵ آیات ۴-۱ ص ۵۴۱]. نگاه کنی این تکرار مراحل آفرینش و تکامل و تطوّر جنین حاکی از اهمیّت موضوع است. چنانکه در پایان بسیاری از آیات ذکر «لعَلکَمُ تفقلون» کلید حل معمّاست که
بیتفکر و تعقل, تکرار بیهوده است. اما چون نیک بنگری و تعقل کنی خواهی گفت که: «فتبارک له خسن خالقین».
زیرنویسها
* حجتی, سیدمحهذدباقر: آداب تعلیم و تعلّم در اسلام ج ۸۱۸ دفتر نشر فرهنگ اسلامی؛ تهران: ۱۳۷۲ صص ۴۴ و ۴۵.
بهادری؛ مسلم و شکور عباس: مروری بر جنینشناسی مرکز خدمات علمی رزمندگان» تهران: ۰۱۳۷۱ صص ۳۰ و ۳۸.
* ۷ امامی: حسین: جلین شناصی» مرکز نشر دانشگاهی, تهران: ۰۱۳۶۵ صص ۹۹-۹۷ بخلقکم فی بطون امهاتکم خلقا من بعد خلق فی ظلیات ثلاث خداوند شما را در شکم مادر میآفریند آفرینشی به دنبال آفربنش دیگر که در سه تاریکی قرار دارد و نیز: -نگارنده در جزوه درسی جنینشناسی عمومی (از انتشارات دانشگاه میبد) گفته است که از نشانههای بارز _ هفتهُْ سوم زندگی جنینی یا زندگی داحل رحمی انسان, سه لایه شدن قرص اصلی و سه حفرهای شدن آن است که آن را مرحله «هناهاهتاعه0 مینامند. حفرههای سه گانه فوق که در تصویر مشخص شدهاند» سه فضای بسته و تاریک است که با «ظلمات ثلث» قرآن مجید همخوانی دارد و عبارتند از: (۱) حفره آمنیون؛ (۲) کیسه زرده؛ (۳) حفره گریون.
۷ دکتر سحابی: خلقت انسان» شرکت سهامی انتشان تهران: چاپ سوم. ۰۱۳۵۱ صص: جم. و نیز:
44-0۰ :۳ 1990 بلد108900 ,۷۷۲ > ۷۲ ,۵01 .1.۷۷ رههنان0ی طااتگ ,۳۳۵۱7۵۱0 (معن0ع]۱۷ 8 جدمع«رم]
دادنامه رشیدالدین مییدی 2 5
۲ بو .۳ . ۱ 5 م۱۵۱۵ زار ماه ۲ )یمن6 سیم اف هن 2۵ ۳0۱
/ 0 املل از
7 [0
روز زب ۱
۸ (۵ ۷0۵
قرف 09 ۱10
. ۳ ۳۳9 بوی ی + ۲ 0
روز ۱ ۵۱ 00۵0 ۲ نس تس و0 :
نمأی ترسیمی آز یک جنین ۲۰ روزه انسانی (رویان دو میلیمتری).
# روبان اصلی:
۱) اندومتر: مخاط رحم. ۱
۵-۲) لایه مغذی رویان با حوضچههای خونی» جفت آینده.
۶ ساقه اتصالی رویان به جفت آینده.
۷ حفره آمنیون (تاریکی اول).
۸ کیسه زرده (تاریکی دوم).
٩ حفره کوریون (تاریکی سوم).
َِ ِِ ۳ ِِِ / 1 وی انتشارات ۷۷۱۷ بالتیمور ۱۹۹۰ میباشد. تصویر فوق از کتاب رویانشناسی - 5۸0167 .1.۷ از
۰ ۷۱ أً ۹ ۰ ۰ ص کشفالاسرار میبدی و کالبدشناسی انسانی (رویانشناسی)
۶۵
تفسبر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» مییدی
رضا انزابینژاد دانشگاه فردوسی مشهد
بیگمان این خبر که: «بارش ۷۰ سانتیمتر برف در یزد. سبب تعطیلی دبستانها و دبیرستانها و دانشگاه شد» هر چند شگفتانگیز است. نیازی به تفسیر ندارد.
نیزه این خبر که: «نرخ نفت در بازارهای جهانی. در هفته اخیر ۱۰ دلار ترقی کرده» هر چند اهمیّت اقتصادی دارد؛ به جهت اینکه ابهامی ندارد؛ تفسیری نمی خواهد.
و نیز این خبر که: «مسابقهُ فوتبال میان باشگاه پیروزی و استقلال به هفتهٌ آینده موکول شد» به جهت اینکه نه اهمیتی دارد و نه شگفتی و ابهامی تفسیری نمی طلبد.
بایستگی تفسیر در جایی و هنگامی چهره مینماید که پیام از سوی شخص و مقام ارجمندی رسیده باشد. نیز اندرونه و محتوای آن بسیار جذی و مهم باشد؛ و پیام پیامگیرانِ بسیاری را فراپوشاند» و سخن نیز بر جهات هنری و بدیعی. یا اجمال و یا غرابتی در کلمه و ترکیب و ساختار و بیان دارای صراحتی نباشد.
از آنتروخن که قرآن پیام و کلام خداوند است. از آن روی که پیام و کلام خداوند لغو نیست. از آن روی که در پیام و کلام خداوند تکلیفی هست برای مردم و آمر و نهیهایی قطعی و الزامی و همگانی از آن روی که شیوء بیان قرآن دارای ویژگیهای هنری و بدیعی
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۶۷
و بلاغی والایی است. و به سبب بایستگیهای دیگر ...» تقریباً از همان آغاز نزول قرآن تفسیر آن نیز آغاز شد.
روشن است که تفسی در آغاز و صدر اسلام دقیقاً مترادف با آنچه بعدها رایج گشت و به گونة یکی از علوم قرآنی -با مقولهها و چارچوب مدون -درآمد. نبود.!
پس چه عوامل و انگیزههایی سبب بستگی مقصود. و در نیافتگی مردم میشود یا خواننده و مخاطب را وامیدارد که بیشتر درنگ کند تا ژرفای سخن و مقصود را نیکتر و استوارتر دریابد؟
وجود کلمه یا ترکیبی غریب مثلاً کلمه «اعراف» در آیهٌ «و علی الاعراف رتخا یعرفوان كلاً بسپاهم (اعراف: ۴۶)»: و بر اعراف مردانی هستند که همه (از بهشتیان و دوزخیان) را با نشانشان میشناسند.
آیا این اعرافیان کیانند؟
به نوشته مفسرانی از آن جمله «زمخشری» در «کشاف» و «طبرسی ) در «مجمعالبیان» و «قاضی بیضاوی»: کسانی هستند که به جهت اعمال نیک و بد -و تا حذی همسنگ هم - میان بهشت و دوزخ ماندهاند و به کرم خداوند امید بسته که به بهشتشان راه دهد و گفتهاند: «به دلیل وجود قیدها و شاخصههایی در آبه از آن جمله: یعرفون کلا بسهاهم < همه را از نشان رویشان میشناسند. و به بهشتیان میگویند: به بهشت درآیید. و به دوزخیان میگویند: آن همه دارایی که اندوختید. کنون شما را بهرهای نمی رساند». اعرافیان بندگان خاص و مومن یا فرشتگان هستند ...۲ گاه نیز مجمل بودن کلمه یا ترکیبی زمینهای برای تفسیر و اظهار رأی و تحقیق
میگردد. مثلاً کلمة «الوسطی» در یه حافظوا علی الصلوات و الصلوة الوسطی (بقره: ۲۳۸) براستاد "کنید و گوشوان باشید بر هنگام نمازها: و خاصه بر نماز میانین (۱:۶۴۱) علما را خلاف است که این صلوة وسطی کدام است ... ۱:۶۴۶.
۱ امروزه شرط است و گفتهاند: «علم تفسیر دارای مقذماتی است. از آن جمله به: علم لغت. اشتقاق, نحوه فرائت» میّره حدیث. فقه. احکام معامله و موهبت. و چون کسی را اين ده علم حاصل شد از آن بیرون شد که فرمود: "فسر القرآن برأیه . پس او را رسد که قرآن را تفسیر کند.» (تاریخ قرآن, ۳۱۵۶)
۲. تفسیر آیات مشکله. شمان ص ۱۱۵.
۳ اين ترکیب زیبا در فرهنگها از آن جمله لغتنامه -نيامده است.
۶۸ بادنامة رشیدالدین مییدی .
گاه نیز در کلمات و ترکیب عبارات ابهام و اجمال و پوشیدگی نیست امّا در مجموع. مدلول آیه نیازمند تفسیر و توجیه و توضیح است. مثلا آیٌ: و اذ اخذ ریک من ینیآدم من ظهورهم ذرّیتهم و اشپدهم علی انفسهم السث برکم قالوا بل و شهدنا (اعراف: ۲۲).
آیا آن هنگام -و به اصطلاح, آن روز الست - چه وقت بود و خداوند چگونه از مردمان از پشتشان. ذرّیهشان را برگرفت و برکشید و از آنها پیمان ستاند بر خداوندی خویش و آنها چه سان به خداوندی خداوند خستو شدند و زبان دادند ...۲
وگاه کلمهای موهم دو یا چند معنی است که تشخیص و کشف معنای مراد در گرو بحث تفسیری است. مثلاً «آیهُ ۹٩ سورهٌ حجر» که میفرماید: واعبّد ریک حتی یأتیک الیقین. در میان مفشران این بحث درگرفته است که «یقین» چیست؟ آیا منظور مرگ است که بعضی گفتهاند؟ . با آن گونه که دیگران گفتهاند مقصود وعده متّقین نصرت خداوند است؟ . همچنین گاه ابهام در مرجم ضمیری یا دشواری دریافت و شناخت فاعل فعلی مایة
جستجو و گفتگو میشود مثلا در آیه «و قال للذی ظر" آئه ناج ار اد و تین کار فانسیه الشیطان ذکر ره فلیت فی السجن بضع سنین (یوسف: ۴۴)».
پوسف به یکی از آن دو تن هم بندیهای خود که گمان میکرد از زندان رهمایی خواهد یافت -گفت: مرا نزد خداوندگار خود یاد کن. پس او شیطان را یاد کرد» رث خود را فراموشانید» پس چندین سال در زندان بماند.
در جمله «فانسیه الشیطان ذکر ربّه» دو مورد قابل بحث وجود دارد که مایهٌ گفتگو و بگومگوهای بسیار میان اهل تفسیر شده آیا مرجع ضمیر «» در «فانسیه» یوسف است یا آن بندی که از زندان رها شد و آیا در کلمهُ «ربٌ» که ذهن هم به پروردگار میرود و هم خداوندگار و ارباب آن زندانی (عزیز مصر)؛ مراد کدام است؟ باید چراغ روشن تفسیر بر این موارد و مانندههای آن بتابد تا حقیقت سخن. چهره بنماید.
این گونه پرداخت به آبات قرآن» «تفسیر» است به معنی ایضاح و بیان؛ و کشف مراد از مشکل.
اما در کنار تفسیر اصطلاحی دیگر رایج است: تأویل. ظاهر این است که تفسیر با تأویل اگر اشتراک دارد» وجوه افتراق نیز دارد.
ابنمنظور در لسانالعرب آورده: اوّل الکلام: بعد فشره و اندکی بعد میگوید: «التأویل و المعنی و التفسیر واحد». اما راغب میگوید: «تفسیر در الفاظ باشد و تأویل در معانی» و
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۶۹
صاحب «تیسیر» گفته: تفسیر روشن کردن روی سخن است و تأویل پیدا کردن مغز آن (تاریخ قرآن: ۳۱۲).
جلوهُ شاخص تأویل در نزد مفسران عرفانی و در صفحات کتب صوفیه که دو ویژگی شاخص دارند: ۱
کی که تسیر وی داشکفر لت کاساه خی اس ویه فا ناد گر ناویات است. دو دیگر اینکه آنچه از آبه بیرون کشیده میشود. بسیار غافلگیر کننده و شگفت آور و سخت ظریف و نکتهسنجانه است. که گاه به مناسبتی دور و به علقهای باریکتر از مو مفهومی از بطن آیهای بیرون کشیده میشود. اين نکتهُ ظریف و بر مذاق اهل اشارت. چنان است که اگر هم خواننده احساس میکند که مفهوم آن نیست که در جریان سخن از آیه استنباط میشود. امّا دل خواننده نیز نمیخواهد این مفهوم پیشنهادی و استشهادی را نپذیرد.
به بیان دیگر. اگر گوینده نتواند حُجَیّت سخن را به حجّت صرفی و نحوی. و دلایل عقلی و نقلی اثبات کند خواننده نیز نمی خواهد یا نمیتواند آن را رد کند.
در این فرصت اندک من برآنم که حاضران صاحبدل را بر سر سفرهٌ رنگین و دلنشین . ابوالفضل میبدی بنشانم و چند مورد از آن استنباطهای ظریف و غافلگیر کننده را پرشمرم.
و اذ قالّ ابراهیم رب آرنی کیف تحبی الْوّْق: گفت ابراهیم. خداوند من با من نمای که مرده چون زنده کنی؟ قال أَوَمْ تون؟ گفت: نه ایمان آوردهای؟ قال: بلی و لکن لیطمنٌ قلی. گفت اری ایمان آوردهام لکن تا دلم آرمیده شود و به دیدار چشم. یقین افزاید (بقره: ۲۶۰).
این آیه به زبان کشف بر ذوق ارباب حقایق» رمزی دیگر دارد و بیانی دیگر.
گفتند: ابراهیم مشتاق کلام حق بود و سوخته خطاب او. سوزش به غایت رسیده و سپاه صبرش به هزیمت شده و آتش مهر زبانه زده؛ گفت: خداوندا بنمای مرا تا مرده چون زنده کنی؟ گفت: يا ابراهیم ایمان نیاوردهای که من مرده زنده کنم؟ گفت: آری» و لکن دلم از آرزوی شنیدن کلام تو و سوز عشتي خطاب توء زیر و زبر شده بود» خواستم تا گویی «أََْ تژین» مقصود همین بود که گفتی و در دلم آرام آمد.
و تمثیلی زیبا پشت بند این عطشناکی سخن گفتن معشوق به عاشق و شنفتن آوای محبوبت است:
.۷ یادنامةُ رشیدالدین میبدی
حکایت کند که: یکی در کار سرپوشیدهای* بود و میخواست تا با وی سخن گوید. نمیگفت و امتناعی مینموده و آن کار افتاده*" سخت درمانده و گرفتار وی بود و در آرزوی سخن گفتن با وی. دانست که ایشان را به جواهر میلی باشد» رفت و هرچه داشت به یک دانه گوهر پرقیمت بداد و بیاورد و برابر وی سنگی بر آن نهاد تا بشکند. آن معشوقه طاقت نداشت که بر شکستن آن صبر کنده گفت: ای بیچاره چه میکنی ؟ گفت: «آن میکنم تا توگویی چه میکنی». ۱ اندر دل من قرار و آرام نسماند دشنام فرست اگرت پیفام نماند
۱:۷ (۷
۵ قال فحْدُ اربعة من الطیر فصهنّ الیک: خداوند گفت: پس شو چهار مرخ گیر» آن را بکش و پارهپاره کن و با خود آر سرهای آن.
گفتهاند ابراهیم زندگی دل میخواست و طمانینهة سرّ- دانست که تا دلی زنده نبود طمأٌنینت در آن فرو نیاید ... گفتند ای ابراهیم اکنون که زندگی در مردن است و بقا در فنا شو چهار مرغ را بکش ... طاووس زینت را سر بر دار و با نعیم دنیا و زینت دنیا آرام مگیر. غراب حرص را بکش» نیز حریص مباش بر آنچه نماند و زود به سرآید. خروه*** شهوت را باز شکن ... کرکس امل را بکش امل دراز مکن.
6 اولئک الّذین هدی ال فهذیهم اقتده (انعام: :)٩۰ ایشان آنند که الّه راه نمود ایشان رال به راست راهی ایشان پی بر و پس روی گیر (۳:۴۱۲).
شام داش خفن نیع هر که خه ور شت شتا بیرق ات سامح استادی یا در مرافقت رفیقی با در صحبت مهتری. وی بر شرف هلاک است؛ بیاستاد و بیرفیق» خودرزست "۳*۳" است و از خودژست چیزی ناید. اقتدار را کسی شاید و مهتری راکسی برازد که صحبت مهتران و پرورش ایشان یافته بوّد و برکات نظر ایشان به وی رسیده بود (۳:۴۲۴).
#. سرپوشیده: موب مستور. . کارافتاده: دردمنل مصست دیده. خافانی به همین معنی گفته: ای فرم الغیاث که کار اوفتادهایم باری دهد گر دل بار اوفتادهایم 9 . عر وه: خروس که در شعر فارسی به نمود لمع و شهوت است. 2 ود رست: خودزسته: خودروبیده, خودرو (در فرهنگها نیامده).
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۱
6 و من اظلم عّن افتری علی ال کذباً (انعام: :)٩۳ و کیست ستمکارتر بر خود از آن کس که دروغ نهد بر خدای. ۱
بر ذوق جوانمردان طریقت [دروغ نهادن بر ال را] سرّی دیگر است و رمزی دیگر ... حقیقت این سر آن است که «هر که دعوی معرفت الّه کند بحقیقت مفتری است. که جلال احدیّت از معرفت آب و خاک. پاک و مستغنی است.
پیران طریقت از اینجا گفتهاند: من ذکر فقد افتری ... و «جنید» گفته: اکبر ذنبی معرفتی ایاه:: مهینه گناه من شناخت وی است ... و اين شناخت از آدمی ناید و فهم و وهم او خود بدان نرسد و این شناخت جز در علم ربویّت نگنجد که بحقیقت او خود را شناسد و خود را داند ... ادمی نبود پس بود است. و نبود پس بود» نیست است. و از نیسست معرفت هست چون آید؟ (۳:۴۳۷-۸). "
۵ و الی مود اخاهم صالحاً (اعراف: ۲. و فرستادیم به سوی مود برادرشان؛ صالح
لطیفهای شنو: پیغامبران را برادر امّت خواند و برادر اگر چه مشفق و مهربان باشد از وی هم فرقت بود. هم عداوت آید. نبینی که بوسف از برادران چه دید و چه شنید؟! رتالعالمین مصطفی عربی را برادر امت نخواند» بلکه تن و جان ایشان خواند: «لقد جاءکم رسول من انفسکم» «از تن و جان خود هرگز نه عداوت آید نه فرقت نه امروز دشمنی. نه فردا بریدنی.» از اینجا بود که پیغامبران هلاک قوم خود خواستند» مصطفی (ص) رحمت و مغفرت خواست. نوح میگفت: «موت لاتذر» مصطفی میگفت: «واعف عنا» (۳:۶۶۷-۸).
9 انا آن ثلق و لمّا آن نکون نحن الْلقین (اعراف: ۱۱۵): جادوان گفتند ای موسی: تو عصای خویش بیوکنی پیش یا ما آنٍ خود بيفکنيم.
بیان ظریف و استنباط دقیق: موسی چون از ایشان این شنید. گفت: از اینان وی آشنایی می آید که حرمت میشناسند.
9 ان ال اشتری من الژمنین انفسهم و اموام بان هم امه (توبه: ۱۱۱): خدای بخرید از گرویدگان تنهای ایشان و مالهای ایشان تا بهشت ايشان را بود (۴:۲۱۷).
بر ذوق عارفان و طریق خاصگیان این آیت جای ناز دوستان است ... تهنیتی کریم از خداوندی کریم ... در نواخت کریم و در ببخشش کریم.
ً۷# بادنامةُ رشیدالدین میبدی
رهی را به فضل خویش میبخشد. آنگه بخشيدهٌ خود از او باز میخرد. خود میدهد. خود معاملت میکند و در آن معاملت» سود همی رهی را میبخشد و زیان» خود میپذیرد این است نیکوکاری و کریمی» این است مهربانی و لطیفی. .
ربالعالمین» در ازل پیش از وجود بنده» بنده را بخرید. خود بایم بود و خود مشتری. و در شرع مصطفی روا نیست که در معاملت؛ بایع و مشتری یکی بود مگر که پدر باشد. که از شرط شفقت و انتفاء" تهمت و مهر ابوت او را رواست» پس چه گویی در خدا که رأفت و رحمت وی در بنده بیش از آن است ... چون در حق پدر رواست. در حق خالق مهربان اولیتر و تمامتر.
و آنگه دانست ربالعرَة که بنده» بدخوی و بد عهد و بیوفاست و به وقت بلوغ اعتراض کند؛ آن راه اعتراض به وی فرو بست که نفسی پرعیب و پر آفت خرید به بهشتی پر ناز و پر نعمت ... و در معاملات شرعی -جایی که ثمن بر مبیع بیفزاید راه اعتراض در آن بسته است. و آنگه نفس خرید و قلب نخرید. از بهر آنکه قلب دل است و دل بر محبّت و مهر حق وقف است. و بر وقف. خرید و فروخت روا نبود؛ ۱
و نیز شرط مبایعت. تسلیم است. آنچه تسلیم وی ممکن نیست. در شرع؛ بیع و شری در آن روا نیست. مرغ بر هوا و ماهی در دربا نفروشند که تسلیم آن آسان نیست. حال دل بنده همین است و تسلیم آن ممکن نیست. (۳:۲۲۸۵)
9 هوالی بُسیرکم ف الب و البحر (یونس: ۲۲): او آن است که در خشک و دریا میرواند"" شما را به زبان اهل اشارت. سیر در بر راه بردن است در مشارع از روی استدلال به واسطه رسالت. و سیر در بحر غلبات حق است که در وقت وجد. عنان مرکب بنده بی واسطه در منازل حقیقت به مشاهد قدس کشد. (۴:۲۷۹).
9 ای لاجَد رح یوسف (یوسف: 4۴) من بوی یوسف مییابم.
عجب آن است که دارنده آن پیراهن از آن هیچ بویی نیافت و یعقوب از مسافت هشتاد فرسنگ بیافت» زیرا که بوی عشق بود و بوی عشق جز بر عاشق ندمد و نیز نه هر وقتی دمد؛ که تا مرد پخته عشق نگردد و زير بلای عشق کوفته نشود این بوی مر ورا ندمد. نبینی که یعقوب در بدایت کار و در آغاز فصّه که پوسف را از بر وی ببردند هنوز یک
۷ انتفاء: منتفی بودن. رواندن به طور قیاسی از رفتن؛ متعدی ساخته. گرچه در فرهنگها بکار نرفته.
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۳
مرحله نارسیده که او را در چاه افکندند نه از وی خبر داشت نه هیچ بوی برد (۵:۱۴۰).
9 فاذا قرأت القران فاشتعذ بالّه من الشیطان الرجیم (نحل: 4۸): چون خواهی که قرآن خوانی استعاذت کن به خدای از دیو نفریده".
آن روز که رایت جلال بسمالّه از مکمن غیب بیرون دادند و جبرییل امین به محمّد عربی (ص) فرو آورد. گفتوگوی و جستوجوی در اهل آفرینش افتاد. آن زخم رسیده قهر ازل که او را ابلیس گویند - دیدند در وجد آمده. مقهور سلطان سماع گشته! گفتند ای مهجور مطرود تو را از این خلعت و عرّ اين نام و عشق این پیغام چه آگاهی است؟ گفت: آری؛ مقتدای اهل سعادت چنین گفتند که چون قصد خواندن کلام مجید ما کنی بر سر کوی آن مهجور مطرود گذری کن و بگوی «اعوذ باثّه من الشیطان الرجیم». ما را آن شرف نه بس که تا به قیامت. خوانندگان قرآن نام ما در پیش میدارند. اگرچه قهر است. از درگاه او ما را با اين قهر خوش است. شتا ار تفن بوهشا از کا ههزشن سود
هرچ از تو آید خوش بود. خواهی شفاء خواهی الم
9 سبخان الّذْی اسری بعبده لیلاً (اسراء: ۱) پاکیع و بیعیبی و نیکوسزایی آن کس راکه " به شب برد بنده خویش را.
لطیفهای عجب شنو: آدم را گفتند «اهبط»** مصطفی را گفتند: «اضعد». ای آدم به زمین فرو رو تا عالم خاک به هیأت جلال سلطنت تو قرار گیرد. ای محمّد تو به آسمان برآی تا ذروه افلاک به جمال مشاهده تو آراسته گردد. سن در آن که بدرت راء آدی گفتیم: «اهبط» این بود که تو را گویيم: «اصعد».
پس چون جمال ارادت بر دلهای ایشان کمین گشاد و جلال عزتِ دین, برقع تعزز فرو گشاد» خورشید دولت دین از افق عنایتشان برآمد» ماهروی معرفت ناگاه از در درآمد؛ پیک سعادت در رسید و از دوست خبر آمد که: خیز جانا که خانه آراستهام. شکر این نعمت را به سجود درافتادند و گفتند: راما برب العالین». (۳:۷۰۳)
6 و واعدنا موسی ثلئین ليلة و اقمناها بعشر (اعراف: ۱۴۲): و وعده دادیم موسی را
۷ نقر بد ه: نفرین شده و رانده. در لعتنامه ان صفت نبامده.
مفهرم سوره طه ۱۲۳ و يا بقره - ۳۶.
۷۴ یادنامة رشیدالدین میبدی
سی شب و آن وعده سپری کردیم به ده شب.
نکتهیابیهای ظریف و تأوبل عرفانی و شاعرانه: چه عزیز است وعده دادن در دوستی و چه بزرگوار است نشستن به وعدهگاه دوستی چه شیرین است خلف وعده در مذهب دوستی:
آشطلینی و سوق و عدینی و لاتنی*
واه ی شم و رو ها ون ی وله اکن تست تانق از ود مامت دوستی. که در دوستی بیوفایی عین وفاست. نبینی که ربالعالمین با موسی کلیم این معاملت کرده. او را سی روز وعده داد» چون به سر وعده رسید. ده روز دیگر در افزود. از آن در افزود که موسی در آن خوش بود؛ موسی آن سی روز سرمایه شمرد و اين ده روز بود. ۱
و یک استنتاج ظریف دیگر: موسی از این سفر سیروز در انتظار بماند که طعام و شرابش باد نیامد و از گرسنگی خبر نداشت از آن که محمول حق بود» در سفر کرامت در انتظار مناجات. بازه در سفر او که او را به طالب علمی بر خضر فرستادند یک نیم روز در گرسنگی طاقت نداشت. تا میگفت: «آنا غداتلا» [به غلامش گفت: چاشت ما را بیاور تا بخوریم ]. از آن که سفر تأدیب و مشقت بوده و در بدایت روش بود متحیِلا لاحمولا. از رنج خود خبر داشت که با خود بود.
9 فلا تجل ره للجبل (اعراف: ۱۴۳): چون پیدا شد خداوند او کوه را.
چون از آیات جلال و آثار احدیّت شظیّهای به آن کوه رسید. به حال نیستی باز شد و از وی نشان نماند. گفت: پادشاهاه اگر سنگ سیاه طاقت این حدیث داشتی» خود. در بدو وجود. امانت قبول کردی.
نکتهُ ظریف شاعرانه این است که میان اين پاشیدگی و تاب نیاوردن کوه در برابر تجلی خداوند و آن آیه که آسمان و زمین و کوه از پذیرفتن و برداشتن امانت الهی سرباز زدند و ترسیدند» پیوند زدن از ذهن جوّال و نکته یاب رشیدالاین برمیآید.
دنبالة سخن:
چون هستی موسی در آن صعقه از میان برخاست و بشریّت وی با کوه دادند» نقطهٌ
#. آری آرام حان دیدار واپس انداز امروز و فردا کن» و عده بده و پیمانشکنی کن.
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۵
حقیقی را تجلی افتاد که اینک ماییم. چون تو از میان برخاستی ما دیدهوریم *.
۵ الستٌ بربکم (اعراف: ۱۷۲): نهام من خداوند شما.
اینجا لطیفهای نیکو گفتهاند. چرا نگفت: «الستم عبیدی» نه شما بندگان مناید؟ بلکه گفت: «نه من خداوند شماام؟» پیوستگی خود را به بنده در خدایی خود است نه در بندگی بنده. اگر در بندگی بستی؛ چون بنده بندگی به جای نیاوردی» در آن پیوستگی خلل آمدی. چون در خدایی خود است. و خدایی وی بر کمال است. که هرگز در آن نقصان نبوده لاجرم پیوستگی بنده به وی هرگز گسسته نشود؛ و نیز نگفت که: من کهام؟ که آنگه بنده در او متحیّر شدی. و نگفت که تو که ای؟ تا بنده به خود معجب نشود و نه نومید گردد. و نیز نگفت: خدای تو کیست؟ که بنده درماندی. بلکه سوال کرد با تلقین
۳ نه نم خدای ِ این است تون 9 هیچ نامهای وب خویش ننوشتی. (۷:۴۰۰)
از روی ظاهر بر لسان تفسیر معنی آیت آن است که ما تو را پیغامبر امّی کردیم. نه خواننده و نویسنده نه هرگز به هیچ کناب ** ساخته و نه هیچ معلم دیده .. .اما امل معرفت و جوانمردان طریقت رمزی دیگر دیدهاند و سرزی دیگر شناختهاند. گفتند ربالعالمین چون خواست که آن سیّد را به تخاصیص قربت و تحقیق رسالت مخصوص گرداند و سینه پاک وی شایسته مکاشفات و ملاحظات خود کند. از نخست شواهد الهیّت لختی بر او کشف کرد تا غوغای"*" طبیعت و آلايش بشریّت از نهاد وی رخت
#. دیدهور: بدان معنی نیست که در فرهنگها آمده یعنی بینا و بصیر, و به معنیی به کار رفته که در فرهنگها نیامده یعنی عیان» متجلی» مکشرف. آشکار. در چند جای این متن آمده, از جمله: این کاری است بس عجیب که یافت نقد شد و طلب برنخاست. حق دیدهور شد و پرده عرّت بجاست (۲:۴۹۷) و نیز ۴:۲۴ مهمان بسته کاری است که دز اش ان است: دیده او در دیدوری عیان است. جان او همه چشم. سر او همه زبان است. #*. کتاب: در اصل دارالکتاب بوده که مضاف تحخفیفاً حذف شده به معنی مدرسه. دبیرستان. به این معنی از فرهنگها فوت شده امّا سنایی هم به کار برده: تشه کستاب اتسنیا رک س فا بر خود این جهل و این ستم مپسند شگفتا که در فارسی هم درست ترجمه اين کلمه جمع؛ : یعنی «دبیران» یک بار در کشفالحقایق نسفی؛ ص ۰ به معنی دبستان و مدرسه به کار رفته. بدان که چون فرزند . .. از پنج سال درگذرد باید که او را به «دبیران» فر ستند.
غوغا (در اینجا): فرومایگان, آشوبگران. خاقانی به همین معنی گفته:
۷۶ ۱ بادنامه رشیدالدین میبدی
برداشت و سينه وی از اغیار باک گشت و از معلومات و مرسومات. آزاد. (۷:۴۱۵)
9 انا نحن محبی الوق (یس: ۱۲). مایم که زنده کنیم مردگان را.
ارباب معرفت در احیاء موتی معنی دبگر دیدهاند و فهمی دیگر کردهاند. گفتند: اشارت است به زنده گردانیدن دلهای اهل غفلت به نور قربت. و زنده کردن جانهای اهل هوا و شهوت. به نسیم مشاهدت و روح مواصلت. اگر همه جانهای عالمیان تو را بود و نور قرابت تو را حیات طیّبه ندهد» مردهٌ زندانی توبی؛ و اگر هزار سال در خاک بودهای چون ريحانٍ توحید رحمان در روضة روح تو بود مایة همه زندگانی تویی. (۸:۲۱۸)
9 ان ال کان علیکم رقیباً (نساء: ۱). خداوند بر شما مراقب است.
صاحب جمالی باید تا رقیب را بر وی گمارند. حق جل جلاله نگفت من رقیب آسمان و زمینم» نگفت من رقیب عرش و کرسیام آدمیان را گفت من رقیب شماام زبرا که رقیب شرط صاحب جمال است و به جمال آدمی هیچ مخلوق نیست. هفت قَبَهُ خضرا برکشید و به ستارگان و اختران بنگاشت. هفت دايرهٌ غبرا پهن بازکشید» جبال راسخات راسیات نصب کرد و صدهزار بدایع و صنایع از کتم عدم در وجود آورد؛ خورشید ی ی ای ی ی کرجه و در نهیم فو جرد این اب بجرد زاین رب وی
٩ والطور. رتالعه قسم یاد میکند به قدمگاه موسی» آن وقت که در سماع کلام حق بود و در منزل «قرّبناه مجیّا» شراب شوق از جام مهر نوش کرده و در عشق حضرت. مست و محمودٍ آن شراب گشته و از سر مستی و بیخودی نعره «أرنی» زده تا او را گفتند که؛ تمرم آ گرم غراهی که ور فان مخاهدای تسف مبارل اسان شروت ت ان تو دمد «فاخلع نعلیک» چنانک دو تا نعلین از پای برون کنند. دو عالم از دل خود بیرون کن از دو گیتی هزار شو و دولت را یکتا شو. با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست. )٩:۳۴۲-۲(
6 با ها الذین آمنوا اذا قیل لکم تفّحوا فی الجالس فافسحوا یضیح له لکم (مجادله: ۳) ای ایشان که یگرویدند چون شم را گوبند در مجلس فراختر نشیند. جنیید و فراخ نشینید تا الّه شما را جای فراخ کند.
« از حسودانش نیندیشم که دارم وصل او باک غوغا کی برم چون خاص سلطان آمدم
تفسیر عرفانی و وجهه «کشفالاسرار» میبدی ۷۷
تأویل عرفانی: اگر میخواهی که فردا چون در خاکت نهند گور بر تو فراخ بود و عروسوار تو را در خواب کنند امروز جای بر مسلمانان فراخ دار و رنج خویش از ایشان بازدار (۱۰:۲۶).
6 الا عرضنا الامانة ... ما عرضه کردیم امانت دین بر آسمانها و زمینها و کوهها ... (احزاب: ۷۲).
خداوند امانت بر عالم صورت عرض داد آسمانها و زمینها و کوهها سر وا زدند» آدم درآمد و دست پیش کرد گفتند: ای آدم بر تو عرضه نمیکنند تو چرا در میگیری؟ گفت: زیرا که سوخته منم و سوخته را جز در گرفتن روی نیست. آن روز که آتش در سنگ ودیعت مینهادند عهد و پیمان گرفتند که تا سوختهای " نبیند سر فرو نیارد این بار امانت نه کوه طاقت آن داشت نه زمین نه عرش نه کرسی. نبینی که رت العالمین از بیطاقتی کوه خبر داد که: «لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرأیّه خاشعاً متصدعاً من خشیةاله» (حشر: ۱ ) و آن بیچاره آدمیزادی را بینی» پوستی در استخوانی کشیده» بیباکواره شربت بلا در قدح وّلا کشیده. و در وی هیچ تغیر ناآمده آن چراست؟ زیرا که صاحب دل است رالقلب یحمل ما لایحمل ادن
آدم صفی که بدیع فطرت و نسیج ارادت بود؛ چون دید که آسمان و زمین بار امانت برنداشتند» مردانه درآمد و بار امانت برداشت. گفت: ایشان به عظیمی بار نگرستند از آن» سر وا زدنده و ما به کریمی نهند؛ امانت نگرستیم. و بار امانت کریمان به همّت کشند نه به قوّت.
عادت خلق آن است که چون امانتی عزیز به نزدیک کسی نهند. مُهری بر او نهند و آن روز که باز خواهند. هر را مطالعت کنند؛ اگر مُهر بر جای بود او را ثناها گویند.
امانتی به نزدیک تو نهادند و مهر «بلی» بر او نهادند ... ای مسکین از فرق تا قدم تو مهر بر نهادهاند.
ی ات که میت نها ان
ای رضوان» بهشت تو را» ای مالک» دوزخ تو راه ای کروبیان» عرش شمارا ای دل . سوخته: پارچه ولته سوخته که بر آن از سنگ و چخماق آتش گیرند و به عربی «خرافه» گویند. سوزنی سمرقندی گفته:
گر آتش مدح دگران بایدش افروخت با متو فتهی نو کردد سا زین شکییتر
۷۸ بادنامه رشیدالدین مییدی
سوخته که بر تو مُهر بهر است تو مرا و من تو را. (۸:۱۰۱-۲)
هت ی سس الامانة ...» استنباط و برداشت عرفانی نجم دایه. در مرصادالعباد از آی ولقد کرّمنا بنی آدم ... که با شگرد شگرفی آن را با یه اثا عرضناالامانة گره میزند و به نتیجهگیری بسیار بسیار بدیعی میرسد» نقل میشود.
آیه این است: «ولقد کرّمنا بیادم و خلناهم ق ابر و البحر» (اسراء: ۷۰): (ما آدمی را کرامت بخشیدیم و گرامی داشتیم و او را در خشکی و دربا برگرفتيم و حمل کردیم). نجمالذین ابتدا آیه را با آیه «اا عرضنا الامانة» گره میزند میگوید: نه ملائکه -که آفریدگان روحانی هستند توانستند آن بار امانت را بردارند و نه حیوانات و آسمانها و زمین و کوهها که قوت و استعداد صفات جسمانی داشتند. امّا انسان آن بار امانت را عاشقانه و مردانه در شفت جان کشید. آن گاه نجمالین با شگرد شگرفی به نکتهای بدیع توجه میدهد: چرا خداوند فعل «حمل» را به خود نسبت داد و فرمود: «جملناهم ق الب و البحر» و نفرمود: «حمله ابر و البحرژ» خشکی و دریا او را برگرفتند و حمل کردند» و پاسخ غافلگیر کننده به عین عبارت مرصادالعباد چنین است: «معنی ظاهر آیت شنوده باشی و لیکن معنی باطنش بشنو. میفرماید: «آدمیزاد را ما برگرفتيم او محمول عنایت ماست در بر و بحر. و بر و بحر آدمی را بر نتواند گرفت. زیرا او بار امانت ما دارده آن بار که بحر و بر نمیتافت و برنمیگرفت» چون آدمی آن بار برگرفت بر و بحر او را با آن بار چگونه بر توانند گرفت.
و از این نکتهیابی ظریف به نتیجه گیری ظریفتری میپردازد: «چون او با همه عجز و ضعف بار ما کشد ما با همه فوّت و قدرت و کرم اولیتر که بار او کشیم» (مرصادالعباد: ۴۸).
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار بنیاد باقرالعلوم (ع)*
و به نستعین الحمدئّه رب العالین و صلی الّه علی سیّدنا حمد و اله الطاهرین سم بقةَال
اهلالبیت در لغت به معنای ساکنان خانه است" و در نزد شیعه دارای دو کاربرد (خاص» و «عام» است. در کاربرد خاص «خمسه طیبه» یعنی محمّد مصطفی» علی مرتضی» فاطمه زهرأ حسن مجتبی» حسین سیدالشهداء علیهم آلاف التحبة و الشناء ۲ اراده میشود و در کاربرد عام حضصرت فاطمه و دوازده امام معصوم سلاماله علیهم اجمعین مورد نظر است.؟
#. مقالهٌ ممتّع بنیاد باقرالعلوم (ع) در ۱۰۷ صفحه به کنگرهُ میبدی عرضه شده بود که با پوزش از پژوهشگران آن بنیاد. خلاصه مباحث آن مقاله در اینجا درح میگردد. ۱ العین خلیل ابن احمد. جح ۴ ص ۸۴: «اهلالبیت سکانه». ۲. مستند آن آیه تطهیری و روایات بسیاری است که در شأن نزول آن وارد شده و در اين مقاله بیان خواهد شد. ۳ مستند آن روایاتی است که برخی از آنها ذکر میشود: در تفسیر نورالثقلین از عبدالرحمن بن کثیر چنین روایت شده است:
۸۰ یادنامة رشیدالذین میبدی
مقصود ما از اهلالبیت در عنوان مقاله, کاربرد عام آن است.
ابوالفضل رشیدالدین میبدی مولف تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار با اينکه از عقیدهمندان به مذهب تستن و از شیفتگان خلفاء اهل سنت است و در حد اغراق آمیز آنان را مورد ستایش قرار داده و روابات بسیاری (هر چند بیسند و مدرک) در فضل آنان ذکر کرده است؛" در تفسیر خویش درباره اهل بیت نیز مطالبی را آورده است که بیانگر دیدگاه وی در مورد آنان است. ۱
برای آشنایی با دیدگاه وی در زمینة مزبور مجلدات دهگانه تفسیر او مورد مطالعه قرار گرفته. مواردی که سخنی در مورد اهل بیت داشته استخراج شده است و گزارش کوتاهی از آن تقدیم ارباب دانش و دوستداران اهل بیت (ع) میشود:
الف) چهار آیه از آبات کریمه را مربوط به فضایل اهل بیت (حضرت علی؛ حضرت فاطمه. امام حسن و امام حسین علیهمالسلام) دانسته, گرچه دو آیه از آنها را به دیگران یا به معنای دیگر نیز تعمیم داده ات۱ « قلت لاپی عبدال علیهالسلام ما عنی ال عزوجل بقوله تعالی: «انما پریدالله لیذهب عنک الرجس اهل البیت و
یطه رکم تطهی را؟» قال: نزلت هذا الاية فی النبی و امیرالمژمنین و الحسن و الحسین و فاطمة علیهم السلام: فلمّا قبض ال عزوجل یه (ص) کان امیرالمژمنین ثم الحسن, ثم الحسین علیهمالسلام؛ ثم وقع تأویل هذه
اللایة: رو اولوالارحام ؛ بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله » و کان علی بن الحسین علیهماالسلام؛ ثم جرت فی الائمة من و لد ه الاوصیاء علیهم السلام فطاعتهم طاعهاله و معصیتهم معصبهاله ِ تفسیر نورالثقلین؛ ج ص ۳۷۳: روایت و
و عن ابیعبدائه علیهالسلام فی قوله: «انما بردالله لیذهب عنکم الرجس اهل ب تب تطهیرآ» یعنی الائمة علیهمالسلام من ولایتهم من دخل فیها دخل فی بیت النبی صلیاق علبه و آله. تفسیر نورالثقلین؛ ج ۴ ص ۰۲۷۳ حدیث ٩۶ صدوق ره به سند خود ۳ قلت للصادق جعفرین محمد ۳ من آل محمد؟ قال ذریته. قلت: من اهل بیته؟ قال: الائمة الاوصیاء ... نورالشقلین ج ۴ ص ۰۳۷۵ حدیث ۱۰۳ ممعانی الاخبا ص ۸۴ حدیث ۳ اثبات الهداه. ح ۱ص ۴۹۰ حدیث ۰۱۷۰و ص ۵۲۸ حدیث ۲۹۳ و بحار ج ۲۵ ص ۰۲۱۶ حدیث ۱۳. جهت اطلاع از روایات دیگر به بحار جلد ۳ ص ۰۱۴۷ حدیث ۱۱۰ و به اثبات الهداه ح ۱و ح ٩ حدیث ۲۲۸ نیز مراجعه گردد.
۱. کشفالاسرار: ج ۱ص ۱۳۹۵ ج ۰۳ ص ۰۵۱ ۲۲۷ و ۳۶۵؛ج ۴ ص ۱۴۴-۱۴۵؛ج ۵ ص ۲۳۸ و ۳۲۰؛ج ۶ ص ۳۱۵ و 4۵۶۱ ج ۷ ص ۳۳۸! ج ۸ ص ۰۱۵۴ ۲۰۵ و ۲۱۶؛ج 4 ص ۱۵۰۰۱۴۹ و ۴۸۱ و جلد ۱۰ ص ۲۵ و ۲۹۴. ۲. کشفالاسرار؛ ج ۲ ص ۱۴۷ و ۱۵۱ آیه ۶۱ آلعمران؛ و ج ۸ ص ۴۵-۴۶ یه ۳۳ احزاب. ج 4 ص ۲۳ یه ۲۳
سوره شوری. ج ۱۰ ص ۳۱۹و ۳۲۱ ایه ۸٩ دهر.
ف ند 3 6 ۲ ۲ ۲ 1
سس ی ی ۳۳
ب) هشت آیه از آیات کریمه را به حضرت علی (ع) ارتباط داده است به این نحو که سبب نزول چهار آیه را عمل صالح آن حضرت معرفی کرده است و چهار ی دیگر را بر آن حضرت همراه با افراد دیگر تأویل و تطبیق نموده است.۱
ج) در ذیل ده آیه از آیات کریمه سخن دیگران را در مورد نزول آن آبات دز شان و فضیلت حضرت علی (ع) و یا تأویل آن آیات به حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهمالسلام نقل نموده است. گرچه خود. رأیی دیگر اختیار کرده است و در بعضی موارد با تعبیر «قیل» که اشعار به ضعف دارد آن را نقل کرده ۱
د) در ذیل یه کريمه «آن ال و ملائکته یصلون علی النی یا ابهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیماً» در بیان کیفیت درود بر رسول خدا (ص)» درود بر آل را هم ضمیمه نموده و روایاتی را هم آورده است که بر آن دلالت میکند و در مواردی هم پس از ذکر نام آن حضرت. درود بر رسول خدا را مقرون به درود بر آل وی نموده و «صالّه علیه و آله» گفته است. گرچه در بعضی از موارد هم درود بر آن حضرت را بدون آل ذکرکرده است.؟
ه) حدود چهل و دو خبر در فضیلت حضرت علی (ع) ذکرکرده است که پیست مورد آن روایت از پیامبر خدا (ص) است. " و در بعضی موارد از حضرت علی (ع)" یا امام حسین علیهالسلام روایت کرده " و تعدادی از آنها را از زبان افرادی چون ابنعباس ابنعمر براءبن عاذب؛ مجاهد. عفیف حکایت نموده و مواردی را هم به صورت نقل
۱ آیه ۴۷۴ بقره. کشفالاسرار ۷۴۶/۱ مائده, آیه ۵ج ۳ انعام آبه ۹ حج ۳ ص ۳۳۴ - فرقان آیه / ۸ ج ۷ ص ۷۱ جائیه, آیه, ۲۱ج 4 ص ۱۳۲ سجده آبه ۱۸ج ۷ ص ۵۳۵ -اسراء, آبه ۴۷ج ۵ ص ۵۶۲ - رعده آیه ج ۵ ۱۶۳
۲. سوره بقره (۲) آیه ۲۰۷ کشفالاسرار ج ۱ ص ۵۵۴ -سوره مائده (۵) آیه ۶۷ کشفالاسرار ج ۳ ص ۱۸۱ و ۲ -سوره انعام (۶) آبه ۹ کشف الاسرار ج ۳ ص ۳۳۴ -سوره هود (۱۱) آبه ۷ج ۴ ص ۳۶۶-سوره رعد (۱۳) آبه ۳ کشفالاسرار ج ۵ ص ۲۱۷ -سوره مریم (۱۹) آیه ۶ کشفالاسرار ج # ص ۸۴ -سوره فرقان (۲۵) آبه ۵۴ کشفالاسرار ج ۷ ص ۴۹ -سورهٌ احزاب (۳۳) آیه ۵۷ کشفالاسرار ج ۸ ص ۸۸ -سوره بنی اسراییل (۱۷) آیه ۰۲۶ کشفالاسرار ح ۵ ص ۵۴۴-سوره الرحمن (۵۵) آیه ۱٩ کشفالاسرار ج ٩ ص ۴۱۲.
۳ کشفالاسرار: ج ۵ ص ۸۴ و ۸۵؛ و ج 4 ص ۱۴ ۷۴ و ٩۲۹۸ و ج ۱ ص ۲.
۴ کشفالاسرار: ج ۱ ص ۲۰۹ و ۳۹۵؛ج ۳ ص ۰۱۵۰ ۱۵۱ و ۶۶۷-۶۶۶ ج ۴ ص ۱٩و ۲۲۶؛ج ۵ ص ۱۱۶۳-۱۶۱ ج ۸ ص ۲۰ و ۵ ج ٩ ص ۲۳۳ و ح ۰ ص ۰۲:۹ ۰۲۱۴
۵ کشفالاسرار: ح ۱۰ ص ۲۱. ۶ کشفالاسران ج 4 ص ۲۹۸.
۸۲ یادنامه رشیدالذین میبدی
مرسل با تعابیری چون «در آثار پیاورند»» «در خبر است». یادآور شده است. !
و) حدود شش روایت از رسول خدا (ص) در مورد سفارش عترت و اهل بیت و فضیلت و محبت آنان و نفرین و لعنت بر تارکان حرمت آنان نقل کرده است." و همچنین یک روایت از امام حسن (ع) در مورد نفرین فبّر (شانه به سر) بر دشمنان آل محمد یاد آور گردیده ات
ز) سه خبر نیز در فضایل حضرت فاطمه سلااله علیها آورده است که یکی از آنها روایت از نبیاکرم (ص) و دو تای دیگر از زبان جابر و انسبن مالک نقل شده است " و همچنین دو روایت در فضل و محبّت امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) همراه با هم" و دو خبر در خصوص علم امام حسین (ع) به اشارات قرآن و گرية آسمان بر شهادت وی "و دو خبر در مورد خداترسی امام سجاد (ع) نیز آورده است.۲ ح) در بیان بعضی از خصوصیات حضرت مهدی عجلاله تعالی فرجه و وعده ظهور آن حضرت و پر شدن زمین از قسط و عدل توسط آن حضرت نیز روایتی از رسول خدا (ص) نقل کرده است. گرچه در نقل یک جمله آن اشتباهی رخ داده است." و همچنین روایت دیگری را ذکر نموده که مشتمل بر کلم «المهدی من اهل بیتی» است" هر چند محتوای حدیث محل تأَمّل است.
ط) حدود ۲۸۲ مورد از ائمه اطهار (ع) و فاطمه زهرا سلاماله علیها روایت نقل کرده است» ۱۹۸ مورد از حضرت علی (ع)۰۰" ۲ مورد از حضرت زهرا علیهالسلام؛ ۲" ۷مورد
۱. کشف الاسراره ح ص ۰۱۷۹ ۰۱۸۰ ۴۶۶ ۶۶۲و ۶۶۳؛ج ۲ ص ۰۲۸۷ ۷۵۸ و 4۷۵۹ ج ۳ ص ۱۴۳۹و ۱۵۰؛ ح ۴ ص ۳۴ ۳۰۲-۲۰۳؛ج ۵ه ص ۶۶۹؛ ج ۶ ص ۷۸۵-۸۴ج ۷ ۵۱-۴۹+ج ۸ ص ۲۷۰۳ و ٩۳۶۱ ج ۱۰ ص ۰۱۲۱ ۲۷ و ۸۶ ۱
۲. کشفالاسرا ج ۱ ص #۶۳ ج ۲ ص ۴۶۰؛ج ۵ ص ۲۶۲-۱۹۸؛ ج ٩ ص ۰۲۳ ۴۱۴ و ج ۱۰ ص ۴۹۸.
۳. کشفالاسرار: ج ۷ ص ۱۹۰.
۴ کشفالاسرار: ج ۲ ص 4٩ ۱۰۲؛ج ۵ ص ۱۹۸ ۲۶۳؛ج ٩ ص ۰۲۳ ۴۱۴ و ج ۱۰ ص ۴۹۸.
۵ ج ۱ ص ۶٩۹۳-۶۹۲ وج ٩ ص ۲۲. ۶۶ همان» ج ۹ ص۱۶ وج ۰ ص ۰۱۶۲
۷ همان ج ۲ ص ۲۲۶ و ح ۸ ص ۴۲۶. ۱ ۱
۸ همان ج ۱ ص ۳۲۵ که جمله «اسم ابیه اسم ابی» در عبارت حدیث اشتباه است و گویا اسم ابیه اسم ابنی بوده است و شاهد آن بعضی از روایاتی است که این تعبیر در آن وجود دارد. منتخبالاش ص ۲۳۶ ث ۴: «... و اسم ابیه اسم ابنی و هو من ولد ابتنی». ٩ کشفالاسران ج ۲ ص ۱۳۷.
۰ تفسیر کشفالاسرار: ج ۱ صفحات: ۰۱۳ ۰۱۸ ۶٩ ۴۳ ۰۲۵ ۰۲۳ ۰۱٩ ۲۹۶ ۱۳۱۶ ۱۳۳۵ ۳۶۳ ۰۳۳۵ ۳۳۶۳
۰
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار ۸۳
از امام حسن (ع)۱۳۰ ٩ مورد از امام حسین (ع)۱۳۰ ۱۴ مورد از امام سجاد (ع)۲۴۰ ۶ مورد از امام باقر (ع)»*۲ ۴۰ مورد از امام صادق (ع)۰"" ۱ مورد از امام کاظم (ع):۲۲ ۴ مورد از امام رضا (ع)*" میباشد.
البته نهتنها صدق همه آن روایات معلوم نیست بلکه روایاتی در بین آنها وجود دارد که مخالف با ستّت معتبر و دیدگاه شیعه است و یقیناً از الم اظهار (علیهمالسلام) صادر نگردیده ۱
ی) هر چند وی در موارد متعددی حضرت علی علیهالسلام را در رتبة چهارم معرفی
+ ۴۱۰ ۴۷۳ ۴۷۷ ۴۸۴ ۴۸۹ ۵۱۶ ۵۳۴ ۱۵۴۳ ۵۵۵ ۰۱ ۱۴ ۲۶ 6۲۷ ۶۸۷ ۹۶ ۷۱۷و ۰۷۲۶
ج ۲ صفحات: ۰۱۳۱ ۳۶ ۸۷۰ ۱۰۷ ۰۱۷۰ ۱۸۰ ۱۲۳۲ ۰۲۳۴ ۰۲۷۹ ۰۲۹۸ ۳۱۶ ۳۵۲ ۳۷۴ ۳۸۳ ۰۳۸۵ ۴۰۲ ۴۱۲ ۹ ۰۴۷۹ ۰۴۹۴ ۸۵۰۲ ۵۱۷ ۸۵۱۹ ۵۳۶ ۵۴۷ ۸۵۹۸ ۵۲ ۶۷۳ ۶۸۱ و ۰۷۰۱
ج ۳ صفحات: ۵ ۰۱۴ ۰۱۵ ۳۱ ۰۴۲ ۵۰ ۶۱ ۱۱۱ ۱۳۵ ۰۲۲۴ ۰۲۲۷ ۰۲۸۵ ۳۳۹ ۴۰۳ ۴۳۲ ۰۴۹۴ ۵۳۱ ۴۹۴ ۱ ۶۳۳ ۶۷۳ ۸۷۳۸ ۷۵۵ و ۷۷۰
ج ۰۴ صفحات: ۸۹ ۰۱۲۶ ۰۱۵۸ ۰۲۳۸ ۰۲۷۴ ۰۲۷۷ ۳۰۹ و ۴۴۲.
ج ۵ صفحات: ۸۱۱۳ ۰۱۷۳ ۰۲۱۰ ۰۲۱۲ ۰۲۱۵ ۰۲۲۷ ۰۲۳۲ ۰۲۵۸ ۰۲۷۷ ۱۳۲۰ ۰۴۷۳ ۸۵۰۴ ۶۱۴ ۳۳ ۴۶ ۷۳۶ و ۷۴۳
ج ۶ صفحات: ۶ ۸۱ ۱۴۰ ۲۴۲ ۲۴۵ ۱۳۱۵ ۱۳۴۸ ۱۳۶۲ ۵۲۵ و ۵۴۷
ج ۷ صفحات: ۲۴ ۰۴۹ ۸۷۱۷۰ ۵۸۳ ۱۳۴۵ ۱۳۵۴ ۱۳۶۵ ۳۹۳ ۰۴۷۰ 0۴۷۳ ۴۹۷ و ۵۲۰
ج ۵ صفحات: 4۲ ۰۱۱۳ ۸۱۶۲ 0۲۱۹ ۰۲۵۰ ۰۲۷۰ ۰۳۱۳ ۰۳۳۵ ۰۳۴۹ ۳۹۳ ۴۲۱ ۴۳۸ ۴۹۷ و ۵۲۴
ج ٩ صفحات: ۰۱۰ ۰۲۳ ۰۲۹ ۵۴ ۸۵۵ ۸۲ ۰۱۰۴ ۰۱۴۹ ۰۱۶۰ ۰۱۹۳ ۰۲۲۸ ۲۲۹ ۰۲۴۲ ۰۲۵۲ ۰۲۷۹ ۰۲۹۴ ۱۳۰۷ ۳۲۳ ۳ ۱۳۳۶ ۰۳۵۹ ۱۳۹۶ ۴۰۵ ۰۴۶۴ ۴۷۶ ۴۸۱ و ۴۹۶
ج ۸۱۰ صفحات: ۰۲۱ ۰۲۷ ۲۸ ۷ 4۶ ۸۱۰۱ ۱۸۹ ۱۲۱۰ ۲۳۱ ۲۸۹ ۱۳۰۲ ۳۹۷ ۴۲۷ ۵۲۵ ۰۵۷۷ ۵۸۴ ۸۵۹۸ ۶ ۶۳۸ ۶۶۲ و ۶۸۵. ۱ کشفالاسرار ج ۲ ص ۳۷۹ و ج ۵ ص ۳۳۱.
۲ کشفالاسران ج ۱ ص ۰۴۶۱ ۶۵۲ و ۶۸۱؛ج ۲ ص ۰۳۸۹ ۴۷۳؛ ج ۷ ص ۱۹۰ وج ٩ ص ۵۴
۳. کشفالاسرار ج ۱ ص ۳۲۰۳۱۹ و 1۶۸۱ ج ۴ ص ۱۳۶۶ ج ۵ ص ۰۱۰۶ ۳۶۹؛ج ٩ ص ۵۴ ۲۸۹و ج ۱۰ ص ۱۸۹ و ۲۳۹.
۴ کشفالاسران ج ۲. ص #۹۳ ج ۵ ص ۵۸ ۰۳۲۰ ۵۴۴ ۷۰۶؛ج ۷ص ۳۳؛ج ۸ ص ۱۴۶ ٩۶و ۴۲۶؛ج ۰٩ ص ۵ وج ۰۱۰ ص ۰۱۸۹ ۲۱۱ ۲۳۷ و ۲۶۷.
۵ ج ۲ ص ۱۳۹۸ ج ۵ ص ۱۷۵؛ج ۶ ص ۴۴ و ۳۶۲ و ج ۰.۱۰ ص ۱۸۹و ۵۲۴
۶ ۰۱ص ۰۳۴۹۰۸ 1۶۸۱ ج ۲؛ ص ۰۴ ۰۴۸ ۵۱ ۸٩ ۳۸۹؛ج ۳ص ۰۲۱ ۸۷۰۱۲۶ ۴ ۱۳۷۸ ۱۷۷۸ ج ۴ ص ۰۱۰۷ ۵ج ۵ ص ۸۵۸ ۰۲۱۰ ۲۶۴: ۰۲۸۲ ۰۳۰۴ ۵۰۴ ۸۵۶۰ ٩۶۲۵ ۸۵٩۱ ج ۶ ص ۱۲۰۰ ج ۷ ص ۰۳۸ ۱۱۷!ج ۰۸ ص ۷ ۳ ۴۳۲۵؛ ج ٩ ص ۰۲۰ ۰۲۵۲ ۰۳۵۳ ۰۳۹۷ ۴۹۹؛ ج ۰۱۰ ص ۱۸۹ ۵۲۴ ۵۲۵ و ۶۳۷.
۷ ج ۵ ص ۰.۱۹۸
۸ ۰۱ ص ۲۸؛ج ۲ ص ۳۴۸؛ ج ۰۱۰ ص ۱۸۹ و ۵۷۷
.۴۸۱ ص ۱۴۹ و ٩ ج ۳ ص ۷ جح ۵ ص ۳۲۰ ۶ ج #۶ ص ۵ ج ٩
ور بادنامة رشیدالدین میبدی
کرده و مرتبهٌ آن حضرت را پس رتبهٌ خلفاء ثلاث قرار داده است " ولی در مواردی هم نام حضرت علی (ع) و فاطمهُ زهرا سلاله علیها را با عظمت یاد نموده است و اوصاف والایی را برای آنها ذکر کرده است.
به عنوان نمونه در ذیل یه کريمهٌ «امٌا ولیّکم اثّه و رسوله و الذین آمنواء الذین یقیمون الصلوة و یژتون الزکوة و هم راکعون» بعد از نقل روایاتی در فضیلت علی (ع) چنین میگوید:
علی مرتضی ابنعم مصطفی شوه ر خاتون قیامت فاطماٌ زهرا که خلافت را حارس بود, و اولیاء را صدر و بدر بود ... رقیب عصمت و نبوت بود؛ عنصر علم و حکمت بودء اخلاص و صدق و یفین و توکل و تقوی و ورع» شعار و دثار وی بود. حید رکزار بود» صاحب ذوالفقار بود. سید مهاجر و انصار بود. ۲
هیارا ی رادمان که در باه دای چشم میخورد: «به طهارت اهل بیت محمّد شمعهای تابان» ".
و در جای دیگر نیز علی (ع) را با عنوان «علی شیرخدا» یاد نموده است. ؟
و در حای دیگر چنین اظهار میدارد: علی مرتضی (ع) آن هیر درگاه رسالت و داماد حضرت نبّت هرگه که بدنیا برگذشتی دامن دیانت خویش فراهم گرفتی ترسان ترسان و گفتی غرّی غیری یا دنیا! فقد تبتک ثلائا گفتند: ای عجباء که روان شیرمردان عصر از بیم ذوالفقار تو همه آب گشت. چنین از دنیا میبترسی؟ گفتا: شما خبر نداربد که این دنیا درختی ار اون اتتته فست قرع و سفن را بر کنار جوی عمر تو نشانده» اگر نه به احتراز روی خار آن در دامن عصمت تو افتد. و پارهپاره کند. نشنیدهای که در بدایت کار که هنوز خار آن قوت نگرفته بود. دامن دراعه عصمت آدم چون میدربد. اکنون که خار آن قوی گشت. و روزگار برآمد با علی بوطالب خود چه
.ر 0 ۵ میکند؟ جح ۱ ص ۳۹۵ دج ۳ ص ۰۳۶۵ ۲ج ۳ ص ۱۵۰ و ۱۵۱. جح و1 ص ۱۰۹ ج ۴ ص و2
۵ کشفالاسران ج ۲. ص ۵٩۸
خاصی برخوردار بوده. و به کلمات و روایات آنان نیز اهمیّت میداده است و از این جهت بر بعضی از دانشمندان اهل سّت که نهتنها فضایل اهل بیت رامتذکر نمیشوند بلکه حتی از ذکر روایات آنان نیز خودداری مینمایند» برتری دارد ولی در عين حال دیدگاههای وی نیز دارای ضعفها و نقایصی است که نیاز به بررسی دارد و پرداختن به آن بسیار مفید و لازم است. بررسی همه آن دیدگاهها فرصت زیادی را میطلبد که در محدوده اين مقاله نمیگنجد. لکن از باب «مالایدرک کله لایترک کله» به مقداری که فرصت داریم به ترتیبی که ذکر شد در این زمینه به تحقیق و بررسی میپردازيم به این امید که در آینده این تحقیق و بررسی تکمیل گردد.
بررسی دیدگاه میبدی در أیةٌ تطهیر یکی از آیاتی که میبدی آن را مربوط به فضایل اهل بیت دانسته آیه تطهیر است. جهت بررسی ابتدا آیه را با ترجمه ذکر نمودهء بعد دیدگاه میبدی را با حفظ امانت بطور
کامل یادآور میشویم و سپس به ارزیابی و تحقیق در مورد آن میپردازيم.
احست
ی تطهیر
رانا پر یداه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرآ» ۱
خداوند همواره می خواهد که فقط از خصوص شما اهل بیت مطلق پلیدی را دور کند و شمارا به طور کامل پاکیزه فرار دهد». ۱ ۱
جملهٌ فوق قسمت اخیر آیهُ ۳۳ سوره احزاب است که به لحاظ اشتمال آن بر كلمهٌ تطهیر موسوم به آيةُ تطهیر است و از جمله آیات دلالت کننده بر عصمت خمسه طیبه (محمّد علی؛ فاطمه. حسن و حسین صلواتالله علیهم) و روایات فراوانی در مورد این قسمت از آبه در کتا۲بهای عامه و خاصه آمده است که حدیث معروف کساء که بحث و گفتگوهای زیادی در تفسیر و تبیین مفاد آن انجام گرفته است؛ یکی از آن احادیث است و
۱. سوره احزات؛ آبه ۳
۸۶ یادنامة رشیدالین میبدی
حمه کتاب مستقا ۱ در خصوص همین قسمت از آیه تألیف نمودهاند؛ اکنون ببینیم میبدی در ته تسیر آن چه گفته است.
دیدگاه مسبذدی:
میبدی در نوبت اولی یه کریمه را چنین ترجمه کرده است:
«می خواهد اللّه که از شما ببرد همه تاشها و ناخوشها ای خاندان رسول و پاک کند شما را پاک کردنی» و در نوبت انیه در سه محور به شرح ذیل به تفسیر یه کریمه میپردازد:
الف ) معنای رجس: وی در آغاز رجس را به گناهی که خدا زنان پیامبر (ص» را از آن نهی کرده تفسیر نموده و پس از آن میگوید: «گفته شده رجس اسم است برای هر مکروه مستقذر (ناخوشایند پلید دانسته شده) خدای تعالی در وصف منافقان فرموده است: و انهم رجسء و رجس صفت است برای مفرد» جمع» مذکر و مونث. در خبر است: اعوذبک من الرجس النجس ابیت الْخبّث الشیطان الرجی...».
ب) اعراب اهلالبیت: ایشان منصوب بودن «اهلالبیت» را بتابر مدح دانسته و از نصب آن بنابر آنکه منادی باشد با تعبیر «گفته شده» یاد نموده است. ۱
ج( مصداق اهلالبیت: وی در بیان مصداق اهل بیت مینویسد: «مراد از اهل بیت زنان پیامبر (ص) است. زیرا آنها در خانه او هستند. این مطلب مفاد روایت سعیدبن جبیر از ابنعباس است و در داستان حضرت ابراهیم (ع) در قول خدای عرّوجل «رحماله و برکاته علیکم اهلالبیت» خدا زنان پیامبر را اهل بیت نامیده است.
و ابوسعید خدری و جماعتی از تابعین که از آنها است مجاهد و قتاده رأیشان بر این است که اهلالبیت علی, فاطمه. حسن و حسین علیهمالسلام و دلیل بر آن حدیثی است که عایشه روایت کرده و در آن آمده است:
در صبحگاهی رسول خدا (ص) در حالی که گلیمی با نقش و نگار از موی سیاه بر او قرار داشت خارج شد و نشست. پس فاطمه (سلماله علیها) آمد؛ او را نیز در آن گلیم ۰ مانند اهلالبیت نگارش شهابالذین اشراقی و محمّد موحدی فاضل - یه التطهیر به قلم شیخ محمّدمهدی
آصفی, اهل بیت در آیهٌ تطهیر نوشته سیدجمفر مرتضی عاملی اه التطهیر فی احادیث الفریقین تألیف سیدعلی موحد ابطحی.
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار ۸۷
وارد نمود. سپس علی (ع) آمد او را هم در آن جای داد. سپس حسین (ع) آمد. وی را نیز در آن گلیم داخل نمود. پس از آن گفت: «امُا بریداله لیذهب عنکم الٍجس اهل البیت و یطهّرکم تطهیرا». از ا۶سلمه نقل شده که گفته است: «انما یریداثه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» در خانه من نازل شد. پس رسول خدا (ص) به سوی فاطمه و علی و حسن و حسین (صلواتالّه علیهم) فرستاد و بعد فرمود: اینها اهل بیت منند. و زیدین ارقم گفته است: اهل بیت او کسانی هستند که صدقه بر آنان حرام است» آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس.۱
و در پایان رأی خود را چنین بیان میکند:
«صحیح آن است که مراد از اهمل بیت» همسران پیامبر و عترت او که آل او از بنیهاشم است. میباشد»" و در ذیل آبه مباهله کلام او دربارة اهلبیت چنین است:
و اصحاب مباهله پنج کس بودند» مصطفی (ص) و زهرا (ع) و مرتضی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع) آن ساعت که به صحرا شدند» رسول ایشان را با پناه خود گرفت و گلیم بر ایشان پوشانید و گفت: «اللهم! ان هژلاء اهلی» جبرییل آمد و گفت: «یا حمد. و انا من اهلکم؟» چه باشد یا محمد اگر مرا پپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول (ص) گفت: «یا جبرئیل و انت متا» آنگه جبرییل بازگشت و در آسمانها مینازید و فخر میکرد و میگفت: «من مثلی؟ و انا فق السماء طاووس اللثکه و ق الارض من اهل بیت حمد (ص)؛ یعنی چون من کیست که در آسمانها رئیس فرشتگانم و در زمین از اهل بیت محمد (ص) خاتم پیامبرانم. این آب نه بس مراکه خوانندم ایس قافتا هه و
و در تفسیر آَیةُ مودّت روایتی آورده است که بیانگر شأن نزول ای تطهیر است و اینکه مصداق آن اهلبیت هستند. آن روایت چنین است:
ابنعباس گفت: آن روز که این آیت (آیه مودّت) فرو آمد. گفتند: یا رسولاله من قرابتک هژّلاء الذین وجبت علینا مودتهم. قال علی (ع) و فاطمة و ابناهما و فهم نزل: «انٌا يریدائّه لیذهب عنکم الجس امل البیت»" و در نوبت سوم در بیان رموز و اشارات آية کریمه چنین میگوید:
۱ این سخن زیدبنارقم را در همین تفسیر ج 4 ص ۲۳ در ذیل حدیث ثقلین هم نقل کرده است.
۲ تفسیر کشفالاسرا ج ۵ ص ۴۵ و ۴۶. ۳. کشفالاسرار ج ۲ ص ۱۵۱ و ۱۵۲. ۴ همان ج 4 ص ۲۳.
۸۸ یادنامة رشیدالدین مییدی
«انُا بریدالّه لیذهب عنکم الجس اهل البیت» رب العالمین مثت مینهد بر مصطفی عرب یکه خواست ما و حکم ما آن است که اهل بیت تو پاک باشد از هر چه الایش خلقیت است و اوساخ پشریت تا از خانه به کدخدای ماند همه چیز ! «الطیبات للطیبین و الطیبون للطیبات». گفتهاند که رجس ایدر" افعال خبیئه است و اخلاق دنیه, افعال خبیثه خواهش است «ما ظهر منپا و ما بطن» و اخلاق دتیه هوی و بدعت و بخل و حصرص و قطع رحم و امثال آن. ربالعالمین ايشان را به جای بدعت سنت نهاد, و به جای بخحل سخاوت, و به جای حرص قناعت, و به جای قطع رحم وصلت و شفقت, آنگه فرمود: «و یطهّرکم تطهیرآ» و شما را پاک میدارد از آنکه به خود معجب باشید یا خود را بر در اه دالتی دانید یا به طاعت و اعمال خود نظری کنید. " و در جای دیگر نیز گفته است: صرف زکوة به اهل بیت نبوت روا نیست در شرع فانها اوساخ الناس و قد قال تعایی «اغا پر یال لیذ هب عنکم الرجس و یطه رکم تطهیرا». ۱
ارزیابی ۱
چنانکه ملاحظه شد وی در نوبت اول رجس را به همه تاشها و ناخوشها ترجمه نموده است و در نوبت سوم آن را به همه آلایش خلقی و اوساخ بشری و کارهای خبیث و اخلاق پست مانند هوی. بدعت. بخل» حرص قطع رحم. و امثال آن تعمیم داده است و تطهیر را نیز به جایگزینی صفات نیکو بجای صفات زشت و پاکی از عجب تفسیر کرده است و این نقطه قرّت تفسیر اوست. زیرا تعمیم مزبور هم مقتضای اطلاق رجس و جنس بودن الف و لام آن است و هم مناسب با تأکید مستفاد از مفعول مطلق است و نظر لغتشناسان و آراء مفسّران نیز گفتة او را در اين باب تأیید میکند.
و همچنین در مقام امتنان دانستن یه کریمه و ضعیف شمردن منادی بودن «اهلالبیت» و ذکر برخی از روایاتی که معرف اهلالبیت و بیانگر مصادیق آن است چه در
۱ بعنی تا اهل خانه در صفات و کمالات مانند صاحب خانه باشند. 5 ابدر اینجا. ۳ کشفالاسرار و عذةالابرا ج 4۸ ص ۷
اینجا و چه در ذیل آیهٌ مباهله و آیهٌ مودت از نکات صواب در این تفسیر است ولی در عین حال ضعفها و نقیصههایی در ترجمه و تفسیر وی وجود دارد که به آن اشاره میشود.
۱-در ترجمهء مفاد واه «امُا» را نادیده گرفته است و حال آنکه تأثیر مهمی در مدلول یه کریمه دارد.
۲-در تفسیر آیه, به کیفیت نزول آیهُ کریمه و به این نکته که این قسمت از آیه جدای از آیات قبل و بعد نازل گردیده است توجه نشده است و حال آنکه روایات فراوانی بر این نکته دلالت دارد و خود ایشان هم یکی از آن روایات را در ذیل آبه مودّت بادآور شده است.
۳ در نوبت اولی و نوبت سوم معنای رجس را تعمیم داده است ولی در نوبت دوم رجس را به گناهی که خداوند زنان پیامبر را از آن نهی کرده است. تفسیر میکند و معنی عام را با تعبیر «قیل» که [شعار به ضعف آن دارد ذکر کرده است. این تفسیر علاوه بر آنکه ناصحیح است در بین نوبت دوم و نوبت اول و سوم از کلام ایشان تهافت آشکاری بوجود اورده است.
۴-در باب حقیقت ارادهٌ خداوند و انفکاک یا عدم انفکاک آن از مراد و به اصطلاح در باب تکوینی با تشریعی بودن اراده خدا و همچنین در مورد مفعول «یرید» و لام «لیذهب» با آنکه محل اختلاف است بحنثی به عمل نیاورده. و حال آنکه تأثیر آن بر مفاد آیه کریمه بر اهل فضل پوشیده نیست.
۵-از روایات بسیار زیادی که در معرفی اهلبیت و تعیین افراد آن در کتابهای تفسیری و روایی عامه و خاصه وجود دارد تنها دو روایت را بیسند و مدرک ذکر و حتی اشارهای هم به کثرت آن روایات ننموده است.
۶ آنکه عدهُ زیادی از صحابه رأٍیشان بر آن است که اهل بیت علی و فاطمه و حسن و حسین صلوات له علیهم هستند. میبدی فقط از ابوسعید خدری نام میبرد.
۷-اهل بیت پیامبر را به همسران و همه آل آن حضرت از بنیهاشم تعمیم داده و اين تعمیم با مفاد آیهٌ کریمه که لازم با عصمت اهلبیت است و با روایات بسیار فراوان ناظر به این مطلب ناسازگار است.
.۹ یادنامة رشیدالدین میبدی
ای مباهلة
«فن حاجّک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائئا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم تم نبتهل فنجعل لعنةاله علی الکاذبین» .
(پس هر که بعد از آنچه از علم که تو را آمده است. با تو دربارهٌ حضرت عیسی (علی نبینا و اله و علیهالسلام) محاجه (گفتگو و جدال) نماید (به آنان) بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان زنانمان و زنانتان؛ نفسهایمان (نزدیکترین افراد به ما) و نفسهایتان (نزدیکترین افراد به شما) را فراخوانیم سپس (به درگاه خداوند متعال) ابتهال (تضرع و زاری) نماییم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.»
این آیهٌ کریمه به لحاظ اشتمال آن بر کلمه «َبْتَهلْ» و در برداشتن دستور مباهله با مسیحیان آیهُ مباهله نامیده شده است و از جمله آیاتی است که با توجّه به روایاتی که در ارتباط با آن وارد شده به اتفاق عامه و خاصه دلالت بر فضیلت اهل بیت (حضرت علی. حضرت فاطمه. امام حسن و امام حسین علیهم السلام) دارد اکنون ببینیم میبدی در تفسیر و تأویل آن چه گفته است:
دیدگاه میبدی:
وی در نوبت دوم در تفسیر ی کریمه چنین میگوید:
«فن حاجک فیه» معنی حاجّه و محاقه حجت آوردن است و خویشتن را حق نمودن. میگوید! هر که با تو حجّت آرد در کار عیسی. و آنچه الّه گفت و بیان کرد نپذیرد «من بعد ما جائک من العلم» پس از آنکه از خدا بتو پیغام آمدء و بدانستی که عیسی بنده خدا بود و رسول وی.
«فقل تعالوا» ابشان را گوی» یعنی ترسایان نجران و مهتران ایشان» سید و عاقب. که با شما بسران خویش. و ما زنان خویش و شما زنان خویش. و ما خود بخویشتن و شما خود بخویشتن آنگه مباهلت کنیم.
مباهلت آن بود که دو تن یا دو قوم بکوشش مستقصی یکدیگر را بنفرینند» و از
5 یره ال عمران (۰)۳ آبه ِ
خدای عرُوجلٌ لعنت خواهند از دو قوم بر آنکه دروغزناناند. و له نامیست لعنت راه مباهلت و تباهل و ابتهال در لغت یکیاند. و تفسیر ابتهال خود در عقب لفظ بگفت: «فنجعل لعنتالّه علی الکاذبین».
گفتهاند که: روز مباهلت روز بیستویکم از ماه ذیالحجه بود.
مصطفی (ص) به صحرا شد. آن روز دست حسن (ع) گرفته و حسین (ع) را در بر نشانده و فاطمه (س) از پس میرفت. و علی (ع) از پس ایشان و مصطفی (ص) ایشان را گفت: چون من دعا کنم شما آمین گویید. دانشمندان و مهتران ترسایان چون ایشان را به صحرا دیدند بر آن صفت. بترسیدند و عام را نصیحت کردند و گفتند: «یا قوم! انا نری وجوهاً لو سألوا له عروجلٌ ان یزیل جبلاً من مکانه لازاله. فلاتبتهلوا فتهلکوا و لایبق علی وجه الارض نصانی ای یوم القيامه».
ترجمه - ای قوم! همانا ما چهرههایی را میبینيم که اگر از خدای عرّوجل بخواهند کوهی را از جای برکند آن را از جای خواهد کند پس مباهله نکنید که هلاک خواهید شد؛ و تا روز فیامت نصرانیای بر روی زمین بافی نخواهد ماند.
ترسایان آن سخنان از مهتران خویش شنیدند همه بترسیدند و از مباهلت باز ایستادند و طلب صلح کردند و جزیت پذیرفتند. به آنکه هر سال دو هزار حله بدهند هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب. مصطفی (ص) با ایشان در آن صلح بست. آنگه رسول خدا گفت: «والذی نی بیده لو تلاعنوا لسخوا قردة و خنازیر: ولاضطرم علیهم الوادی نارا؛ و لاستاأصل ائّه نجران واهله حتی الطیر عی الشجر. و لا حال امحول علی التصاری کلهم حتی هلکوا.»
ترجمه قسم به آن کسی که جان من به دست اوست اگر ملاعنه و مباهله را پذیرفته بودند بصورت بوزینهها و خوکها در می آمدند و آن وادی بر آنان از آتش شعلهور می شد و خذاوند نجران و اهل آن حتی پرندگان بر درختان را ريشه کن میکرد و سال بر مسیحیان نمیگذشت مگر آنکه همه آنها هلاک میشدند.!
و باز در نوبت سوم در مقام بیان اشارات یه کریمه چنین اظهار میدارد:
«قوله فن حاجک فیه من ما جاک من العلم» -ای مهترا اين بیگانگان با نهاد خراب. و
۱ تفسیر کشفالاسران ج ۲ صص ۱۳۶ و ۱۴۷.
۹۲ یادنامة رشیدالدین میبدی
جهل بیاندازه» و عقل مدخول. ایشان را چه سیری است این آیت اعتبار و قیاس که برایشان خواندی از راه اعجازا این آیت مباهله برایشان خوان» و پس برایشان قهر و سیاست ما گوش دار.
مصطفی (ص) گفت: آتش آمده بر هوا ایستاده اگر ايشان مباهلت کردندی در همه روی زمین از ایشان یکی نماندی و اصحاب مباهله پنج کس بودند: مصطفی (ص) و زهرا (ع) و مرتضی (ع) و حسن (ع) و حسین (ع). آن ساعت که به صحرا شدند رسول ایشان را با پناه خود گرفت. و گلیم بر ایشان پوشانید» و گفت: «اللهم! ان هلاء اهلی» جبرییل آمد و گفت: «یا حمد! و آا من اهلکم» چه باشد یا محمّد اگر مرا بپذیری و در شمار اهل بیت خویش آری؟ رسول (ص) گفت: «یا جبرئیل و انت منا» آنگه جبرییل بازگشت و در آسمانها مینازید, و فخر میکرد و میگفت: «من مثلی؟ و آنا ق السماء طاووس اللائکه و فی الارض من اهل بیت حد (ص)» یعنی چون من کیست؟ که در آسمان فريشتگانم و در زمین از اهل بیت محمّد (ص) خاتم پیفامبرانم. این آب نه بس مراکه خوانندم تا کنر کسورع شیعای و ۱۴
ارزیابی و تحقیق
چنانکه ملاحظه شد وی در نوبت دوم همراهان پیامبر را به هنگام رفتن برای مباهله چهار نفر ذکر کرده: علی و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام و در نوبت سوم نیز تصریح میکند که اصحاب مباهله پنج کس بودند و نبیاکرم (ص) و همان چهار نفر را ذکر میکند و از زبان پیامبر خدا (ص) آنان را به عنوان اهل آن حضرت معرفی میکند و عباراتی را از زبان جبرییل (ع) حکایت مینماید که گویای آن است که آنان ال بیت ملائکه است به آن مقام مینازد و افتخار میکند.
و مطالبی را از زبان دانشمندان مسیحی و از بیان دربار پیامبر والامقام در تأثیر مباهلت آنان نقل کرده است که حاکی از مقام والا و وجاهت و قرب بینظیر آنان در پیشگاه خداوند متعال است زیرا که در «أمُین» آنان چنین اثری قرار داده است و کیفیتی را نیز برای همراهی آنان باپیامبر اکرم (ص) در هنگام رفتن برای مباهله ذکر کرده است که حکایت از منزلت ویژه آنان در نزد پیامبر خدا دارد..
اینها همه مطالب حقی است که بر قلم وی جاری شده و درخور ستایش است و مورد اتفاق مفسران بوده" و روایات بسیار زیادی که در کتب شیعه و سنی آورده است؛ بر آن دلالت دارد محدث خبیر سیدهاشم بحرانی در کتاب غایةالمرام نوزده روایت از طریق عامه و پانزده حدیث از طریق خاصه در ارتباط با آیه مزبور آورده است.؟
«قل لا۱سالکم علیه اجراً لاالودة ی القربی»۳
«بگو از شما مزدی بر آن (تبلیغ) درخواست نمیکنم جز دوستی به نزدیکان (خویش)».
این جمله قسمتی از آیه کريمة مبارکه شوری است که به لحاظ اشتمال آن بر کلم مودّت. آیه مودّت نامیده میشود و از جمله آیاتی است که دلالت بر فضیلت اهل بیت علیهمالسلام و موقعیت ویژه آنان دارد. اکنون ببینیم میبدی دربارهٌ آن چه گفته
انز
دیدگاه میبدی:
وی در نوبت اوّل آیه کریمه را چنین ترجمه نموده است:
«گوی نمی خواهم از شما بر این (پیغام رساندن) هیچ مزدی لکن [می فرمايم شم را] به دوست داشتن آهر کس] که نزدیکی جوید [باله1)؟
و در نوبت دوم در آغاز زمان و سبب نزول آن را از زبان اینعباس چنین نقل میکند: ابنعباس گفت: این آیه به مدینه فرو آمد. و سبب نزول آن بود که چون رسول خدا (ص) هجرت کرد به مدینه» انصار آمدند و گفتند: «با رسولاله! تو خواهرزاده مایی و ربالعالمین بوسیلت رسالت و نبوت توء ما را هدایت داد و به مکان تو به اسلام گرامی و عزیز گشتیم و حق تو بر ما واجب گشت و دانیم که تو را دستگاهی نیست و مالی نداری که حقها بدان بگزاری و آفتها بدان دفع کنی. اگر صواب بینی؛ تا ما شطری از مال خویش ۱. تفسیر کشاف.ج ۱ ص ۴۳۴ تفسیر فخر رازی» ج ۸ ص و ۲ ص ۲۲.
۲. غایةالمرام. ص ۳۰۰ الی ۳۰۶. رهش وی ( ۳ آيه ۲۳ ۴ کشفالاسرار؛ ج ۹ ص ۳/۸
۴ یادنامةُ رشیدالدین میبدی
جداکنیم و بر تو آریم و بعضی شغلهای تو کفایت کنیم.
ربالعالمین در شأن و جواب ایشان این آیت فرستاد: «قل لااسألکم علیه اجرا» بگو ای محمد نمیخواهم از شما بر اين پیغام رسانیدن هیچ مزدی.
و بعد در تقریب و تقویت مفاد قسمت اول آیه کریمه با نادیده گرفتن استثناء آیاتی را ذکر نموده است و بر این اساس استثناء در آیه کریمه را منقطع دانسته و معنایی مناسب با منقطع بودن استثناء برای آن بیان کرده است. بیان وی در این مورد چنین است:
و هرگز هیچ پیغامبر بر تبلیغ رسالت» هیچ مزد نخواست. همان است که آنجا گفت: «قل ما اسالکم علیه من اجر و ما انا من التکلفین».
و در سوره الشعراء حکایت از جماعتی از پیغامبران کرد که گفتند: «و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجری الا علی ربالعالین». آنگه گفت: «الاالودة فق القربی». این استثناء منقطع است و متصل نیست و مودّت از سخن اوّل مستثنی نیست و معنی آن است که «لااسألکم علیه اجرا» لکن ودونی فیالقربی,!
و سپس در بیان مقصود از جملهای که در معنای استثناء (ودونی ف القریی) اظهار داشته سه وجه به شرح ذیل بیان میکند: یکی آن است که: مرک آن توَدوا آفاريي و آفل بت مزد نمیخواهم» لکن شما را میفرمایم که خویشان مرا و اهل بیت مرا دوست دارید.
کیفیت صلوات بر رسول خدا (ص) ۱
میبدی در بیان کیفیت صلوات در ذیل آيةٌ کريمهٌ «يا ها الذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیمأٌ» چنین میگوید:
این امری است مطلق که امت را فرمودند: به درود دادن بر وی و سلام کردن بر وی. سلام آن است که مژمنان در تشهد نماز میگوبند: «السلام علیک ائها الشی و رحمتاله و برکاته». درود آن است که میگویند در آخر نما ز که: «اللهم صل عی حتد و علی آل حمد کبا صلیت علی ابراهیم و ال ابراهیم و بارک علی محمّد و علی آل محمد کبا بارکت علی ابراهيم و آل ابراهیم انک مد مد" و بعد از کعب بن عجزه چنین حکایت میکند:
قال کعب بن عجزه: سألنا رسول ال (ص). فقلناء يا رسولاث کیف الصلوة
۱ کشفالاسرار: ج ٩ ص ۰۲۲ ۲. کشفالاسرار؛ ج ۸ ص ۸۸۴
علیکم اهلالبیت! فان له قد قلمنا کیف نسألکم. قال: «قولوا! اللهم صل عی حمّد و علی آل محمد کیا صلیت علی ابراهم و آل ابراهيم انک ید مجيد. اللهم بارک علی حمد و علی آل حمد کما بارکت علی ابراهیم و ال ابراهيم انک ید مجید». و از ابنمسعود چنین روایت میکند: و عن عبدالینمسعود قال: اذا صلیتم علی النی (ص) فاحسنوا الصلوة علیه فانکم لاتدرون لعل ذلک یعرض علیه, قالوا: فعلمنا قال: قولوا اللهم اجعل صلواتک و رمتک و برکاتک علی سیّد الرسلین و امام التقین و خاتم النبیین حتد عبدک و رسولک امام الخبر و قائد الخير و رسول الرحمة. اللهم ابعثه مقاماً محموداً یخبطه به 7 آل ابراهم انک حمید ید" همان طور که ملاحظه شد میبدی در بیان کیفیت درود بر رسول خدا (ص) درود بر آل را هم ضمیمه نموده و روایاتی را هم آورده است که بر آن دلالت میکند و در مواردی هم پس از ذکر نام آن حضرت درود بر رسول خدا را مقرون به درود آل وی نموده «صلالّه علیه و اله» گفته است:۳ و از این جهت کار او قابل تقدیر است زیرا ختم آل رسول در صلوات موافق روایات فراوانی است که از طریق عامه و خاصّه روایت شده است " بلکه در برخی از روایبات آمده است که نبیاکرم (ص) از «صلوة بتراء» (صلوات ناتمام) نهی کرده است.۵ و در عین حال دیده و شنیده می شود که اکثر اهل سنت در نوشتهها و گفتارهایشان از ذکر کلم «ل» در صلواتشان بر پیامبر (ص) خودداری میکنند و صلوات بتراء رکه از آن نهی شده است و با رویه پیامبر (ص) مخالف است بر زبان و قلم میآورند و متأسفانه
۱ کشفالاسرار: ج ۵ ص ۸۵ ۲. کشفالاسران ج ۸ ص ۸۵
۳ کشفالاسرار ج ص ۰۱۴ ۷۴ و ۰۲۹۸ سطر ۱۲.
۴ صحیح بخاری, طبع امیربه به مصره ج ۴ ص ۱۴۶ و ج ۸ ص ۷۷ - احقایالحق» ج ۳ ص ۲ و جح ٩ ص ۴ تفسیر فخر رازی؛ ج ۲۵ ص ۲۲۷ - تفسیر مجمالبیان ج ۵ ص .۵۷٩
۵ در پنابیع المودة طبع اسلامبول. ص ۲۹۵ - احقاقالحی. ۲۷۳/۳ ج ۶۳۶/۹ از «صواعق» و «جواهرالعقدین» روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: «لاتضلرا علی الصلوة البتراء قالوا و ما الصلوة البتراء يا رسولاله؟ قال تقولون اللهم صل علی حمد و تسکتون بل قرلوا: «اللهم صل علی محمد و آل حد».
شفاءالصدور ج 1 ص ۱۷
۹۶ بادنامة رشیدالدین مبیدی
میبدی هم در بعضی از موارد از همین روش خلاف سنت پیروی کرده است.
ابه تیلب
تست و آن تفع لا بت رسالَه وله یمک من الّاس ان له لاتهدی الْمَرْم الکافرین» ".
«ای رسول آنچه از طرف پروردگارت به سوی تو نازل شده است. برسان و اگر انجام ندهی رسالت او را نرساندهای و خدا تو را از مردمان مصون میدارد راستی که خدا قوم کافر را هدایت نمیکند.» ۱ این آیهُ کریمه به لحاظ آنکه واژه «بلغ» در آن بکار رفته است «به تبلیغ» نامیده میشود و یکی از آیاتی است که در روز عید غدیر نازل شده. و بر اهمیّت واقعه ار ی یز ی ۳ چه گفته است.
کلام میبدی:
وی در نوبت اوّل اين آیهُ کریمه را که یه ۶۷ سوره مائده است در ضمن آیات ۶۵ تا ۱سوره مزبور ذکر نموده و آن را چنین ترجمه کرده است: «ای پیغامبر فرستاده آمد به تو از خداوند تو و اگر نرسانی [و چیزی بازگذاری] همچنان است که هیچ چیز از پیغامهای وی نرسانده باشی و اللّه نگه دارد تو را از مردمان که الّه راهنمای ایشان نیست که در علم وی کفر راند» . ۱ س
و در نوبت دوم ابتدا در بیان شأن نزول قسمت اوّل آيهُ کریمه (یا امهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک) چنین میگوید: مفسران گفتند که رسول خدا از غائله مشزکان و جهودان ایمن نبود و از کرد بد و مکر ایشان میاندیشید و به این سب عیب دین ايشان و سبٌ بتان و طعن کردن در ایشان مجاهره نمیکرد و نیز آیت آمده بود «ولاتشیوا لین ود عون مره وا عذواً بقبٍ علم» و این پیش فتح مکه و بسط اسلام بود پس چون فتح مکه
دون ال دون الله فیسیو
۰ تفسیر کشفالاسران ح ۱ ص ۰۲ سطر ۱۱. ۲ سوره مائده (۵ آیه ۶۷. ۲ کف ااسران - ۳ ص ۷۴
اهل بیت (ع) در تفسیر کشفالاسرار . 7۹ ۹۷
برآمد و اسلام قوی گشت و مسلمانان انبوه گشتنده ربالعالمین جل جلاله بفرمود تا اظهار تبلیغ رسالت کند و معایب بتان هیچ باز نگیرد و از کافران نترسد. گفت: «یا ایها الرسول بل ما انزل الیک من ریّک» ای اظهر تبلیغه لقوله تعالی «فاطدع ها توْمر»". و پس از آن در وجه نزول قسمت دوم یه کریمه «و ان تفعل لاتلت رسالتَهة وال یمْصمک من الناس» چنین اظهار میدارد: . «پس رسول (ص) گفت: چگونه انجام دهم و حال آنکه من یک نفر هستمء میترسم بر من اجتماع کنند. خدای تعالی: "و ان م تفعل فا بلغت رسالته و ال بعصمک من الناس را نازل نمود)۲ و در توضیح این قسمت از آیهُ کریمه مینویسد: «اين سخن نوعی تهدید است. میگوید: مراقبت ایشان بکن, و از آنچه بتو فرو فرستادیم هیچ چیز بازمگیر نارسانیده که اگر بعضی نرسانی همچنان است که هیچ نرسانیدی مانند قول خدای تعالی وین بیفض" که خبر میدهد کفر آنان به بعضی (از احکام دین) تباه کنندهُ ایمان به بعض (دیگر) است» " و بعد از آیهُ کریمه چنین برداشت میکند: ۱ ۱ ۱ ۱ «در اين آیت ابطال مذهب گروهی است که گفتند: رسول خدا در بعضی وحی کتمان کرد از جهت تقیّت. و عايشه گفت: هر کس تو را حدیث نمود. که محمّد (ص) چیزی از وحی را کتمان کرده است تحقیقاً دروغ گفته است. خدای عرّوجل که میفرماید: "یا ایها الرسول بلّغ ما انزل الیک من ریک و ان لم تفعل فا بلَفت رسالته" توهم اینکه پیامبر (ص)
چیزی از وحی را به خاطر تقیه کتمان کرده باشد. از بين برده اش ۲۳
ارزیابی
همان طور که ملاحظه شد وی در ذیل اين یه کریمه بیشتر به نقل اقوال و ذکر آثار پرداخته است و مطالبی را که آورده است متفرّق و احیاناً متهافت است. به عنوان مثال مطلبی را که ابتدا در وجه نزول قسمت دوم آیهٌ کریمه (و ان لم تفعل فا بلغت رسالته وال
۱ تفسیر کشفالاسرار: ج ۳ ص ۰۱۸۰ ۲. همان. ۳. تفسیر کشفالاسران ج ۳. ص ۱۸۰. ۴ همان ص ۱۸۱.
۹۸ بادنامة رشیدالدین میبدی
بمصمک من الناس) بیان کرده است. مفید آن است که این دو جمله به صورت پیوسته پس از نزول قسمت اوّل آیه و اظهار تنهایی و ترس نمودن رسول خدا (ص) نازل شده است و از دو روایتی که بعد در بیان شأن نزول «والّه یعصمک من الناس» نقل کرده است استفاده میشود که این فراز از آیه. جدای از جملهٌ قبل و بدون ارتباط با قسمت اوّل آیهُ کریمه نازل شده است. این دو روایت خود نیز از جهتی با یکدیگر تهافت و ناسازگاری دارند زیرا از روایت انس استفاده میشود که قبل از نزول این جملهٌ کریمه پیامبر اکرم (ص) دارای محافظ و پاسبان بودهاند و حتی در خانه خود و در نزد خانواده خویش نیز بدون وجود پاسبان حضرت را خواب نمیگرفته است و روایت ابوهریره گویای آن است که قبل از نزول اين آیه هم حتی در پیابان حضرت بدون محافظ و پاسدار بودهاند و در آن حالت خواب هم میرفتهاند» گذشته از اينکه آن مطلب و اين دو روایت در بیان وجه نزول این قسمت از ایهُ کریمه نیز مختلف هستند وی در باب جمع بین اين مطالب و رفع تهافتی که در مورد آنان به نظر میرسد و يا تقدیم و ترجیح بعضی از آنها بر دیگری سخنی به میان نیاورده است.
"و همچنین در شأن نزول آیهٌ کریمه اقوال متعددی را نقل نموده ولی آنان را مورد تحقیق قرار نداده و از خود رأی صریحی بروز نداده است هر چند ممکن است از اینکه قول اوّل را با تعبیر «مفسّران گفتهاند» با تفصیل بیشتر ذکر نموده و اقوال دیگر را به اختصار پس از بیان مفاد قسمتهایی از یه کریمه نقل کرده است. استفاده شود که قول اوّل در نظر وی ترجیح داشته و مورد اختیار وی بوده است که اگر چنین باشد رأی وی در شأن نزول یه کریمه علاوه بر آنکه مخالف با روایات بسیار زیادی است که در کتب عامّه و خاصه وجود دارد» مخالف با روایت براءینعازب است که خود او بعد از نقل قول
ششم آن را بادآور شده است.
زندگانی. آثار, آراء و عقاید میبدی بنیاد بافرالعلوم (ع)
و به نستعین احمدثله رب العالین و صی الّه علی سیّدنا حمد و آله طاهرین سم قیال الارضین و لعنةاله علی اعدائهم الی لقاء یوم الدین.
سرآغاز
برای شناسایی ابوالفضل رشیدالدین میبدی مولف تفسیر «کشفالاسرار و عدةالابرار» به کتابهای متعدد و متنوعی مانند «طبقاتالمفرین»" سیوطی. «طبقات الشافعیه» ۲ سبکی» «طرایقالحقایق» ۲ معصوم علیشاه. «ربحانةالادب)؟ مدزس.
۱. طبقاتالمفسرین, تألیف جلالالدّین عبدالرحمن السیوطی الشافعی ٩۱۰( با )٩۱۱ در شرح حال طبقات مفسرین از صحابه و تابعین و سایر مفشرین اهل سنت است البته مفسرین معتزله را نیاورده است.
۲ طبقاتالشافعية الکبری تألیف عبدالوهاب بن علیبن عبدالکافی سبکی شافعی (۷۷۱) کتابی است در ۶ مجلد که به شرح حال مشاهیر فقهای شافعیه از فرن سوم تا قرن هشتم هجری پرداخته است.
۳ طرایق الحقایق تألیف محمد معصوم شیرازی (۱۲۱۲) کتابی است به زبان فارسی در ۳ مجلد که جلد اوّل آن
۳"
۰ یادنامة رشیدالدّین میبدی
«شذرات الذهب»" ابنعماد حنبلی» «البداية و النهایة» * ابنکتین «العبر»۲ ذهبی؛ «روضاتالجنات) ۸ میرزا محمدباقر موسوی (ره) «الکنی و الالقاب»۱ قفمی (ره) «الکامل فی التاریخ» "" ابناثیر: «سیر اعلام الشبلاء» ۲" ذهبی «معجمالبلدان» ۱۳
«به بیان مقاصد صوفیان و تعریف صوفی و تصوّف و نقض و ابرام هواداران و مخالفان این مکتب اختصاص دارد و در جلد دوم و سوم سلسلههای گوناگون تصوف شیعه و سنی و اصول اعتقادات و پیران هر سلسله بیان ۱ ۴ ریحانةالادب فی تراجم المعروفین بالكنية و اللقلب تألیف میرزا محمدعلی مدرس (ره) (۱۲۹۶ ق - ۱۳۳۳ ش) کتابی است در شرح حال آن گروه از فقها و فلاسفه و حکما و اطبا و عرفا و شعرا و ادبا و بعضی از اهل حدیث و اصحاب ائمه هدی علیهمالسلام و نظایر ایشان که در میان مردم صاحب نفوذ بودهاند ولی به لحاظ اشتهار به لقب و کنیه مجهولالهویّه ماندهاند.
۵ شذراتالذهب فی اخبار من ذهب تألیف عبدالحیبن عمادالحنبلی (۱۰۸۹-۱۰۳۲) کتابی است در حالات بزرگان علم و خصوصیات اخلاقی و تارییخ وفات آنان و تلخیصی است از کتابهای تاریخ ذهبی. وفیات
الاعیان ابن خلکان تاریخ بغداد و غیر آن البته مولف آن تصریح میکند که بیشتر از کتابهای ذهبی استفاده کرده است و همچنین اپن کتاب مشتمل بر احوال معاصرین مژلف و بعض مطالبی دیگر که به آن دسترسی پیدا رده نمی( ۱۳۳
۶ البداية و النهابه تألیف ابنکثیر دمشقی متوفی سنه ۴ ه. در این کتاب ابتدا پیرامون آفرینش جهان و در اوست بحث میکند و بعد خلقت حضرت آدم (ع) و تاریخ نبیای گذشته و پیامبر اسلام (ص) را ت کرده و حوادث مختلف هر سال را تا عصر مژلف بیان میکند سپس مسأله اشراط الساعة و حوادث مربوط به قیامت را یادآور میشود. ۱
۷ شش لت فعمت اه 6۳۸ تاریغ مختصری است طبق سنوات هجری و در آن حوادث مشهور و متوفیات هر سال و تاریخ وفات مشاهیر و بزرگان از هجرت رسول اکرم (ص) تا زمان موف بیان شده است.
۸ روضات الجنات تألیف میرزامحمدباقر موسوی ره (۱۳۱۳) کتابی است در احوال علماء و سادات و مشاهیر و بزرگان اسلامی از صدر اسلام تا زمان مولف.
4 الکنی و الالقاب تألیف شیخ عباس قمی ره (۱۳۵۹/۱۲۹۴ ه.ق). در اين کتاب مشهورین به لقب و کنیه و نسب را از فریقین مطرح کرده و شرح حال بسیاری از شعراء, ادباء امرای معروف را نیز آورده است البته در لابهلای کلام مواعظی را هم ذکر کرده است.
۰ الکامل فی التاریخ ۳ ابن اثیر متوفی به سال ۶۳۰. در این کتاب حوادث تاریخی از خلقت آدم (ع) تا عصر مولف بیان شده است و در آخر حوادث هر سال ترجمه مشاهیر دانشمندانی را که در آن سال فوت کردهاند بیان نموده است.
۱ سیر اعلام النبلاء تألیف شمسالدّین محمدبن احمد عثمان الذهبی متوفی به سال ۷۴۸ ه. به شرح حال بزرگان علوم و فنون و نبلاء هر ناحیه از صدر اسلام تا عصر ملف میپردازد.
۲. معجمالبلدان تألیف یاقوت بن عبدائ الحموی متوفی به سال ۶۲۶ ه. کتابی است که نام شهرها و روستاها و ی ای اش هن بزرگان علم هر ناحیه را بیان کرده است.
زندگانی, آثار» آراء و عقاید میبدی ۱۱
«معجم الا دیاء! پاقوت و «الانساب» " سمعانی مراجعه شد ولی متأسفانه شرح حالی از وی به دست نیامد و تنها در بعضی از کتابها در حد ذکر تفسیر کشفالاسرار و اسناد آن به وی با بعضی از القاب نام او برده شده که در اینجا ذکر میکنيم: «کشفالاسرار للامام رشیدالذین ابیالفضل احمدبن ابیسعید المیبدی ذکره الواعظ فی تحفة الصلاة)؟
از این نوشته کوتاه چهار خصوصیت برای میبدی استفاده میشود:
۱-صاحب تألیف بوده و تفسیر کشفالاسرار از آن اوست.
۲-از علما اهل تستن است زیرا کتاب کشفالظنون برای معرفی کتابهای عامه نگاشته شده است به عکس «الذریعه» که در شناسایی کتابهای خاصّه تألیف گردیده است.
۳ در حدی از تفوق علمی است که در نزد عامه به او لقب امام داده شده است.
۴-وی از اهالی میبد است زیرا لقب میبدی هر چند دلالت ندارد که مسقط الر أس وی میبد باشد ولی حاکی از آن است که مدتی طولانی در میبد میزیسته است.
لازم به ذکر است که مرحوم علیاصغر حکمت در مقدمه جلد اوّل کشفلاسرار اظهار داشته است که حاجخلیفه در « کشف الظنون» تفسیر کشفالاسرار و عدةالابرار را به غلط به تفتازانی نسبت داده است " و آقای دکتر رضا انزابینژاد نیز این مطلب را در پیشگفتار خویش یادآور شده. میگوید: این کتاب (کشفالاسرار) را مدتها در نتیجهٌ یک اشتباه حاجی خلیفه به سعدالذین تفتازانی نسبت دادهاند.* ولی این اظهارنظر نادرست است زیرا حاجخلیفه تصریح میکند که کتاب کشفالاسرار از آٍَ رشیدالذین میبدی است و بعد از ذکر چند کتاب. کتاب دیگری را به نام « کشفالاسرار و عدةالابرار» به تفتأزانی نسبت میدهد شاید منشاء اشتباه مرحوم حکمت بیان مرحوم محیط طباطبایی در مجله دانش باشد زیرا وی در آنجا نوشته است:
. معجمالادباء تألیف یاقوت بن عبدائ الحموی متوفی به سال ۶۲۶ ه. در این کتاب شرح حال نحویین؛ لغویین: قراء» اخباریبن و مورخین و بطور کلی کسانی که در ادبیات تألیف و تصنیفی داشتهاند آمده است.
۲. الانساب تألیف سمعانی مروزی متوفی به سال ۵۶۲ه. در اين کتاب شرح حال هر کس یا افراد خاص آمده است و نسب قبیله و محیط زندگی آنها و خصوصیات فردی آنها نیز بیان شده است.
۳ کشفالظنون؛ ج ۲. ص ۱۳۸۷ تألیف شیخ مصطفی افندی معروف به حاجی خلیفه (۱۰۶۷-۱۰۱۷) کتابی است که در بیان علوم و فنون و اسامی کتب عامّه و شرح حال مخترعان و موّلفان نگاشته شده است.
۴ تفسیر کشفالاسرار ج ۱ مقدمه. ۵ گزیده کشفالاسرار ص ۱۴.
۱۰۲ ۱ یادنامة رشیدالذین میبدی
«قضا را در ضمن تفتیش نسخ تفسیر فارسی قدیمی که در آن کتابخانه (آستان قدس رضوی) محفوظ است با قسمت چهارمی از اين تفسیر (کشفالاسرار) آشنا شدم که خوشبختانه مربوط به ال کتاب و مشتمل بر مقدمه و نام کتاب و سال تألیف آن بود ... ولی نویسنده فهرست کتابخانه چون حاجیخلیفه تفسیری فارسی به همین نام را در کشفالظنون به سعدالذین تفتازانی نسبت داده نام مولف این تفسیر را که در مقدمهٌ آن صریحاً کشفالاسرار و عدةالابرار خوانده شده سعدالدّین مسعودبن عمر تفتازانی متوفای ٩۸۱ هجری نوشته است ...»".
گویا مرحوم حکمت با ملاحظهٌ این عبارت بدون مراجعه به خود کشفالظنون برداشت نموده که حاج خلیفه تفسیر کشفالاسرار میبدی را به غلط به تفتازانی نسبت داده است و حال آنکه نه از عبارت مرحوم طباطبایی میتوان چنین برداشتی کرد و نه برای حاج خلیفه چنین اشتباهی رخ داده است. وی کشفالاسرار میبدی را به میبدی نسبت داده است و تفسیر دیگری را با همین نام از تألیفات تفتازانی دانسته است.
البته هر چند تفسیر تفتازانی را تا بحال ندیدهايم و افرادی هم که متعرض شرح حال تفتازانی و تألیفات او شدهاند مانند ابنحجر عسقلانی ابنعماد حنبلی " خیرالذین زرکلی "» محدث قمی (ره) عمر رضا کحاله " و برقعی مولف راهنمای دانشوران" نام این کتاب را در شمار تألیفات وی ذکر نکردهاند ولی به هر حال احتمال وجود چنین کتابی منتفی نیست. کلمه «غیر ذلک» به دنبال ذکر تألیفات تفتازانی» در عبارت بعضی از نویسندگان نامبرده" زمینة چنین احتمالی را باقی میگذارد و حاجخلیفه علاوه بر اینکه در جلد دوم کشفالظنون در مقام ذکر اسامی کتابها این کتاب را برای تفتازانی ذکر میکند در جلد ششم آن کتاب نیز که در شرح حال مولفان است تفتازانی را نام میبرد و در بیان تألیفات او میگوید: «کشفالاسرار و عدةالابرار فی تفسیر القرآن فارسی»" و در
۱. مجله دانش؛ شنماره ۴ سال ۸ خورشیدی» ص ۳ و ۱۹۴ نیز: زبان اهل اشار ت (یزد. ۰)۱۳۷۴ ص ۲. ۲ الدرر الکامنث ابن حجر عسقلانی؛ ج ۴ صض ۲۵۰ رقم ۹0۵
۲ شدذراتالذهب» ح ۳ ص ۲۱٩ ۴ الاعلام ح ۸ ص ۰۱۱۲ ۵ الکنی و الالقاب عباأاس قمی طبع بیدار فم ح ۲ ص ۱۲۱ و هد بةالاحباب از همان مولف: ص ۱۲۷. ۶ معجمالمولفین» جح ۲۳ ص ۲۲۸ ۷ راهنمای دانشوران» ح ۱ ص .٩
#۸ اين حجر عسقلانی و محدت فمی. ٩ کشفالظنون؛ ح ۶ ص ۲۹ ۴.
زندگانی» آثار. آراء و عقاید مبیدی ۱۰۰۳
ریحانةالادب هم این کتاب از تألیفات او بشمار آمده است.! از جهت موقعیت محل زندگی و خصوصیت زبان نیزه داشتن تفسیری به زبان فارسی در مورد وی متصوّر است زیرا در دهی به نام تفتازان در نزدیکی شهر «فسا» از بلاد خراسان متولد شده و در سال ۱ با ۷۹۲ با ۷۹۳ ه. در سرخس با در سمرفند وفات کرده ات
آقای محمدبافر ساعدی خراسانی در پاورفی ترجمه «روضاتالجنات» میرزا محمدباقر موسوی مینویسد:
«از اعلام اوایل قرن ششم هجری رشیدالذین ابوالفضل میبدی است که تفسیر کشفالاسرار و عَدّةالابرار را سال ۵۲۰ هجری تألیف کرده و از آنجا که تفسیر خواجه عبدالّه انصاری مورد عنایت او بوده